این مقاله را به اشتراک بگذارید
برشت و الهام از زندگی ژاندارک
جنگ و محکمه
نسیم آصف
برتولت برشت دو نمایشنامه با نوشته است که یکی «ژان مقدس: کشتارگاهها» نام دارد و دیگری «چهرههای سیمون ماشار». او همچنین نمایشنامه دیگری با عنوان «محاکمه ژاندارک در روان» نوشته که در اصل اقتباسی است از یکی از نمایشنامههای آنا سگرز که بر اساس اسناد معتبر این محاکمه نوشته شده و برشت بدون آنکه تغییری در اسناد به وجود بیاورد بخشهایی بر این نمایشنامه افزوده است. این نمایشنامه برشت را عبدالله کوثری در دهه پنجاه به فارسی ترجمه و منتشر کرد که دومین کار او در عرصه ترجمه بهشمار میرود. ترجمه کوثری از «محاکمه ژاندارک در روان» اولینبار در سال ١٣۵۴ توسط انتشارات توس بهچاپ رسید و در همان سال به چاپ دوم رسید.
مدتی است که این نمایشنامه توسط انتشارات فرهنگجاوید بازچاپ شده است و البته چاپ جدید آن توسط کوثری بازنگری شده است. او متن ترجمهاش را بهطور کامل با متن انگلیسی مقابله کرده و طبق توضیح خودش، «برای رسیدن به زبانی سادهتر و طبیعیتر» برخی از گفتوگوهای نمایشنامه را بازنویسی کرده است. جز این، او دو قطعه شعر بلند آغاز و پایان نمایشنامه را که در دو چاپ پیش به شکل شعر منثور ترجمه شده بود را به پیروی از متن انگلیسی به شعر موزون و مقفی بدل کرده است. برای مثال، شعر ابتدایی نمایشنامه در چاپ جدید آن به این شکل ترجمه شده است: «عجایب دختری اینک بر این خاک/ تبارش ساده، خونش چون دلش پاک/ ندیده شانزده سال و به میدان/ زند شمشیر رویاروی مردان/ هوایی جز نبرد اندر سرش نیست/ بغیر خاک عریان بسترش نیست/ چنان تابد دلیری و جمالش/ که مانده خیره چشم بدسگالش/ به دشمن آنچنان کرد عرصه را تنگ/ که بگریزد کنون فرسنگ فرسنگ/ … بلی میدانم که انبوهی گریزان/ به دشمن پشت کرده، اشکریزان/ نداند ژان کی و میهن چهچیز است/ که نابیناست هر کو اشکریز است/ چه باک اما که اینک مَردمانند/ که دستافشان و پاکوبان روانند/ چنان بیباک رو در رزم دارند/ که گویی قصد سور و بزم دارند/ کنون از این کران تا آن کرانه/ نماند از خصم جز خونش نشانه». ژاندارک، دختری فرانسوی است که شهرتش به جنگ فرانسه و انگلستان برمیگردد.
در سال ١۴٢٩ و در زمان جنگ این دو کشور، ژاندارک که یک دختر روستایی هفدهساله بود، لباس جنگ به تن کرد و وارد عرصه نبرد شد و سپاه انگلستان را در پای دیوارهای لوار شکست داد. او مدعی بود که برخی از قدیسان او را مامور نجات میهنش کردهاند. از آن به بعد، به مدت دو سال پرچم سفید ژاندارک برای فرانسویان نویدبخش رهایی و پیروزی و سرافرازی میشود. پیروزیهای او سبب میشود که مسیر جنگهای صدساله عوض شود اما دستآخر و به واسطه اختلافات داخلی و خیانت برخی فرانسویان، ژاندارک اسیر ارتش نیروهای دشمن میشود و کلیسای کاتولیک در محاکمهای ساختگی و بهدور از عدالت حکم به سوزاندن او میدهد. در همان سالهایی که «محاکمه ژاندارک در روان» به فارسی منتشر میشود، رکنالدین خسروی، کارگردان تئاتر، تصمیم به اجرای این اثر میگیرد که البته او و گروهش موفق به اجرای این اثر نمیشوند. کوثری در بخشی از یادداشت کوتاهی که در ابتدای کتاب چاپ شده درباره این اتفاق نوشته: «کار تمرین و آمادگی بهسبب کثرت آدمهای نمایشنامه چند ماه به درازا کشید و سرانجام همهچیز آماده شد و بلیتها به فروش رفت. اما درست در شب اول ماموران شهربانی به محل اجرا، دانشکده هنرهای دراماتیک، ریختند و از اجرای نمایشنامه جلوگیری کرد». بنا به توضیحی که آنا سگرز داده است، جریان کامل محاکمه ژاندارک به زبان لاتین ثبت شده است و نسخه اصلی این اسناد که برای کوشون اسقف بووه فراهم شده بود، امروز در مجلس نمایندگان پاریس نگهداری میشود. پرده اول نمایشنامه در پاییز سال ١٣۴٠ اتفاق میافتد. یعنی زمانی که فرانسه و انگلستان هشتسالی است که درگیر جنگاند.