Share This Article
‘
فیلمهایی برای ندیدن!
سری نهم
نوشتهی پژمان الماسینیا
اشاره: تا به حال به فیلمهای معروف و اسموُرسمداری برخوردهاید که تاریخمصرفشان گذشته باشد؟ به آثاری که بهبه و چهچه گفتنهای منتقدان وطنی و فرنگی سالهاست نثارشان میشود اما درواقع علاوه بر اینکه دیگر کمترین جذابیتی ندارند گهگاه مبتذل و مشمئزکننده هم هستند، چطور؟… آدمیزاد در مواجهه با چنین فیلمهایی، دو راه بیشتر ندارد؛ یا بایستی از ترسِ به باد رفتن آبرو سکوت پیشه کند و همرنگ جماعت، به کورهی تعریفوُتمجیدها بدمد یا بیخیالِ انگ خوردن و حفظ پرستیژ خود، پنبهی آن فیلمهای کذایی را بزند!… پنج فیلم معروفی که برای این شماره انتخاب کردهام، همگی متعلق به ژانر دراماند و بهترتیب تاریخ تولیدشان مرتب شدهاند.
۱- «بدو لولا بدو»؛ محصول ۱۹۹۸ آلمان
«لولا میدود» (Lola rennt) -که با ترجمهی انگلیسیاش: Run Lola Run «بدو لولا بدو» نزد سینمادوستان شناختهشدهتر است- را تام تیکور کارگردانی کرده. فیلم، روایتگر داستان دختری بهاسم لولا (با بازی فرانکا پوتنته) است که برای نجات دوستاش مانی (با بازی موریتس بلایبتروی) از مخمصه، تنها ۲۰ دقیقه فرصت دارد. چگونگی گذران این ۲۰ دقیقه به سه شکل روایت میشود که نقطهی شروع تمامی روایات، اتاق لولاست. بهطور مختصر، فیلم که از همان تیتراژش با حرکت پاندول ساعت آغاز میشود، میخواهد ارزش ثانیهها در رقم خوردن سرنوشت انسانها را گوشزد کند. «بدو لولا بدو» به ما میگوید حتی لحظهای زودتر یا دیرتر رسیدن، تقدیر انسان را عوض خواهد کرد. کل زمان فیلم حدوداً ۷۵ دقیقه است اما انگار ۲ ساعت و نیم طول میکشد! پس اجازه بدهید اینطور نتیجهگیری کنم که «بدو لولا بدو» کُند و کشدار است و فیلمنامهاش قابلیت تبدیل شدن به فیلمی بلند را نداشته. گرچه کارگردان سعی کرده است چنین ضعفی را بپوشاند؛ بهواسطهی المانهایی نظیر موسیقی هیجانانگیز، تصاویر اسلوموشن، ترفندهای مونتاژی از جمله وایپ، استفاده از انیمیشن و موقعیتهای جفنگ مثل پلیسهایی که لولا را بهعنوان مجرم تحویل نمیگیرند و تصور میکنند او یکی از گروگانهاست که توانسته از بانک فرار کند یا جیغ زدن مداوم لولا در کازینو و… اگر به زبان شیرین آلمانی علاقهمندید، اعصاب پولادین دارید و وقتتان هم برای فیلم دیدن کم است [۱] شاید «بدو لولا بدو» انتخاب خیلی بدی نباشد!
گونه: درام، جنایی، هیجانانگیز
بودجه: ۱ میلیون و ۷۵۰ هزار دلار
فروش: نزدیک به ۲۳ میلیون دلار
جوایز: کاندیدای بفتای بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان، برندهی ۲۸ جایزه و ۱۹ نامزدیِ دیگر در جشنوارههای مختلف
۲- «فیل»؛ محصول ۲۰۰۳ آمریکا
«فیل» (Elephant) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی گاس ونسنت است گرچه بهکار بردن الفاظی نظیر فیلم، کارگردان یا نویسنده برای چنین معجون بیرنگ و بو و مزهای، معنای چندانی نمیتواند داشته باشد. «فیل» در خوشبینانهترین حالت، فیلم کوتاهی است که بهشکلی کسالتبار کش آمده! «فیل» به ماجرای قتلِعام دانشآموزان دبیرستان کلمباین اشاره دارد؛ یعنی همان واقعهای که -یک سال پیشتر از «فیل»– باعث ساخت مستند اسکاری معروف "بولینگ برای کلمباین" (Bowling for Columbine) توسط مایکل مور شده بود. حدود ۵۰ دقیقه از تایم ۸۰ دقیقهایِ «فیل»، صرف مقدمهچینیهایی بیخاصیت و ناکارآمد میشود. بهعبارتی، میتوانید برای پیادهروی روزانه یا مثلاً خرید نان بربری از خانه خارج شوید و با اطمینان کامل از اینکه هیچ اتفاق بهدردبخوری نیفتاده است، از دقیقهی ۵۰، فیلم را دنبال کنید! خندهدار این است که «فیل» جایزهی نخل طلای جشنوارهی فیلم کن سال ۲۰۰۳ را بُرده! دیالوگها در این فیلم تقریباً نقشی ندارند؛ «فیل» حتی میتوانست صامت باشد یا اینکه آدمکهای فیلم به زبان زرگری یا اسپرانتو حرف بزنند! پلانهای اعصابخُردکُن از راهرفتنهای طولانی کاراکترها، عمدهی زمان فیلم را به خود اختصاص میدهد. اگر معنی سینمای مستقل، «فیل» و امثال آن است؛ درود بر بالیوود!
گونه: درام، جنایی، هیجانانگیز
بودجه: ۳ میلیون دلار
فروش: حدود ۱۰ میلیون دلار
جوایز: برندهی ۳ جایزه از جشنوارهی کن، برندهی ۵ جایزه و ۱۱ نامزدیِ دیگر در جشنوارههای مختلف
۳- «شکار»؛ محصول ۲۰۱۲ دانمارک
«شکار» (The Hunt) -به دانمارکی: Jagten- ساختهی توماس وینتربرگ است. فیلم، به عواقب هولناک تهمت میپردازد؛ زندگی تازه دارد به لوکاس (با بازی مدس میکلسن) -مربی کودکستان در یکی از روستاهای دانمارک- پس از مدتها روی خوش خودش را هم نشان میدهد که با اظهارات غیرمنتظرهی دختر خردسال بهترین دوستاش ناگهان همهچیز بههم میریزد و در مظان اتهامی سنگین قرار میگیرد. تم آرامش قبل از طوفان و اطرافیانی که یکباره رنگ عوض میکنند و چهرهای دیگر از خود نشان میدهند، بسیار آشناست. مضمونی پرکاربرد که یکی از نمونههای قابلِ قبول ایرانیاش را در "دربارهی الی" [ساختهی اصغر فرهادی/ ۱۳۸۷] دیده بودیم. اما مشکل «شکار»، تکراری بودن تم آن نیست، بلکه ایراد اصلی را بایستی در جایی دیگر، یعنی نحوهی چیدمان اتفاقات فیلم جستوُجو کرد. متأسفانه «شکار» از همان دقایق ابتدایی، بهگونهای به ما اطلاعات میدهد که بهسرعت دست خود را رو میکند، تا انتهای فیلم را میتوان حدس زد و چیز دندانگیری برای غافلگیری تماشاگر باقی نمیگذارد. «شکار» یکی از کاندیداهای کسب اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان در هشتادوُششمین مراسم آکادمی بود. «شکار» در جشنوارهی کن نیز مورد توجه قرار گرفت و توانست جایزهی بهترین بازیگر مرد را برای مدس میکلسن به ارمغان بیاورد. اما بیتردید یکی از سنجیدهترین انتخابهای توماس وینتربرگ، یافتن دختربچهی ایفاگر نقش کلارا بوده که انصافاً بسیار خوب از او بازی گرفته است. «شکار» بیش از هر چیز، از اتخاذ شیوهی خامدستانهی ارائهی اطلاعاتاش به تماشاگر ضربه خورده است.
گونه: درام
بودجه: حدود ۳ و نیم میلیون دلار
فروش: بیشتر از ۱۸ میلیون دلار
جوایز: کاندیدای ۱ اسکار، کاندیدای ۱ گلدن گلوب، برندهی ۳۵ جایزه و ۶۱ نامزدیِ دیگر در جشنوارههای مختلف
۴- «بورگمن»؛ محصول ۲۰۱۳ هلند
«بورگمن» (Borgman) به نویسندگی و کارگردانیِ الکس ون وارمردم، نمایندهی کشور هلند برای کسب اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان در دورهی هشتادوُششم بود که درنهایت به فهرست پنجفیلمهی نهایی راه پیدا نکرد. تا حدود دوسوم از زمان فیلم، «بورگمن» غافلگیرکننده و غیرقابل پیشبینی جلو میرود؛ اما بهتدریج از نفس میافتد و بینِ یک تلهفیلم و ساختهای متوسط شروع به دستوُپا زدن میکند. اکتفا به یک سطر از آیات کتابی آسمانی [لابد انجیل] در تیتراژ نخستین برای روشن ساختنِ علتِ ۱۱۴ دقیقه رویدادِ بعدی، اقناعکننده نیست. جدا از پشیمانی و غبنی -که بهخاطر زمانی که صرف تماشای فیلم شده است- گریبان بیننده را میگیرد؛ حس تلخ و ناخوشایندی نیز به او دست میدهد که ناشی از شدتِ سبعیتِ جاری در «بورگمن» است… از ندیدن «بورگمن» هیچچیز دندانگیری که از کف نخواهید داد بهجای خود، حال خوبتان هم خراب نخواهد شد!
گونه: درام، هیجانانگیز
بودجه: ۳ میلیون و ۱۰۰ هزار یورو
جوایز: کاندیدای نخل طلا از جشنوارهی کن، برندهی ۱۱ جایزه و ۱۸ نامزدیِ دیگر در جشنوارههای مختلف
۵- «اتاق»؛ محصول ۲۰۱۵ کانادا، ایرلند و انگلستان
«اتاق» (Room) داستان متفاوتاش را فاقد هرگونه پیچیدگی و ظرافت، بهشکلی سهلالوصول تعریف میکند. پشت زندگی نامتعارف این مادر و فرزند، هیچ رازی پنهان نیست؛ زن، قربانی آدمربایی و تجاوز است و پسر، نتیجهی دوران اسارت زن… پسرک با کمترین مشقتی و در اولین مواجههاش با دنیای بیرون، موفق به فرار میشود و مرد شیطانصفت هم اجازه میدهد مفتمفت از چنگاش در برود!… و اینجاست که یک پلیس مؤنث باهوش و مهربان و وظیفهشناس یکمرتبه از عالم غیب نازل میشود و با صرف مقادیر زیادی فسفر و در مدت زمانی باورنکردنی(!)، پسر را به آغوش مادرش میرساند… نه به آن شوریِ شور، نه به این بینمکی! نگارنده نیز کاربرد احساساتگرایی -از نوع افراطیاش- را در فیلمها نمیپسندد؛ اما «اتاق» دیگر از آن طرف بام افتاده است و از لحاظ کمتعداد بودنِ لحظات تأثیرگذارش لطمه دیده. اینهمه عدم تأکید در فیلمی که چنین مضمون احساسبرانگیزی دارد، تعجبآور است! نوع نگاه کارگردان برای به فیلم برگرداندن داستانی از جنس «اتاق»، با درونمایهاش همخوانی ندارد. شاید بهتر بود که آقای آبراهامسون با متمرکز شدن روی یک ماجرای واقعیِ مشابه و آدمهای دخیل در آن، دستبهکار ساخت فیلمی مستند میشد و وقت ما را هم تلف نمیکرد! معدود لحظههای درگیرکنندهی «اتاق» -مثل دو مورد شاخصاش: رویاروییِ شوقبرانگیز مادر (با بازی بری لارسون) و پسرک (با بازی جیکوب ترمبلی) پس از آزادی از آلونک و شگفتزده شدن جک از درک دنیای واقعی وقتی کف وانت مرد (با بازی شون بریجز) دراز کشیده است- نیز در مواجهه با خیل لحظههای بیخاصیت و هدرشدهی فیلم رنگ میبازند. عارضهی غیرقابلِ اغماضی که «اتاق» دچارش گردیده، آسانگیری است. به دو-سه موردش که در سطور پیشین اشاره شد، به آنها مثلاً میشود اضافه کرد حال روحی ایدهآل جک را که بهغیر از علاقه نشان ندادن به اسباببازیهای تلنبارشده -با وجود گذراندن همهی عمر ۵ سالهاش در چهاردیواریِ تنگِ اتاقی کوچک- هیچ مشکل عدیدهی دیگری گریبانگیرش نیست! حماقت مرد نیز در باور کردن حقهی بچگانهی مرگ جک، گوش دادن به خواستهی زن و باز نکردن قالیچهی لولهشده خندهدار است! طوریکه با خودمان میگوییم اگر مرد متجاوز تا این اندازه گلابی تشریف دارد، پس چهطور توانسته است زنی را ۷ سال زندانیِ خود نگه دارد؟! فیلمنامهی «اتاق» اقتباسی است از رمان معروفی بههمین نام، اثر اِما داناهیو. برعکس کتاب منبع اقتباس و با وجود اینکه خانم نویسنده خودش وظیفهی نگارش فیلمنامه را بر عهده داشته، «اتاق» نه تکاندهنده از آب درآمده است و نه تأثیرگذار؛ یک فرصتسوزیِ محض بیشتر نیست. ضعفهای «اتاق» را -بیش از هر چیز- به انتخاب شیوهای مرتبط میدانم که آبراهامسون جهت ترجمان تصویریِ متن کتاب برگزیده است. اقتباسهایی همچون «اتاق» باعث سرشکستگیِ سینما در برابر ادبیات هستند. بله! پلانهای بیبخار لنی آبراهامسون در مقابل قدرت کلمات اِما داناهیو کم میآورند تا «اتاق» هم به جرگهی اقتباسهای سینماییِ ناموفق و الکن از جهان ادبیات اضافه شود. شاید وقتی دیگر و اقتباسی دیگر!
گونه: درام
بودجه: ۱۳ میلیون دلار
فروش: ۳۶ میلیون دلار
جوایز: برندهی ۱ اسکار و کاندیدای ۳ اسکار دیگر، برندهی ۱ گلدن گلوب و کاندیدای ۱ گلدن گلوب دیگر و…
پانویسها:
[۱]: تایم «بدو لولا بدو» فقط ۸۱ دقیقه است.
‘
9 Comments
omid
با سلام اتاق ضعفهایی در فیلمنامه داره که به اثر ضربه میزنه ولی فیلم بدی نیست به شخصه چند سکانسش رو دوست داشتم و تو ذهنم مونده مثل سکانس خودزنی مادر یا سکانس پایانی که پسر با مادرش به خونه ای که توش حبس بودن برمیگردن. بازی پسر بچه هم عالی بود در کل فیلم متوسطیه
hamid
فیلم هایی برای ندیدن ۱۰۰: پدرخوانده، پرندگان، درخشش، و …
به مقدساتتون تمومش کنین این بسته مسخره بازی رو 🙁
ناصر
نویسنده این سلسله مطالب و به ویژه این مطلب، «نقد» را با «شو» و «منتقد» بودن را با «شومن» بودن اشتباه گرفته است.
Reza
به نظر میرسه عنوان این مجموعه کم کم بهتره به ” فیلم هایی برای دیدن ” تغییر کنه ، چرا که هرچه جلوتر میریم واقعاً فیلم هایی که ارزش دیدن رو دارند در این مجموعه بیشتر میشه . حساسیت برخی خوانندگان هم ، با توجه به نظرات اعلامی دلیل بر این مدعی است.
hamid
چیزی که آدم رو عصبانی میکنه اینه که این آقا نظرات شخصی و بی ارزش خودش رو به عنوان نقد و از اون بالاتر دستوری برای ندیدن فیلم صادر میکنه. که فقط یه خشوکی واقعی از خوندنش لذت میبره.
این ممکنه باعث گمراهی علاقمندانی بشه که دنبال چند تا فیلم خوبن واسه دیدن.
خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید.
hamid
ممنون جناب ادیتور. راستش خودمم خیلی راضی نبودم، اما آدم یه وقتایی جوش میاره.
قاسم طوبایی
چندتا از این فیلم ها رو ندیدم اما شکار رو دیدم و یه هیچ وجه با فرمایشات شما موافق نیستم.
رویه و لحن صحبت در اینجا رویه و لحنی است که روزنامه کیهان با آن به نقد فروشنده فرهادی نشسته…
نه دوست من : نه هر که سر تراشد قلندری داند…
صالح
بورگمن و شكار فوق العاده ن
داود
آقای نویسنده شما در انتهای بدو لولا بدو نوشتی :اگر اعصاب پولادین دارید و وقتتان هم برای فیلم دیدن کم است [۱] شاید «بدو لولا بدو» انتخاب خیلی بدی نباشد!!1 شوخی می کنید با مخاطبان این صفحه! !! فیلم درخشان تام تیکور با روایت های سه گانه اش البته که فرم بر محتوایش غلبه دارد ، یکی از فیلمهای درخشان تجربی در حیطه سینمای پست مدرن و به نوعی آغازگر این نوع دیدگاه سینمایی ست. شما ریویو نویس هستین. برای همین میتونید اینطوری باغرض درباره فیلمهای خوب، نکات بد و منفی بنویسید. شما منتقد یا تحلیلگر نیستین. لااقل در این صفحه!