اشتراک گذاری
درباره اهميت اثاثيه در رمان و زندگي از نظر ميشل بوتور
فلسفه اثاثيه
شاپور بهيان
ميشل بوتور در ١٩٢٦ در شهر مون آن بارول در فرانسه به دنيا آمد. در فلسفه ليسانس گرفت و به تدريس ادبيات فرانسه پرداخت. شغلهاي مختلفي داشت. مأموريتهاي مختلفي رفت. جاهاي مختلفي درس داد. يك بار به مصر رفت. كشورهاي مختلف ديگر را نيز ديد. مطالعات زيادي در مورد جويس و پروست انجام داد. آثار مهماش عبارتند از «گذر ميلان»، «طي وقت»، «تغيير عقيده»[دگرگوني]، روح مكان، درجهها. آثاري كه از او به فارسي ترجمه شدهاند نيز عبارتند از «دگرگوني» ترجمه مهستي بحريني، «جستارهايي در باب رمان» ترجمه سعيد شهرتاش. ميشل بوتور، چند روزي نيست كه درگذشته است.
در همين كتاب اخير، «جستارهايي در باب رمان»، بوتور جستاري دارد به نام «فلسفه اثاثيه». بوتور عنوان اين جستار را در گيومه گذاشته است، تا به اين طريق مشخص كند كه بحث خود را بر جستاري از ادگار آلنپو بنا ميكند كه درباره دكوراسيون داخلي آپارتمانهاي آمريكايي است. آلنپو در اين متن دشوار و ديرياب ادعا ميكند كه انگليسيها در دكوراسيون عالياند؛ ايتالياييها، فرانسويها، چينيها، شرقيها، روسها را كمابيش ميستايد؛ اما در مورد آمريكاييها ميگويد آنها افتضاحاند. علت اين امر از نظر او فقدان اشرافيت مبتني بر خون است كه در ميان انگليسيها هست. از نظر پو آنچه در آمريكا غالب است، اشرافيت دلار است: در آمريكا، نمايش ثروت جاي نمايش اشرافي را در كشورهاي پادشاهي گرفته است. در آمريكا سكه رايج، يگانه ابزار اشرافيت است و ارزش پولي اسباب و اثاث تنها معيار جايدادن آن در دكوراسيون اتاق است. به زعم آلنپو، هيچ چيز آزاردهندهتر از اين براي چشم هنرمند نيست كه در فضاي داخلي آپارتمانهاي آمريكايي شكل ميگيرد. در اينجا از اصول هماهنگي هنري خبري نيست. به گفته بوتور، پو اولين كسي است كه ميگويد آرايش يك اتاق ممكن است به اندازه يك تابلو نقاشي، اثري والا باشد. به زعم پو يكي از مطمئنترين راهها، براي بررسي هنرهاي زيبا اين است كه سري به «خويشاوندان فقير» آنها، هنرهاي تزئيني بزنيم. پو در برابر اين آرايش داخلي چشمآزار كه در آن خطوط مستقيم و بيانتهايند، منحنيها بيتناسباند، پردهها رنگباختهاند، قاليها نامناسباند، رنگها ناخوشاينداند و برق نور چراغهاي گازي چشم را ميزند، اتاقي را تصور ميكند رمانتيك و شگرف و عربسك و هزارويكشبي. بوتور از اينجاست كه به بحث مكان يا خانه در رمان گريز ميزند. رماننويس ميتواند براي ساختن خانه خيالي داستانش، از الگوهاي واقعي الهام بگيرد؛ مثلا از آپارتمان دوستش گرتهبرداري كند. اما هميشه احساس ميكند ميتواند آن را به گونه ديگري بيارايد، به اصطلاح در آن دست ببرد. ديوارهاي فلان اتاق را كمي جلو بدهد. فلان اثاثيه را جابهجا كند تا به اين طريق علاوه بر جنبه كاركردي اثاثيه، وجهي شاعرانه به آنها ببخشد كه برملاكننده منشِ شخصيتهايش باشد: «زيرا اشياء معمولا بيش از آنچه ميپذيريم، با هستي ما پيوند خوردهاند.» به عبارتي «توصيف اثاثيه و اشياء، شيوهاي است ناگزير براي توصيف شخصيتها. چيزهايي هست كه به خواننده نميتوان نشان داد يا به او فهماند مگر اينكه دكور و ضمائم اعمال را در برابر ديدگانش قرار دهيم.»
بوتور سپس به تاريخ بازنمايي اثاثيه در رمان اروپايي از قرن هفدهم و هجدهم به بعد ميپردازد. به گفته او، اثاثيه در رمان قرن هفدهم و هجدهم، نقشي شاعرانه داشت. در «شاهدخت كلو» از مادام دولافايت، اشياء چنداني توصيف نميشوند، اما همين تعداد اندك اهميتي فوقالعاده پيدا ميكنند. «كمدي انساني» بالزاك، گاه به اتاق زيرشيرواني عظيمي شبيه است پر از اثاثيه كهنه. همين اثاثيه است كه تزلزل بنيادي جامعه را آشكار ميكند. بالزاك اشيايي را وصف ميكند كه در جايي كه براي آن ساخته شدهاند، در حالتي كه ميبايست باشند، از آن آدمهايي كه ميبايست باشند، ديگر نيستند. ثبات و هماهنگي جامعه سلسلهمراتبي قبل از انقلاب فرانسه در اثاثيه بيان ميشد. آدمهاي يك محيط خاص، اشيايي داشتند از نوعي خاص و اين اشياء با دوام در درون خود خانواده دستگردان و محافظت ميشد. بعد از انقلاب، همه چيز تغيير جا و تغيير مشي داد. رها شد و ويران شد. پس وقتي بالزاك اثاثيه يك اتاق پذيرايي را وصف ميكند، ضمنا سرگذشت خانوادهاي را وصف ميكند كه آن را اشغال كرده است. اگر صندليها ناهمگون است، به اين دليل است كه خانواده بختبرگشته است. براي همين بالزاك به اشياء زهوار در رفته توجه بيشتري نشان ميدهد تا به اشياء نو نَوار. تمام چيزهايي كه در پانسيون وكه در «باباگوريو» توصيف ميشوند ماجراهايي را از سر گذراندهاند؛ آنها توانستهاند از خطر نابودي بگريزند، در اينجا هر اتاق نوعي شعر فقر را بيان ميكند. اشياء زندگي تاريخياي دارند وابسته به زندگي شخصيتها؛ چراكه انسان به تنهايي تشكيل يك كل را نميدهد. يك شخصيت، و يك شخصيت رماني نيز، هيچگاه يك فرد و تنها يك جسم نيست. بلكه جسمي است ملبس، مسلح، مجهز. انسان نميتواند بدون چيزهايي كه ساخته است، زندگي كند. موجود زنده واقعي، عبارت است از مجموعه بدن و اشيايي كه به او تعلق دارند. بوتور سرنوشت فرانسويان را با سرنوشت و ماجراهاي صندليهايي كه بر آن نشستهاند، تختخوابهايي كه بر آن خوابيدهاند، ربط ميدهد و معتقد است كه يكي از تفاوتهاي مهم ميان تمدنها، شيوهاي است كه جسم با آن، خود را با اشياء گوناگوني كه آن را احاطه كردهاند، سازگار ميكند. آنجا كه صندلي نيست، نوع ديگري از آموزش حركات و اشارات، ادب و راه و رسم زندگي رشد ميكند: ورود افرادي كه جز با نشستن بر روي صندلي نميتوانند آرام و قرار گيرند، به كشوري بيصندلي، ناگهان اقتصاد، آداب و رسوم و انديشهها را زير و رو ميكند.
اگر در قرن هجدهم، اشياء چندان مداخله نميكنند، به اين دليل است كه جامعه هنوز باثبات به نظر ميرسيد، بنابراين آنها فقط نمايش داده ميشوند. از آغاز انقلاب فرانسه، اشياء بيشازپيش اهميت مييابند، زيرا در بيثباتي اجتماعي، در نابساماني دروني شخصيتها، اشياء و مخصوصا اثاثيه و لوازم خانگي، مطمئنترين نقاط اتكاء هستند.
شرق