این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتوگو با باران کوثری
از مادرم یاد گرفتم درجا نزنم
در شرایط سیاسی- اجتماعی خاص عقایدم را قاطعانه بیان میکنم
بابک احمدی
باران کوثری در چند سال اخیر فرازوفرودهای متعددی را تجربه کرده است. از حضور در آثار سینمایی که به بهانههای گفته و ناگفته امکان نمایش عمومی به دست نیاورد تا مدتی ممنوعالکاری در دولت گذشته که به گفته خودش مدتها از سوی مسوولان انکار میشد. به گفته کوثری آنها بیان میکردند «دستوری از بالا صادر نشده بلکه احتمالا این هنرمندان هستند که تمایلی به کار با او ندارند.» اما همین مدیران بعدا اعتراف کردند «گویا مسائلی وجود داشته که برطرف شده است. »! اما ماجرا به همینجا ختم نشد. همان دوران حضور این بازیگر جوان سینما در نمایشی به کارگردانی هومن سیدی به شکل عجیب و غریبی مسالهدار شد و مسوولان به یکباره اعلام کردند امکان اجرای نمایش «روایت ناتمام یک فصل معلق» وجود ندارد. بگذریم که مدتی گذشت و دولت قبل و شورای نظارت گذشته جای خود را به افراد دیگر دادند و اینجا بود که فیلم سینمایی «من عصبانی نیستم» با ایفای نقش او و نوید محمدزاده، یکی دیگر از استعدادهای تازه درخشان تئاتر نیز با حاشیههایی مواجه شد و از دایره دریافت جایزه و اکران کنار رفت. در تمام این فراز و نشیبها اما این باران کوثری بود که نشان داد آموزههای کلاس درس مادر را به خوبی فراگرفته و اهل کوتاه آمدن، ترسیدن و عقب نشستن نیست. او که سالها قبل با نمایشی به کارگردانی زندهیاد داود رشیدی تجربه حضور روی صحنه تئاتر را تجربه کرده بود با هنرمندانی همچون امیررضا کوهستانی و محمد یعقوبی همراهی کرد و البته فراموش نمیکنیم مسوولان شیرازی هم روزگاری اجازه اجرای نمایش «خشکسالی و دروغ» را از گروه سلب کردند. اما به هر روی زمان سپری شد و بازیگر جوان اما باتجربه سینما به یک گروه تئاتری پیوست. گروه تئاتر «خانه» به سرپرستی محمدرضایی راد که بنابر دلایلی سالها در دولتهای نهم و دهم از اجرا فاصله گرفت. گرچه رضایی راد در همان دوران هم کاملا دست از کارگردانی شست و آثاری را برای مخاطب محدود و در محلهایی غیر رسمی – که ضرورت کار ایجاب میکرد- به نمایش گذاشت. احتمالا به همین دلیل هم از جایی نامعلوم عنوان «تئاتر زیرزمینی» به کارهایش اطلاق شد. ولی با تغییر دولت ظاهرا دلایل برطرف شد و این نمایشنامهنویس و کارگردان تصمیم گرفت به فضای رسمی – سالنهای خصوصی شناخته شده- بازگردد. از این منظر نمایش «دوشس ملفی» نخستین تجربه محمد رضایی راد پس از چندسال دوری در یک سالن رسمی به حساب میآید؛ نمایشی که با تهیهکنندگی و بازی باران کوثری در نقش «دوشس ملفی» به صحنه رفت. با این بازیگر درباره تمام مسائل سالهای پشت سر و تجربه همراهی با محمد رضاییراد به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
در دانشگاه سوره نمایش خواندید و با کارگردانهای صاحب نام تئاتر مثل امیررضا کوهستانی، محمد یعقوبی و محمدرضایی راد کار کردید اما چه اتفاقی افتاد که نام شما بیشتر به سینما پیوند خورد نه تئاتر؟
راستش هر دو این هنرها همواره برایم به یک اندازه جدی بودند. در طول سالهایی که فعالیت سینمایی داشتم در سال، حداقل با یک نمایش همکاری کردم یا اگر این اتفاق نمیافتاد در کارگاههای آموزشی شرکت میکردم و به طور کل از این فضا دور نماندم. البته هدفم اصلا این نبود که در سینما بازیگر بهتری شوم. تئاتر برای من یک لذت کاملا جدا به حساب میآید و تجربه منحصر به فردی است؛ به همین دلیل هم به هیچوجه قصد مقایسه این دو هنر با یکدیگر را ندارم.
واقعیت این است که در مدیوم سینما شخص راحتتر مطرح میشود. در مورد من راحتتر از این منظر که سابقه سینمایی پررنگتری داشتم. شاید اوایل، یعنی مشخصا زمانی که با امیررضا کوهستانی یا آقای یعقوبی کار میکردم حضورم در تئاتر کمی غیر منصفانه تحت تاثیر این اظهارنظر که بازیگر سینما به تئاتر آمده است قرار گرفت وگرنه تئاتر همواره برایم دغدغه جدی بوده.
احتمالا اینطور عنوان میشد که بازیگر چهره آوردهاند تا مخاطب و فروش بیشتری جلب کنند!
در تمام این سالها همواره تاکید کردهام که نه تنها اجراهای امیررضا کوهستانی و محمد یعقوبی، بلکه هیچ نمایشی به دلیل حضور بازیگر چهره با استقبال مواجه نمیشود. تئاتر چهرههای صاحبنام خاص خودش مثل حسن معجونی، رضا بهبودی، سیامک صفری، پانتهآ بهرام، علی سرابی، احمد ساعتچیان و پانتهآ پناهیها را دارد. قرار نیست به دلیل حضور سینمایی این هنرمندان شاهد فروش بیشتر تئاترهایشان باشیم. آیا وقتی محمد یعقوبی یا امیررضا کوهستانی از چهرههای سینمایی استفاده نمیکنند با سالن خالی مواجه هستند؟ از طرفی این هنرمندان اصلا چنین دغدغههایی ندارند، چون در متنها و اجراها تجربههایی جریان دارد که اگر سالن پر تماشاگر نباشد هم چندان برایشان مهم نیست. به این دلیل که نفس تجربه برای این هنرمندان مهم است.
از طرفی تفاوت جدی بین سینما و تئاتر وجود دارد. مثلا اگر جلوی یک اجرا گرفته شود کار تمام است اما به قول خانم بنی اعتماد «فیلمها برای همیشه در کمد نمیمانند».
نکته مهم دیگر این است که تئاترِ خوب، همواره به امر سیاسی بدل میشود. گذشته از اینکه یک عده انسان زنده روی صحنه هستند، وقتی نمایشی شعور و دغدغه داشته باشد امکان دارد به نظر بعضی خطرناک جلوه کند. به نظرم اصولا خطر تئاتر در همین زنده بودن است. بله؛ به همان اندازه که توقیف یا کشتن یک نمایش برای عدهای ریسک دارد، به همان اندازه زنده ماندن آن خطرناک محسوب میشود؛ حتی بیشتر از سینما.
دقیقا؛ فیلم شرایط بهتری در اختیار علاقهمندان کنترل فراهم میکند.
تئاتر در لحظه جاری است و کنترلکننده به سادگی از قبل متوجه نمیشود چه اتفاقی رخ خواهد داد.
این جنبه هنر نمایش چقدر برای شما جذابیت داشت؟ چون چندسالی است که به فعالیتهای سیاسی هم علاقه نشان میدهید.
البته منظورم سیاستزدگی نیست. تئاتر به نظرم یک حرکت اجتماعی است که به راحتی قابلیت تبدیل شدن به جنبش را دارد. این جنبه – زنده بودن تئاتر- برایم خیلی مطرح است و فکر میکنم خیلی کمک میکند. به خصوص در شرایط خاص که شما تلاش میکنید خودتان را به اجرا برسانید و در خیابان اتفاقهای دیگری جریان دارد. تئاتر در هر شرایطی جاری است و کار خود را انجام میدهد. با توجه به انتخابهای تئاتری و گروهی که عضو آن هستم حتما چنین دغدغهای برایم مطرح است.
سال ٩٠ تا ٩٢ هم به دلیل حمایتهای سیاسی امکان کار نداشتید؟ چون بحث منع فعالیت هم مطرح شد.
بله، اما هیچوقت به طور صریح و روشن به من اعلام نکردند که اجازه کار ندارم. وقتی هم تماس میگرفتم تا دلایل را جویا شوم آقای سجادپور میگفت: «شاید خود کارگردانها علاقه ندارند با شما همکاری کنند.» هیچوقت واضح بیان نشد ولی دلایل قابل حدس است؛ به دلیل یک سری فعالیتهایی که اصلا هم از انجامشان پشیمان نیستم.
و مدیریت سینمایی وقت این را رد میکرد؟
دقیقا. ابتدا نمیپذیرفتند اما اواخر گفتند بله «مسالهای وجود داشته اما مشکل حل شده است.» من هم گفتم خب خدا را شکر بالاخره اذعان کردید ماجرایی وجود داشته که حالا حل شده است.
گروهی هم بودند که به این صراحت وارد حمایتهای سیاسی نمیشدند و همیشه دوری میکردند.
هنرمندان دیگری هم وارد حمایت شدند ولی شاید شهرت باعث بیشتر دیده شدن فعالیت بعضی افراد میشود. خوشبختانه هنرمندان سینما همواره از کارزارهای سیاسی سربلند بیرون آمدهاند. یعنی موضعگیری روشن داشتند و اکثرا هم در همان جهتی گام برداشتند که با خواست مردم همسو بود. فکر میکنم روزگار ما نسبت به گذشته تغییر کرده و انتظار مردم از هنرمند متفاوت است. به عنوان نمونه وقتی مارلون براندو واکنش یا اعتراض سیاسی-اجتماعی انجام داد خیلی به چشم آمد اما امروز دیگر همه مواضع سیاسی خود را به صراحت بیان میکنند. مثلا در امریکا گروهی از هنرمندان به منتقد جورج بوش و مدافع باراک اوباما تبدیل میشوند. خوشبختانه این اتفاق در جهان فراگیر شده و به دلیل شرایط، ولی به دلیل حساسیت اوضاع در ایران، کمی سخت به نظر میرسید هنرمندان موضع خود را روشن بیان نکنند. هر هنرمندی که اندکی دغدغه مردم داشت قطعا حمایت میکرد.
در مدت اخیر حاشیههای زیادی هم حول شما شکل گرفت. از فیلمهای رضا درمیشیان و نشست فیلم «لانتوری» گرفته تا ساخت کلیپ «چرا رفتی» برای همایون شجریان و…
این حواشی جز ماجرای فیلمهای توقیف شده خیلی برایم پررنگ نبود. چون امکان دارد برای هر کسی پیش بیاید ولی وقتی شما شهرت داشته باشید بیشتر به چشم میآید. ترجیح میدهم درباره آن نشست و واکنش افراد صحبت نکنم چون همهچیز کاملا روشن بود. یک شخص راجع به فیلم اطلاعات درستی نداشت. مثل اینکه گفته شد فیلم درباره زندگی آمنه بهرامی بوده درحالی که اصلا اینطور نبود. یا چرا من درباره مسائل جامعهشناسی فیلم مورد بحث، نظر دادم که قطعا آنجا هستم تا به عنوان بازیگر فیلم و یک شهروند درباره این مسائل هم صحبت کنم و عقیده شخصیام را بگویم. بعد از آن نشست هم حواشی به وجود آمد که متوجه شدیم همهچیز مثل دومینویی از پیش چیده شده بود. متاسفانه عربدهکشی، بهکار بردن الفاظ رکیک یا بگم بگمهایی که به واسطه میزان وقاحت، طرف مقابل را وادار به سکوت کند در دورهای باب شد. در یک اشتباه تاریخی به نظرم این بلا بر همه ما نازل شد تا یک نفر به خودش حق بدهد با صدای بلند هرچه به دهنش میآید، بیان کند. من پاسخی برای این افراد ندارم چون مبارزهشان از جنس متفاوتی است. این حواشی به نظرم طبیعی است. وقتی در شرایط سیاسی- اجتماعی خاص عقایدم را قاطعانه بیان میکنم منتظر چنین حواشیای هم هستم.
ولی هنرمندان تئاتر کمتر خودشان را درگیر چنین مسائلی میکنند و چندان علاقهمند به حواشی نیستند .
سالها تئاتریهای زیادی میشناختم که موضعگیریهای صریح داشتهاند.
نمونهای وجود دارد؟ مثلا حمید سمندریان که در اعتراض به بعضی سختگیریهای سالهای دهه ۵٠ و ۶٠ مدتها کار نکرد؟
مثل لیلی رشیدی. حتی هنرمندانی را میشناختم که ادامه اجراهایشان در شرایط خاص نوعی اعتراض محسوب میشد. هنرمندانی را میشناسم که هرطور بود در اجراهایشان یک نشانهای آشنا برای مردم گذاشتند و به حضور در بعضی محافل «نه» گفتند. شاید به دلیل فراگیری هنر سینما، موضعگیری بعضی از چهرههای تئاتری آنچنان که باید دیده نشد. ولی جالب است به این نکته هم اشاره کنم که آن دوران، من نخستین بار به واسطه حضور در یک نمایش متوجه بحث ممنوعالکاریام شدم. همان زمان گروه اعلام کرد بدون من به اجراها ادامه نمیدهد. با اینکه اصرار کردم بازیگری جایگزین شود اما گروه موافقت نکرد و همین به یک اتفاق بدل شد. بعد از ما مسوولان به یک گروه اعلام کرده بودند «شما بیایید سریع جای این گروه اجرا کنید که خالی بودن سالن مشخص نشود.» اما اتفاق جالبتر وقتی رخ داد که آن گروه دیگر هم پیشنهاد مدیران را نپذیرفت.
در سینما غیر از همکاری با رخشان بنیاعتماد با حساسیت بیشتری دست به انتخاب میزنید. تصمیم به همکاری با گروههای تئاتری بر چه مبنایی است؟
در تئاتر با دقت خیلی بیشتری عمل میکنم. البته قبول ندارم باید خیلی سختگیر باشم، چون معتقدم بازیگر باید کار کند. بنابراین همکاری در هر فیلمی که کیفیتی بالاتر از متوسط را رعایت کند و برخلاف عقایدم نباشد قابل پذیرش است. منتظر نیستم در فیلم اتفاق عجیب و غریبی برایم رخ دهد. ترجیح میدهم بخشی از یک فیلم خوب باشم تا بیشتر دیده شوم. اما گاهی انتخابهای سختی داشتم چون میدانستم از یک طرف بازی در فیلمی را پذیرفتهام که حتما در اکران با مشکل مواجه میشود یا ممکن است دیده نشود و هیچکجا حمایت مالی نکند؛ این فیلمها را با عشق بازی کردم. در تئاتر سختگیری بیشتری به خرج دادم چون جایگاهم را سختتر به دست آوردم. با حضور در کارگاههای مختلف تلاش زیادی انجام دادم که بتوانم با کارگردانهای مورد علاقهام کار کنم. بعد از اینکه شانس همکاری با هنرمندان خوب تئاتر مثل امیررضا کوهستانی، داود رشیدی، محمد یعقوبی و… به دست آمد، سعی کردم قدر موقعیت را بدانم. همه این تجربهها کنار هم قرار گرفت تا رسید به زمانی که قرار شد عضو یک گروه تئاتری شوم و آن گروه تئاتر «خانه» بود. حالا اینجا جایی است که میتوانم با خیال راحت بایستم و کارهای مورد علاقهام را با گروه پیش ببرم.
مشخصا در کارگاه تئاتری کدام هنرمند شرکت کردید؟
بهترینشان دورهای بود که با حامد محمدطاهری گذراندم. چه خوب، چه بد، بیشتر علاقههای تئاتریام هم از همان زمان به امروزم رسیده است. با گذشت یازده سال هنوز میتوانم به آن دوران بازگردم. دوران طلایی برای من بود.
اما محمدطاهری هم در حال کسب تجربه بود، تجربهای که آن زمان نتیجهاش روشن نبود.
لااقل دورهای که من، در کارگاه محمدطاهری حضور داشتم از رویکردهایی با نتایج منفی خبری نبود. بعدها درباره تمرینهای سخت کارگاههای محمدطاهری مواردی مطرح شد که بیشتر شایعه بود چون ما هیچوقت به آنها برنخوردیم. تجربههای درخشانی بود که به قول شما شاید گاهی نتایج روشنی به همراه نداشت اما حتی اگر درجا هم میزدیم، همه با هم چیزی به دست میآوردیم. این به نظرم نه تنها ضعف نبود، بلکه از آن دوران تا امروز دنبال این هستم که گروهی در کنار هم یک چیز جدید را تجربه کنند. اتفاقی که به نظرم در گروه تئاتر خانه هم رخ میدهد و مشخصا در مورد مواجهه با مکان اجرا دست به تجربه زدهایم. تصور غالب این است که نمایش «دوشس ملفی» باید در یک سالن بزرگ اجرا شود ولی ما با اجرا در سالن بلک باکس چالش جدیدی را تجربه میکنیم. به نظرم همین تجربههای جدید و متفاوت موجب هیجان بیشتر در تئاتر میشود؛ وگرنه تکرار دوباره تجربههای گذشته برای من اصلا جذاب نیست.
در جریان تئاتر روز جهان قرار دارید؟ اصلا به چه شیوهای علاقهمند هستید؟
بله مشخصا به دلیل سفرها و اجراهای خارجی که با امیررضا کوهستانی داریم در جریان قرار میگیرم. اما نمیتوانم نوع خاصی از تئاتر را عنوان کنم. ولی تئاتر تجربی نه به آن معنا که امروز در ایران جریان دارد آن چیزی نیست که بدون برنامه و در لحظه روی صحنه تجربه شده و چیزی نیست که به تماشاگر ارایه شود، بلکه مثل گروه تئاتر «خانه» حاصل هفت ماه تمرین گروه باید روی صحنه بیاید و حاصلش دیده شود.
آشنایی و همکاری با آقای رضایی راد چطور به وجود آمد؟
این شانس را داشتم که از طریق افشین هاشمی با آقای رضاییراد آشنا شوم. شناختم از ایشان به واسطه نمایشنامهها و فیلمنامههایی بود که نوشته بودند و همین کفایت میکرد که برای همکاری هیجان زیادی داشته باشم. با اصرار خودم را در یکی از اجراها جا کردم و به این ترتیب گروه تئاتر «خانه» سال ٩٠ شکل گرفت. ما به جرات یکی از پرکارترین گروههای نمایشی چند سال اخیر هستیم که تمرینهای طولانی مدت برای اجراهای محدود را پشتسر میگذاریم و این همکاری تجربه بسیار زیادی به همراه داشت.
مشخصا چه تجربهای؟
یکی اینکه در طول تمرینها علاوه بر کسب تجربههای مشترک و ناشناخته، با کارگردانی مواجه بودیم که به موقع گروه را هدایت میکرد و میدانست چه میخواهد. شما میتوانید خودتان را صددرصد به راهنماییهای محمدرضاییراد بسپارید و اطمینان داشته باشید نتیجه درخشانی حاصل میشود. حتی اگر از بیرون اینطور به نظر نرسد ولی کار با گروه تئاتر خانه در بازیگری من یک نقطه عطف به حساب میآید.
در مقاطعی فعالیتهای گروه تئاتر «خانه» با عناوینی مثل تئاتر زیرزمینی معرفی شد. این عنوان چه اندازه به حقیقت نزدیک بود؟
این بحث از اساس غلط بود. هیچوقت چنین ادعایی نداشتیم چون اجرای زیرزمینی قواعد خود را دارد که ما اصلا به آن وفادار نبودیم. هیچ کار غیرقانونی انجام نمیشد، فقط به اجرا در فضاهای غیرمتعارف علاقهمند بودیم؛ تبلیغات داشتیم و بلیت فروشی هم کاملا شفاف صورت میگرفت. در تمام اجراها هم حجاب بازیگران رعایت میشد و به چارچوبها احترام میگذاشتیم. لفظ زیرزمینی از ابتدا هم به غلط مطرح شد و البته کار بعضی دوستان تئاتر کم سواد بود.
اجرای «دوشس ملفی» چگونه شکل گرفت؟
پشت صحنه نمایش قبلی بودیم که آقای رضایی راد باید متنی درباره نویسندههای همدوره شکسپیر مینوشتند. متن «دوشس ملفی» را همان زمان خواندم که ابتدا به نظرم کمی طولانی آمد ولی وقتی به پایان کار رسیدیم، متوجه شدم با یک نمایشنامه دیوانهوار مواجه هستیم. یک روز در دفتر آقای رضاییراد گفتم ای کاش متنی مثل «خانم قرمزی» کار کنیم که ایشان «دوشس ملفی» را پیشنهاد داد. خوشبختانه تئاتر، بازیگران بسیار حرفهای مثل رضا بهبودی، احمد ساعتچیان، میلاد شجره، فربد فرهنگ و دیگر دوستان را دارد که با شنیدن نام آقای رضاییراد قدم پیش گذاشتند. در غیر این صورت با توجه به شرایط امروز تئاتر ایران هفت ماه تمرین با ٣٠ بازیگر غیرممکن به نظر میرسید.
اضطراب اولیه ایفای این نقش کجا رقم خورد؟
صحنه مرگ دوشس همان نقطهای بود که آقای رضاییراد تاکید داشت اصلا نمایش را به دلیل وجود این صحنه کارگردانی میکند. به همین علت خب در نگاه اول نگرانیهایی به همراه داشت؛ اول فکر میکردم بازی در چنین نقشی از عهدهام خارج است.
چه عاملی موجب شد تصور کنید میتوانید؟
اطمینان به آقای رضاییراد در مقام کارگردان و البته علاقهام به نقشهایی که اتفاقا در نگاه اول اطمینان دارم، نمیتوانم بازیشان کنم. همیشه این چالش برای من جذابیت داشته و عاشق نقشهایی هستم که ابتدا به نظر میرسد کار من نیست. دلم میخواهد چیزی را پیش ببرم که زیاد از نتیجهاش اطمینان وجود ندارد. تایید قابل پیشبینی از طرف مقابل اصلا برایم لذت نیست. راجع به دوشس هم خیلی اینطور بود، به خصوص در یک بازی ژست محور که تماشاگر این روزها به آن عادت ندارد و از سویی به هیچوجه منتظر دیدن من در چنین نقشی نیست. مطمئن نبودم مخاطب با این میزان ژست من را بپذیرد؛ بنابراین ریسک بسیار بزرگی بود.
اصلا کارکتر «دوشس»ی در چنبره نظام قدرت دربار و مذهب کلیسا چقدر برای شما ایجاد جذابیت کرد؟
کنش اعتراضی موجود در تئاتر باید به حد زیادی پنهان باشد. به عنوان نمونه چیزی که به تئاتر فرم اعتراضی میدهد، همین اجرای نمایش برخلاف فرم پیشنهادی غالب است. وقتی عادت ذهنی تماشاگر شکسته شود به نظرم کنش اصلی مورد نظر ما و احتمالا کارگردان رخ داده است. این اجرا پر از فضاهای دیوانهواری است که اکتهای جنونآمیز و میزانسنهای آخرالزمانی میطلبید. هیجان و اشتیاق موجود در متن بیش از هرچیز برای ما اهمیت داشت. اما متوجه این نکته هم هستم که وقتی با خودم میگویم: «دوشس عجب نقشی است؟» حتما با یک نقطه در جغرافیای من، جامعهای که در آن زندگی میکنم، تاریخ و درونم پیوند دارد.
در نمایشنامه وبستر با زنی مواجه هستیم که خردمندانهتر از مردان پیرامونش رفتار میکند و به نوعی در مقابل مردان تاریکاندیش قرار میگیرد. دوشس ملفی که روی صحنه است چقدر با متن همخوانی دارد؟
درواقع دوشس ملفی محمد رضاییراد را بازی میکنم. چون مشخصا از جایی به بعد دیگر بحث بازنویسی در کار نیست و ما با متن محمد رضاییراد و نغمه ثمینی، براساس دوشس ملفی مواجه هستیم.
با توجه به روحیه خودتان دوست نداشتید دوشس نمایشنامه وبستر عینا به صحنه میآمد؟
این متن را پذیرفتم چون تحلیلی پشت کار وجود داشت که خیلی جذاب بود. اصرار بر این بود که با یک دوشس کاملا عاشق و شاید هم کمی لوس مواجه هستیم. شخصیتی که او نیز مثل دیگر درباریان دور از مردم و شرایط خارج از قصر زندگی میکند، عاشق میشود و تصمیم میگیرد پای عشق خود بایستد و به قول بخشی از نمایشنامه «کمکم به شمایل مردم فرودست دربیاید.» برخلاف متن وبستر از شمایل دوشس با شمایل دوشس، شاید به واسطه نوعی سادهانگاری و سطحینگری به یکی از مردم عادی بدل میشود.
اما علاقه شما چه بود؟
اصلا دلم نمیخواهد حتما نقش زنان قهرمان را بازی کنم. مثل ماجرای انتخابهای سینمایی، اینجا هم علاقه ندارم در نمایشی باشم که فقط من دیده شوم. بلکه نتیجه نهایی عملکرد کل گروه اهمیت دارد. در حقیقت نتیجه متن نغمه ثمینی و رضاییراد بیشتر به علاقه من نزدیک است، تا اینکه از ابتدا بدانیم با یک دوشس قهرمان مواجه هستیم که قرار است در پایان با اتفاقی تلخ مواجه شود. این سیر تحول شخصیت هم از منظر بازیگری و هم از این نظر که کل نمایش را به چیزی مورد علاقهام تبدیل میکند، بیشتر برایم جذاب است.
در مقایسه با نسل قبل زنان هنرمند که به سختی گلیم خود را از آب بیرون کشیدند، نسل جدید در چه شرایطی به سر میبرد؟
من هم کنار رخشان بنیاعتماد بزرگ شدهام و حداقل چیزی که از مادرم یاد گرفتم این است که راحت جا نزنم. در حقیقت تصور میکنم ما وضعیت راحتتری را تجربه میکنیم. چون آنها در شرایط حساس و پیچیدهتری کار خود را آغاز کردند. نمیخواهم بگویم نگاه صددرصد جنسیتی، ولی به هرحال میزانی از این رویکرد در برابر کارگردان خانم قرار داشته است. مثلا زمان فیلمبرداری یکی از فیلمهایش – نرگس یا روسری آبی- یکی از آقایان به پدرم میگوید شما چرا اجازه میدهید چنین فیلمهایی بسازد؟ با این نگاه قطعا کارگردانها و بازیگران آن نسل کار پیچیدهتری انجام دادهاند. آنها از جنگ نابرابرتری گذشتند؛ بنابراین شرایط برای ما بسیار سادهتر است.
جنس تقابل تغییر کرده است.
دقیقا؛ جنس مداخلهها و آسیب زدنها متفاوت شده که قطعا هم همین اتفاق افتاده. اما به هرحال چیزی که نسل مادر من با چنگودندان برایش جنگیده و به دست آورده این است که امروز مردم خیلی خیلی بیشتر به هنرمندان اعتماد میکنند. احتمال دارد آن آقای جامعهشناس حرفهای زیادی علیه من بزند ولی وقتی از سالن سینما بیرون میآیم و میبینم گروه پرشمار مردم برای استقبال از عوامل فیلم بیرون سینما ایستادهاند واقعا به حضور آنها دلگرم میشوم. بخش دیگری از ماجرا هم به این بازمیگردد که جامعه امروز آگاهتر از چند دهه گذشته است و مردم بیشتر از هنرمندان حمایت میکنند.
صحنه کشته شدن دوشس ظاهرا باید تماشاگر را میخکوب کند. آیا آن تصویر مهم مورد نظر کارگردان شکل میگیرد؟
قضاوت خودم از بیرون کمی دشوار است ولی اتفاقی که در این صحنه برایم رخ میدهد، لذت زیادی دارد. از آن صحنههایی است که جز استفاده صددرصد از توان بازیگری چاره دیگری ندارید. به همین دلیل وقتی همه انرژیام را خرج میکنم و در نهایت روی زمین میافتم به نوعی دچار کاتارسیس میشوم (میخندد) و حس خوبی دریافت میکنم.
به عنوان هنرمند فعال در تئاتر و سینما تفاوت چهارسال دولت یازدهم و تفاوت آن با دولتهای نهم و دهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر بگویم در این چهارسال هیچ اتفاقی رخ نداده کمی بیانصافی است، ولی نه به این معنا که صددرصد یا حتی پنجاه درصد رضایتم را جلب کند. ولی واقعیت این است که اتفاقهای آن دوران میتواند من را دیوانه کند؛ چون شما میدانید باید با افرادی صحبت کنید که اصلا علاقهای به وجود سینما و تئاتر ندارند.
مشخصا درباره دوره شمقدری و سجادپور صحبت میکنیم.
دقیقا، آنها که مشخصا در گفتوگویی اعلام کردند به سینمای ملی نیازی نیست! ولی در این دولت حداقل با افرادی مواجه هستیم که میشود با آنها صحبت کرد وگرنه من در این دولت هم فیلمی داشتهام که هنوز اکران نشده است.
یعنی معتقد هستید ذات مقاومت در برابر هنرمند و کار هنری تغییر کرده؟
معتقد نیستم همان اتفاق گذشته در جریان است ولی تاکید دارم در این دولت اتفاق عجیبی نیفتاد. وزارت فرهنگ و ارشاد دچار محافظهکاری بوده و این محافظهکاری به این دلیل اتفاق افتاده که جاهای دیگر دستشان باز باشد. حتی میتوانم این جریان را بپذیرم ولی نه در شرایطی که این دولت و مجلس بیشترین رای خود را به واسطه حمایت هنرمندان به دست آوردهاند.
اعتماد
‘