این مقاله را به اشتراک بگذارید
تاریخنگاری زرد
درنگی بر خطرِ به ابتذال کشیده شدن
مجید علیپور تاریخپژوه
جز مبتذلی چند که عامست در این عصر
بیدل نرسیده است به یاران سخن من
زندهیاد عبدالحسین زرینکوب در ابتدای اثر مهم خود «تاریخ در ترازو» خاطرهای از دوران دانشآموزی آورده که از معلم تاریخ مدرسه پرسیده بودند «چرا تاریخ میخوانیم؟» و پاسخی از سر بیحوصلگی شنیده «فایده تاریخ این است که دانستن آن مایه قبولی در امتحان میشود!». فارغ از چنان فایدتی که آن معلم برای مطالعه تاریخ متصور بوده، به نظر میرسد این پرسشی بسیار جدی است که هر دانشجوی تاریخ باید پیش روی خود بگذارد «چرا تاریخ میخوانیم؟».
ج. ر. التون در «شیوه نگارش تاریخ» پا را از این فراتر گذاشته و این پرسش صریح و گزنده را با دانشجویان و پژوهشگران تاریخ در میان گذاشته است «چرا جامعه باید به مورخان خود نان [حقوق] دهد؟». این پرسشی به مراتب ریشهایتر و بنیادیتر برای هر تاریخپژوهی است، تا با خود صادق باشد که هدف او از ورود به این شاخه از «علم» دقیقا چه بوده است؛ او اصلا کدام سنگ را میخواهد از پیش پا یا کدامین بار را از دوش جامعهاش بردارد که انتظار دارد مردم قدردان زحمتها و تلاشهایش باشند و بابت این خدمات، به او «نان» هم بدهند؟ شاید بیمناسبت نباشد که با نگاهی دوباره به داستان «نحوی و کشتیبان» در مثنوی مولوی از خود بپرسیم، نحوی دریای فراخ تاریخایم یا کشتیبانش؟ یا چنانکه پژوهشگری را به غواصی در دریای علم تشبیه کردهاند، حق آن است از خود بپرسیم در قامت یک پژوهشگر، کدام مرواریدها و گنجهای دریای تاریخ را هدف خود از ورود به این وادی قرار دادهایم و انتظار داریم بابت چنان متاعی که عرضه خواهیم کرد، به تعبیر التون، جامعه نانمان بدهد؟
بهانه این نوشتار، مشاهده برخی بحثها و گفتوگوها است که میان پارهای از اهالی تاریخ، در گروههای مجازی یا حقیقی، درباره «موضوعات تاریخی» درگرفته و ساعتها و روزهای پیاپی درباره آنها بحث میشود. با آن که بر سر مفید بودن علم تاریخ، میان عامه توافقی جمعی وجود دارد اما برای اهالی تاریخ و فلسفه این نکته چندان غریب نیست که از زمانهای بسیار دور درباره سودمندی آن هم شبهههایی قوی وجود داشته است. قابل انکار نیست که علاقه و کنجکاوی درباره گذشته همواره از عوامل اصلی مطالعه تاریخ بوده است اما آیا میتوان به صِرف کنجکاوی و علاقهمندی به موضوعی، عمری را وقف و صرف آن کرد؟ البته بر سر تعریف تاریخ و حیطه و گستره آن بحثها بسیار است اما همواره این اتفاق نظر وجود داشته که «موضوع» مورد علاقه مورخان با علاقهمندیهای جویندگان عتیقه یا مجموعهداران آثار تاریخی یا حتی مشاغلی چون راهنمایی تورهای گردشگری و تاریخی تفاوت وجود دارد. لئونار گلکه، تاریخپژوه، با یادآوری این مطلب مینویسد «در مبحث تاریخ معنایی فراتر از صِرف صفآرایی رخدادهای گذشته که ثبت آنها وظیفه وقایعنگار است نهفته است … علاقه اصلی تاریخدان ارزیابی اهمیت رخدادهای گذشته است. این مفهوم تکامل و گزینش را به روشنی در عبارت "رخداد تاریخی" میتوان دید. همه رخدادها و کنشهای گذشته از اهمیت تاریخی برخوردار نیستند. در واقع واژههای "رخداد تاریخی" و "کنش تاریخی" تلویحا به معنای وجود معیاری است استوار بر این پایه که کدامین رخدادها و کنش های معین به لحاظ اهمیت تاریخی ذاتی خود از دیگر رخدادها و کنشها متمایزند».
در همه رشتههای علوم انسانی، بدفهمی مفاهیم و اصطلاحات، معضلی است که به حق آن را از نادانی و جهل نسبت به آن بدتر دانستهاند، زیرا بدفهمی میتواند فرد را به توهم دانایی و استغنا دچار کرده، او را از پرسش در فهم و کنه مفاهیم بازدارد. اغراق نیست اگر تنها داشته و ثروت مشتاقان علم در علوم انسانی را «کلمه» بدانیم و ادعا کنیم در این شاخه از علم، ثروت اصلی و دارایی پایه، چیزی جز کلمات و اصطلاحات (مفاهیم انتزاعی) نیستند. بنابراین بسیار بجا است که نسبت به فهم و به کارگیری درست کلمات و مفاهیم حساسیتی دوچندان داشته، از یاد نبریم فهم نادرست و به کاربردن نابجای مفاهیم تا چه اندازه ما را از دریافت معنای متن یا رساندن مقصود به مخاطب دور خواهد کرد. بیتردید از جمله علتهای اصلی تمرکز بر تعاریف مفاهیم و تشریح مبانی نظری هر بحث، همین نکته است تا هم فراگیر بتواند همپای مطالب نویسنده به پیش آید و هم فهم چندگانه و متفاوت مخاطبان از کلمات و اصطلاحات، اسباب انحراف پیام متن نشود.
بدفهمی یا درکی آمیخته با درست و نادرست از مفاهیم و اصطلاحات، معضلی است که آن را بارها در گفتهها یا نوشتههای برخی دانشآموختگان تاریخ شاهد بودهایم! به عنوان مثال در گروهی، با ارایه تعریفی مندرآوردی از اصطلاح «زمانپریشی» (آناکرونیسم) آن را توجیه مطلق همه جنایات و مفاسد رویداده در گذشته می نمایاندند و با خوانشی تقلیلگرایانه از این اصل که مورخ نباید نسبت به وقایع تاریخی موضع داشته باشد، چنان اعمالی در ادوار مختلف تاریخ را درست و بهنجار میدانستند . فهم نادرست دیگر را در توصیه برخی، به در نظر داشتن «ظرف زمان و مکان» در تحلیل وقایع تاریخی میبینیم؛ با این توضیح که سفارشکنندگان کماطلاع، چنان تعریفی گشاده و بیدر و پیکر از این اصل مسلم تاریخنگارانه دارند که پیامد عملی آن نیز چیزی جز توجیه اعمال هر گرگ و گوسفندی نخواهد شد. دور از ذهن نیست اگر خواننده زیرک با دیدن این دست توجیهها، به یاد نگاشتههای مقبره «حجر بن عدی» بیفتد که «این قبر حجر بن عدی رضیالله عنه است که به دستور معاویه رضیالله عنه به علت خودداری از بدگوئی به علی رضیالله عنه به قتل رسید» و جمعیتی متحیر که چگونه میشود قاتل و مقتول و آمر به قتل، همه «رضیالله عنه» باشند!
از جمله موضوعهایی که ظاهرا در میان پارهای از دانشجویان و دانشآموختگان علم تاریخ به بدفهمی مفرط دچار شده، «تاریخ اجتماع» و «تاریخ مردم» است. پارهای گمان بردهاند پرداختن به اموری چون تعداد خرس و گراز شکارشده توسط فلان پادشاه یا جستوجو برای یافتن «سندی» از میزان پیاز و سیبزمینی به کاررفته در فلان میهمانی دربار قاجارها یا پیدا کردن مثلا «نخستین» شخصی که در تاریخ ایران روغن ماشیناش را تعویض کرده و بسیاری مسائل دیگر، همانا فراتر رفتن از مرزهای تاریخنگاری سیاسی و ورود به حیطه تاریخ اجتماع برشمرده میشود. غافل از آن که چنین موضوعات و اتفاقاتی گرچه در تاریخ رخ دادهاند، اما مساله «تاریخ» و مورد علاقه و مطالعه تاریخنگاران نیستند؛ موضوع مطالعه در علم تاریخ، نه هر شی تاریخگذشته، که، پدیده (امر یا رخداد تاریخی) به مثابه رخدادی تاریخساز است.
شاید مراجعه به اصطلاح «شبهتاریخ» بتواند تا اندازهای زیاد به این تفکیک یاری رساند. در بازار کتاب با بیشمار متنهایی روبهروییم که نویسندگانشان مدعیاند «تاریخ» نوشتهاند؛ کتابهایی سرشار از روایتهای هیجانانگیز درباره جنگها و کشورگشاییهای یک نابغه نظامی، مسافرتها و خاطرات فانتزی یک مقام سیاسی، رقابتها و دسیسهچینیهای زنان در حرمسراها، نوع عادتهای غذایی، تفریحات و تکیهکلامهای مشاهیر! اما آیا به راستی چنین کتابها و مقالاتی را میتوان پژوهش تاریخی دانست؟ «شبهتاریخ» به تعبیر کالینگوود به نوشتههایی اطلاق میشود که گرچه به عنوان یک متن و با محوریت یک موضوعِ رویداده در تاریخ نوشته میشوند اما هدف پنهان یا آشکار ایندست از نوشتهها، نه روایت صادقانه و بیکم وکاست «تاریخ»، که، اموری دیگر است. این «امور دیگر» را میتوان در گسترهای گسترده از جلب توجه و خودنمایی تا شایعهسازی یا حتی پروپاگاندای سیاسی مشاهده و دستهبندی کرد؛ همچنین ایندست از کتابها و مقالات بر اساس مدارک بحثبرانگیز یا ضعیف، معمولا به نتایجی جنجالی و پرسروصدا میرسند که در آنها جای حواشی با متن به کلی عوض میشود؛ به این معنا که توجهها را چنان بر جزییات بیاهمیت رخدادها متمرکز میکنند که اساسا جایی برای پرداختن به موضوع اصلی تاریخ نمیماند. این رویه را به ویژه در پروپاگاندای گروهها و حکومتهای ایدئولوژیک میبینیم که با روایت شیطان- فرشتهساز از رویدادهای تاریخی در پی استفاده از تاریخ و سوداگری با آناند نه بازشناسی تاریخ با معیارهای شناخته شده دانشگاهی. دور از انصاف نیست اگر چنین نویسندگانی را به گونهای پاپاراتزیهای تاریخنگار بنامیم. جالب آن که بیشتر نویسندگان این کتابها نه تنها با الفبای فلسفه و روش تحقیق در تاریخ آشنا نیستند، که، به صراحت، لزوم فراگیری و کاربست چنان اموری را به سخره میگیرند. آشکار است که برای نوشتهها و کتابهای چنین افرادی نمیتوان اصطلاح «تاریخنگاری» به کار برد، مگر آن که به گونهای از تاریخنگاری مثلا با عنوان «تاریخنگاری زرد» هم معتقد باشیم که کار آن، همچون نشریات زرد امروزین، سرک کشیدن در حوزههایی اینچنین در زندگی روزمره باشد.
ظاهرا چنین روایتهایی از تاریخ در میان پارهای از دانشجویان و دانشآموختگان «علم تاریخ» هم کم طرفدار نیست. گویا دلزدگی به حقِ پارهای از استادان و دانشجویان تاریخ از افراط طنزگونه در مباحث مربوط به علم تاریخ، با عناوین دهانپرکنی چون «فراتحلیل بینامتنیت معرفتشناختی فرمالیستی پست مدرن از تاریخ بیهقی» موجب شده است از اینسوی بام تاریخپژوهی به حیاطِ شبهتاریخ بیفتند و به دامان زردنگاریهای تاریخی دست برند. در حقیقت این گرایش را باید به گونهای سقوط بخشهایی از جامعه تاریخی کشور دانست که پس از مدتها کوشش برای جاانداختن رویکردِ مسالهمحور در پژوهشهای تاریخی، دوباره به نوعی به بازتولید تاریخنگاری توصیفی، آن هم نوع سخیف، روی آورده است؛ گرایشی که گرچه هدف خود را عمومیسازی دانش تاریخی برای عامه به وسیله متخصصان این علم معرفی کرده اما اگر مورد مداقه و نقد جدی و مستمر قرار نگیرد بدون شک در خطر سقوط به عوامزدگی قرار دارد.
حسینعلی نوذری، پژوهشگر و نظریهپرداز حوزه علوم سیاسی، با اشاره به گسترش این رویکرد در بازار کتاب که آن را با اصطلاح «کتابسازی» و به تعبیری «محتواسازی» میشناسیم، می نویسد «نویسندگان خوشذوق [این دست متون] به خوبی میدانند چگونه با درج عکسها، افواه و اقوال، شایعات کوچهبازاری، خبرهای جنجالبرانگیز، خواندنیهای سرگرم کننده و … خوانندگان و علاقمندان کممایه و سطحی را [همچون مخاطبان هر اثر نازل دیگری] جذب و مشتری آثار خود کنند». نگارنده برآن است اگر هم به گونهای تاریخنگاری قایلایم که میتوان آن را شیوهای میان تاریخنگاری ژورنالیستی با تاریخنگاری آکادمیک دستهبندی کرد و به عبارتی بنا را بر آن گذاشتهایم که «تاریخ» را از راه متخصصان علم تاریخ و با شیوه و زبانی «مردمپسند» یا «عامهفهم» عرضه کنیم، نباید استانداردهای شناخته شده و الزامات تاریخنگاری علمی را قربانی کرد و ناخواسته به دامان تاریخنگاری عوامزده فروغلطید، زیرا تداوم این شیوه احتمالا به گونهای نقض غرض به شمار آمده، به جای افزون دانش و سطح مخاطب و تغییر ذایقهاش، تاریخپژوه را در کام خود فرو خواهد برد و او را به روزی خواهد رساند که برای جذب و حفظ مخاطب، هر رطب و یابسی را در متون خود عرضه کند. این نوشتار البته قصد انکار مواریث فرهنگی آن دسته از منابع را ندارد که میتوانند با کمی تجربه و دانش به عنوان مستندات روایت- تحلیل تاریخی قرار گیرند اما تذکر این نکته را لازم میداند که آنها هرچه باشند، تاریخ و موضوع علم تاریخ نیستند.
شهروند