این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
فیلمهایی برای ندیدن! (۸) به انتخاب پژمان الماسینیا
فیلمهایی برای ندیدن!
سری هشتم
نوشتهی پژمان الماسینیا
اشاره: تا به حال به فیلمهای معروف و اسموُرسمداری برخوردهاید که تاریخمصرفشان گذشته باشد؟ به آثاری که بهبه و چهچه گفتنهای منتقدان وطنی و فرنگی سالهاست نثارشان میشود اما درواقع علاوه بر اینکه دیگر کمترین جذابیتی ندارند گهگاه مبتذل و مشمئزکننده هم هستند، چطور؟… آدمیزاد در مواجهه با چنین فیلمهایی، دو راه بیشتر ندارد؛ یا بایستی از ترسِ به باد رفتن آبرو سکوت پیشه کند و همرنگ جماعت، به کورهی تعریفوُتمجیدها بدمد یا بیخیالِ انگ خوردن و حفظ پرستیژ خود، پنبهی آن فیلمهای کذایی را بزند!… سه فیلمی که برای این شماره انتخاب کردهام، همگی متعلق به ژانر اکشناند و بهترتیب تاریخ تولیدشان مرتب شدهاند؛ فیلمهایی که البته چندان پرمدعا و پرطرفدار بهحساب نمیآیند اما از این بابت کنار هم قرار گرفتهاند که میتوانید مطمئن باشید با ندیدنشان، چیز دندانگیری از دست نخواهید داد!
۱- «رزیدنت اویل»؛ محصول ۲۰۰۲ آلمان و انگلستان
«رزیدنت اویل» (Resident Evil) به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانیِ پل دبلیو. اس. اندرسون؛ از یک مجموعه بازی رایانهای بههمین نام، محصول شرکت ژاپنی کپکام (Capcom) برداشت شده است. «بهدنبال یک خرابکاری در مرکز تحقیقاتی ژنتیکی شرکت آمبرلا، ویروسی موسوم به "تی" منتشر میشود. سیستم امنیتی مرکز [تحت عنوان ملکهی سرخ] کارکنان شرکت را قرنطینه میکند. آلیس (با بازی میلا یوویچ) یکی از نگهبانهای ورودی مرکز تحقیقاتی [هایو] بوده که بهواسطهی تنفس گاز اعصاب، موقتاً حافظهاش را از دست داده است. او با گروهی از کماندوها همراه میشود تا ملکهی سرخ را از کار بیندازند…» درست حدس زدید! «رزیدنت اویل» -بهمعنیِ شیطان مقیم- هم فیلمی دیگر براساس کلیشهی امتحانپسدادهی سوءاستفادهی بشر امروز از علم ژنتیک -و گرفتاریهای متعاقب آن- است. فرقی که شاید بتوان بین «رزیدنت اویل» با نمونههای مشابهاش قائل شد، بودجهی بیشتر و طبیعتاً جلوههای ویژهی بهتر آن است. در شرایطی که اکثر فیلمهای سینمای وحشت در سالهای اخیر بهطور معمول با بودجهای ۵ میلیون دلاری -یا کمتر- تولید میشوند، برای این فیلم در سال ۲۰۰۲، ۳۳ میلیون دلار هزینه شده است. دیگر تفاوت «رزیدنت اویل» با بقیهی فیلمهای ترسناک باز هم به حواشی مربوط میشود! روال معمول فیلمترسناکی که خوشساخت و پرفروش از آب درمیآید؛ تهیهی دنباله یا دنبالههایی بر آن است که معمولاً نسخههای بعدی، گذشته از اینکه فرم و محتوای نازلتری دارند، آمار فروششان، فیلمبهفیلم پایینتر میآید. «رزیدنت اویل» و چهار دنبالهای که طی سالهای ۲۰۰۴، ۲۰۰۷، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۲ ساخته شدهاند، هیچگاه فروشی افسانهای نداشتند؛ با این وجود، میزان فروش -و احتمالاً کیفیت- این فیلمها از فرمولی که ذکر شد، پیروی نکرده است و همواره علاوه بر بازگشت سرمایهی اولیه، سود هم داشتهاند. «رزیدنت اویل» افتتاحیهای مناسب و پرتنش دارد که -بهویژه در سکانس گیر افتادن کارمندان در آسانسور- هیجانانگیز نیز هست. خوشبختانه صحنهپردازی، اسپشیالافکت و اکشنِ فیلم هنوز کار میکنند، از مُد نیفتاده و مضحک نشدهاند! انتظار فیلمی را داشتم که قافیه را به زمان و -پیشرفتهای صنعت سینما- باخته باشد، اما چنین اتفاقی نیفتاده است و «رزیدنت اویل» میتواند بترساند. پایان فیلم بهشکلی است که گویا اندرسون از ابتدا میدانسته دنبالهای بر آن خواهد ساخت! ششمین نسخهی «رزیدنت اویل» با عنوان "Resident Evil: The Final Chapter" قرار است دسامبر سال میلادیِ جاری در ژاپن اکران بشود که نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانیاش را اینبار هم پل دبلیو. اس. اندرسون بر عهده دارد… با تماشای «رزیدنت اویل» بیشتر سرگرم میشویم تا به فکر فرو برویم و چیزی بهمان اضافه شود.
گونه: اکشن، ترسناک، علمی-تخیلی، هیجانانگیز
بودجه: ۳۵ میلیون دلار
فروش: حدود ۱۰۲ و نیم میلیون دلار
جوایز: نامزد ۶ جایزه در جشنوارههای مختلف
۲- «مأموریت غیرممکن ۳»؛ محصول ۲۰۰۶ آمریکا، چین و آلمان
«مأموریت غیرممکن ۳» (Mission: Impossible III) ساختهی جی. جی. آبرامز است. «اتان هانت (با بازی تام کروز) بههمراه سه مأمور مخفی کارکشتهی IMF برای نجات همکار جوانشان لیندزی (با بازی کری راسل) از چنگ افراد داویان، رئیس یک باند خلافکار بینالمللی (با بازی فیلیپ سیمور هافمن) عازم برلین میشوند؛ غافل از اینکه در سر دختر جوان، تراشهای که مثل یک بمب عمل میکند، کار گذاشتهاند. پس از مرگ لیندزی، اتان و گروهاش تصمیم به دزدیدن داویان در واتیکان میگیرند…» «مأموریت غیرممکن ۳» طی مدت زمان تقریباً ۲ ساعتهاش بین اکشنی درجهی یک و فیلمی صرفاً سرگرمکننده و البته مناسب کودکان پیشدبستانی سرگردان است! فصل نجات داویان از دست مأموران IMF [روی پل] را میشود نهتنها بهترین سکانس «مأموریت غیرممکن ۳» بلکه یکی از هیجانانگیزترین سکانسهای تاریخ سینمای اکشن بهشمار آورد؛ کارگردانی و جلوههای ویژهی این بخش از فیلم، یک [چند!] سروُگردن از باقی سکانسها بالاتر است. «مأموریت غیرممکن ۳» بهجز سکانس مورد اشاره، البته برگ برندهی دیگری هم دارد: فیلیپ سیمور هافمن. عالیجناب هافمن اینجا در نقش کاراکتر منفی «مأموریت غیرممکن ۳» ظاهر شده و علیرغم حضور نهچندان بلندمدتاش، بدمنی بیرحم و فراموشنشدنی را به سینما تقدیم کرده است. او با صدایی پرورشیافته و حرکاتی کاملاً کنترلشده و نیز چهرهای سرد و بیروح، از داویان یک غول بیشاخوُدم منفور میسازد که از قهرمان فیلم جذابتر است؛ تام کروز که بهغیر از جنگولکبازی و آویزان شدن از در و دیوار آسمانخراشها چیز دیگری نشانمان نمیدهد! [۱] پنهان نمیکنم که انگیزهام برای تماشای این فیلم، فقط و فقط نقشآفرینی فیلیپ سیمور هافمنِ بزرگ بود و البته پشیمان هم نشدم… از بازی هافمن و سکانس پل که بگذریم، از این اکشن تجاری متوسط زمانی لذت خواهیم برد که سطح سلیقهمان را تا حد سریالهای نوروزیِ صداوُسیما پایین بیاوریم!
گونه: اکشن، ماجراجویی، هیجانانگیز
بودجه: ۱۵۰ میلیون دلار
فروش: حدود ۳۹۸ میلیون دلار
جوایز: برندهی ۷ جایزه و ۱۴ نامزدی در جشنوارههای مختلف
۳- «الیزیوم»؛ محصول ۲۰۱۳ آمریکا
«الیزیوم» (Elysium) ساختهی نیل بلومکمپ، اکشنی علمی-تخیلی است که ماجراهایاش در حالوُهوایی آخرالزمانی رخ میدهد. «در پایان قرن بیستوُیکم، جهان تبدیل به ویرانه شده است؛ ثروتمندان، زمین را ترک کرده و راهی الیزیوم -یک ایستگاه فضایی بهشتی و کاملاً امن- شدهاند. ساکنان فعلی زمین در فقر کامل، کمبود امکانات پزشکی و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی بهسر میبرند. در چنین شرایطی، مکس (با بازی مت دیمن) که رؤیای همیشگی زندگی در الیزیوم همراه اوست، در معرض تابش اشعههایی مرگآور قرار میگیرد؛ حالا مکس برای مداوا و زنده ماندن، چارهای بهجز رفتن به الیزیوم ندارد…» «الیزیوم» را میتوان بهعنوان نمونهای مثالزدنی برای تلاش ناموفق یک کارگردان در تکرار موفقیتهای فیلم قبلیاش بهخاطر سپرد. "منطقهی ۹" (District 9) ساختهی پیشین بلومکمپ [۲] را میشد یک پیروزی چندجانبه بهحساب آورد. "منطقهی ۹" حرص و آز سیریناپذیر انسان به تصاحب قدرت را بهشکلی متفاوت به تصویر میکشید. وقتی ویکوس -شخصیت محوری فیلم- (با بازی شارلتو کوپلی) دچار آلودگی میشد و بدناش بهتدریج تغییر ماهیت میداد، دوستان و همکاران سابقاش او را فقط به چشم یک کالای پرارزش تجاری میدیدند که میتوانست رؤیاهای بشر در بهکارگیری تسلیحات پیشرفتهی فضاییها را محقق کند. از وجوه تمایز "منطقهی ۹" یکی این بود که آدمفضاییهایاش را منفعل و بیهدف نشان میداد؛ موجوداتی که تحت سلطهی انسانها قرار داشتند. صحنهپردازی چرک فیلم در هرچه باورپذیرتر کردن حالوُهوای "منطقهی ۹" مؤثر افتاده و باعث شده بود جلوههای ویژه، مصنوعی -و بهاصطلاح کارتونی- بهنظر نرسد. نکات مثبت مورد اشاره وقتی برجستهتر میشود که بدانیم "منطقهی ۹" با بودجهای ۳۰ میلیون دلاری تولید شده بود! اما بلومکمپ با در اختیار داشتن حدود ۴ برابر این بودجه -یعنی: ۱۱۵ میلیون دلار- نتوانسته است "منطقهی ۹" دیگری بسازد. «الیزیوم» نه شخصیتهای درستوُدرمانی دارد و نه در خلق فضای آخرالزمانیاش موفق شده است و فیلم، حتی گاهی به بازیهای کامپیوتری پهلو میزند! در انتخاب بازیگران هم هیچ نشانی از هوشمندی نمیتوان پیدا کرد؛ بهویژه خانم دلاکورت (با بازی جودی فاستر)، مأمور کروگر (با بازی شارلتو کوپلی) و فری (با بازی آلیس براگا). در «الیزیوم»، جودی فاستر بزرگ برندهی چند اسکار را اصلاً بهجا نمیآوریم؛ فاستر آنقدر دلاکورت را بیرمق بازی میکند که باور میکنیم نقشی بیرنگوُخاصیت است که هر بازیگر دیگری بهراحتی از عهدهی ایفایاش برمیآمده. کوپلی نیز بهعنوان مظهر شرارت فیلم و مأمور بدسابقهای تشنهی خون و قدرت، بیشتر مضحک و چندشآور است تا ترسناک و نفرتانگیز! «الیزیوم» در معرفی کاراکترهایاش آنچنان سست و کمتوشوُتوان عمل میکند که نه زنده ماندن آدمهای مثبت فیلم اهمیت چندانی برایمان پیدا میکند و نه از نابود شدن بدمنهایاش خوشحال میشویم! تحقق رؤیای همیشه ارزشمند برقراری عدالت همگانی در انتهای «الیزیوم»، میتوانست تأثیرگذار باشد اگر تا این حد سطحی و سردستی به آن پرداخته نشده بود.
گونه: اکشن، درام، علمی-تخیلی
بودجه: ۱۱۵ میلیون دلار
فروش: بیش از ۲۸۶ میلیون دلار
جوایز: برندهی ۱ جایزه و ۹ نامزدی در جشنوارههای مختلف
پانویسها:
[۱]: بهترین فیلم سریِ "مأموریت غیرممکن" را "مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح" (Mission: Impossible – Ghost Protocol) [ساختهی براد برد/ ۲۰۱۱] و بهترین حضور آقای کروز در این مجموعه را نیز متعلق به فیلم مذکور میدانم. در این زمینه، میتوانید رجوع کنید به نقد "مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح" بهقلم نگارنده، تحت عنوان «صعود به برج بلند»، منتشرشده در تاریخ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴؛ در قالب شمارهی ۱۳۸ صفحهی طعم سینما.
[۲]: در این زمینه، میتوانید رجوع کنید به نقد "منطقهی ۹" بهقلم نگارنده، تحت عنوان «آهنها و احساس»، منتشرشده در تاریخ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳؛ در قالب شمارهی ۴۰ صفحهی طعم سینما.
‘