این مقاله را به اشتراک بگذارید
مهستی بحرینی: میشل بوتور و رمان «دگرگونی»
آنچه از بوتور میماند
«دگرگونی» میشل بوتور تنها کتابی است که من از جریان ادبی «رمان نو» فرانسه ترجمه کردهام. آن زمان که ترجمه «دگرگونی» را دست گرفتم، رمان مطرحی در ادبیات فرانسه بود و هنوز هم مهمترین اثر بوتور و از آثار شاخص رمان نو فرانسه است. میشل بوتور از مهمترین نویسندگان «رمان نو» بود، تا حدی که بسیاری او را بنیانگذار این ژانر میخوانند و لقب پدر رمان نو به او دادند. راستش من چندان به رمانهای نو علاقه نداشتم. خب، رمانهای نو تا حدی خشکاند و بیشتر به جزئیات میپردازند، طول و تفصیل بسیار دارند و در غالبِ آنها از تجزیه و تحلیل روانشناختی شخصیتها آنطور که در آثار دیگر نویسندگان فرانسه همچون بالزاک و بودلر شاهد بودیم، خبری نیست. رمان نو، نه قهرمان دارد نه واقعهای. حذف شخصیتپردازی و طرحِ داستان از ویژگیهای اساسی این رمانهاست. نویسندگان این جریان بنا داشتند با تأکید بر توصیفات دقیق و شرح جزئیات، روایتی از واقعیت زندگی به دست بدهند. با این همه «دگرگونی» بوتور با دیگر رمانهای نو تفاوت دارد و در عین اینکه بهطور کامل با این سنت قطع رابطه نکرده، جذابیت نیز دارد. یعنی کموبیش شخصیتها را توصیف میکند، ماجرا دارد و تا حدی به ذهنیات و درونیات شخصیت رمان، لئون دلمون میپردازد. البته نه در آن حد که بتوان آن را در شمار رمانهای روانشناختی آورد، زیرا آنقدرها هم از روش مألوف رمان نو دور نیفتاده است. «دگرگونی» برای مخاطب ایرانی هم ملالآور نبود.
در حدود سالهای ١٩۵٠ آنطور که در مقدمه رمان هم اشاره کردم، جمعی از نویسندگان فرانسوی با رویکردی انتقادی در شیوههای مرسومِ رماننویسی تأمل کردند و درنتیجه آن «رمان نو» شکل گرفت. فکر نمیکنم در آن سالها رویداد خاصی در فرانسه اتفاق افتاده باشد. تصورم این است که این اتفاق مانند دیگر نقاط جهان بهخاطر خستگی از شیوههای قدیم ادبی روی داد. مانند اتفاقی که برای شعر در ایران افتاد. چون ما بیشتر اهل شعر هستیم به جریان شعر نو اشاره میکنم. چرا نیما و دیگر کسانی که از او پیروی کردند، پیدا شدند؟ برای اینکه خسته شده بودند از شیوه قدیم شعری. آن شیوه نمیتوانست زندگی معاصر را تصویر کند. رمان نو هم برحسب این ضرورت پیدا شد. میخواستند تصویر درستتری از زندگی ارائه کنند. معتقد بودند دوران رمان قدیم -یعنی رمانی که از قرن نوزدهم تا دوران آنها جاافتاده و روال شده بود- تمام شده و دیدگاه این رماننویسان، دیگر متناسب با قرن تازه نیست. با این اوصاف، لزوم تحول در ادبیات تمام ملل وجود داشته و نویسندگانی که قریحهای داشتند همواره خواستند شیوهای نو بیاورند و واقعیتهای زمانهشان را از نگاه خودشان ببینند و بنویسند، نه در فرم متداول و مرسوم.
رمان «دگرگونی» از معدود رمانهای ماجرادار رمان نو است که به شخصیت نیز پرداخته است. تمام حوادث رمان در بیستوچند ساعت سفر و رفتوبرگشت لئون دلمون در قطار میگذرد. در این مدت بوتور اندیشهها، خاطرات و درونیات دلمون را برای مخاطب بازگو میکند. حتی وقتی به اشیا میپردازد نیز از خیال و حالات روحی شخصیت داستان میگوید. نکته اساسی دیگر اینکه تمام رمان به صیغه دوم شخص نوشته شده است، که آن زمان کاملا تازگی داشت و تا پیش از آن هم سابقهای نداشت. میشل بوتور از همان سطر نخست مخاطب را خطاب میکند: «پای چپتان را روی شیار مسی گذاشتهاید، و با شانه راستتان بیهوده میکوشید تا با فشاری که به در کشویی میدهید آن را به جلو برانید…» دوم شخص یا شما، یعنی هم خودش و هم لئون دلمون بهاضافه کسی که دارد به شخصیت نگاه میکند. نوعی تجزیه و تحلیل خودش از منظر دیگران. جدا از تحلیلهای روانشناختی خاص بوتور، تحلیل و توصیف مناظر هم یکی از شاخصههای رمان است. بوتور دلبسته مکانها و شهرها است و خودش از آن به «روح مکان» تعبیر میکند. رمان «دگرگونی» نیز بیش از آنکه روایت ماجراهای عاشقانه و خانوادگی لئون دلمون باشد و تردید او در انتخاب میان دو زن، ماجرای دو شهر است: رم و پاریس. شاید بتوان گفت دلمون میان دو شهر به تردید افتاده است. همین ویژگی نیز میشل بوتور را مشخصا از دیگر نویسندگان رمان نو مانند ناتالی ساروت و آلن روبگرییه جدا میکند. گرچه هر کدام از این نویسندگان نیز از دیگری متفاوت است و ضمن اینکه از یک خط کلی پیروی میکنند هر کدام آثاری متفاوت خلق کردهاند. برای مثال آثار مارگریت دوراس هیچ ربطی به آثار ناتالی ساروت ندارد و در عین اینکه زیر یک عنوان جمع شدهاند، اما آثارشان بسیار متنوع است و هر کدام از مسیر خود دنبال ایدههای رمان نو را گرفتهاند.
میشل بوتور را پدر رمان نو میخوانند، اما درواقع چهار نفر بودند که این جریان را پایهگذاری کردند: میشل بوتور، آلن روبگرییه، ناتالی ساروت و مارگریت دوراس، و بعدتر هم که کلود سیمون و دیگران. این چهار نفر از همان ابتدای دهه پنجاه میلادی گرد هم آمدند و بهنوعی آگاهانه تصمیم بر پایهگذاری شیوهای نو در رماننویسی گرفتند. در این میان میشل بوتور جز داستان، در انواع ادبی دیگر، از شعر گرفته تا نقد و مقاله نوشته است و شاید در میان این نویسندگان بیش از همه درباره رمان نو و شیوههای آن مقاله نوشته و بیشتر بحث کرده باشد. البته آلن روبگرییه نیز مقالات مهمی در مورد رمان نو دارد. بههرحال نمیدانم این میل از کجا میآید که همیشه دنبال این هستیم که پدر جریانی را پیدا کنیم و از این لقبها به کسانی بدهیم. درباره میشل بوتور هم بهتر آن است که بگوییم او از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان رمان نو بود. رمانها، مقالات و آثاری پژوهشی در باب رمان نوشت و مهمترین رمانش همین «دگرگونی» بود که در سال ١٣۵٧ آن را نوشت، با همین تککتابش هم معروف شد و بیرودربایستی اوجِ کارش هم همین رمان است. البته بوتور رمانهای دیگری هم دارد ازجمله «گذر میلان» و «برنامه روزانه»، که بهنظرم هیچکدام کشش و جذبه «دگرگونی» را ندارند. از اینرو آنچه از بوتور بر جا میماند و جایگاه او را در ادبیات فرانسه تعیین میکند، رمان «دگرگونی» و جستارهایی است که او در باب رمان نو نوشته و خواندن آنها برای هر کس که بخواهد درباره رمان نو تحقیق کند، ضرورت دارد.
رمزگشایی از واقعیت پیچیده
«پای چپتان را روی شیار مسی گذاشتهاید، و با شانه راستتان بیهوده میکوشید تا با فشاری که به در کشویی میدهید آن را به جلو برانید. از ورودی تنگ، درحالیکه خود را به کنارههای آن میمالید، داخل میشوید، سپس چمدانتان را که از چرم داندان یشمی پررنگ است، چمدان نسبتا کوچکتان را که پیداست متعلق به مردی است که عادت به سفرهای طولانی دارد، از دستگیره چسبناکش با انگشتهایتان، که با همه سبکی چمدان چون تا اینجا حملش کردهاید داغ شدهاند، میگیرید و بلند میکنید و احساس میکنید که عضلاتتان و زردپیهایتان نهتنها در بندهای انگشتهایتان، در کف دستتان، در مچتان و در بازویتان، بلکه در شانههایتان در سراسر نیمه پشتتان و در ستون فقراتتان از گردن تا کمرگاه به نحوی نمایان برجسته شدهاند». «دگرگونی» میشل بوتور با این سطور آغاز میشود. رمانی که هم جایگاهی خاص در میان آثار مختلف بوتور دارد و هم جایگاهی ویژه در «رمان نو». بوتور «دگرگونی» را در سال ١٩۵٧ نوشت و این اثر او با استقبال عموم روبرو شد چون این رمان، هم پایی در سنتهای گذشته رماننویسی داشت و هم پایی در شیوه جدیدی که در «رمان نو» به کار میرفت. این ویژگی «دگرگونی» خاصه در شخصیتپردازیهای رمان دیده میشود. لئون دلمون، قهرمان رمان، نسبتا بهگونهای سرراست توصیف شده و خواننده امکان شناخت او را دارد. بوتور در «دگرگونی» تلاش کرده تا دو شیوه از روایت که متفاوت از هم هستند را در انطباق با هم پیش ببرد و این تلاش او موفقیتآمیز هم بوده است. بهعبارتی، «دگرگونی» را میتوان «رمان نو»یی دانست که همچنان به برخی ویژگیهای رمان سنتی وفادار است. بوتور در «دگرگونی»، روایتی از ماجرای احساسی مردی بهدست داده که در انتخاب میان دو زن دچار تردید است اما جدا از این داستان عاشقانه، ماجرایی تفکربرانگیز و عقلانی در طول رمان ساخته میشود. ورای علاقه دلمون به دو زن داستان، او عاشق رم است و توصیفی خیالانگیز از پرسهزنیهای او در این شهر بهدست داده شده است. علاقه دلمون به رم، او را با «گرایشهای عصر»ش پیوند میدهد. دلمون، در واگنی که در حال حرکت است محصور است و خواننده رمان نیز در اندیشهها و در ضمیر او. تمام خاطرهها و برنامههای دلمون در قالب تصاویر مجسم میشوند و این تصاویر اغلب از سفرهای متعدد او به رم یا پاریس ناشی میشوند. رم و پاریس نقشی حیاتی در «دگرگونی» دارند. دلمون بیش از آنکه میان همسر و معشوقهاش گیر افتاده باشد، میان علاقهاش به رم و پاریس و انتخاب یکی از این دو شهر گیر افتاده. مکانها و شهرها در دیگر آثار بوتور نیز جایگاهی ویژه دارند و خود او از این ویژگی با عنوان «روح مکان» یاد کرده و گفته بود که علاقه زیادی به ترکیبکردن تصاویر دارد و از این حیث رمان برای او گونهای از «تئاتر کوچک» است. بوتور اهمیت زیادی برای زبان در رمان قائل است و در آثارش کوشیده تا بیشترین بار معنایی را به کلمات بدهد. به اعتقاد بوتور، رمان نو به لحاظ تاریخی واجد معنایی خاص است. در سال ١٩۵۶ نویسندگانی شروع به نوشتن رمانهایی کردند که از شیوههای سنتی رماننویسی متفاوت بودند و آثار زیادی از این نویسندگان توسط یک ناشر بهچاپ رسید. این آثار اگرچه وجوه مشترکی دارند اما بهاعتقاد بوتور این اشتراکات به شکلگیری مکتبی مدون و اصولی مشترک منجر نشد.
شرق
دگرگونی/ میشل بوتور/ ترجمه مهستی بحرینی/ نشر نیلوفر