این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
پشت پرده «قربانی» مالاپارته ترس جان
پارسا شهری
قصه انتشار آثار کورتزیو مالاپارته در اینجا، هیچ کم از تاریخچه دورودراز چاپ رمان جنجالی او، «قربانی» ندارد. نخستین ترجمه از مالاپارته به سالهای نخست دهه چهل بازمیگردد که بهمن محصص رمانِ «پوست» یا «ترس جان» را در انتشارات نیل درآورد و در ١٣۵۶ نیز، محمد قاضی ترجمهای از «قربانی» را در انتشارات زمان چاپ کرد و بعدها تا سالهای نخست دهه هفتاد در نشر علمی نیز چند باری تجدیدچاپ شد و سرآخر سَر از کهنهفروشیها و بساطیهای انقلاب درآورد. کتاب مهم او، «تکنیک کودتا» قریببه دو دهه پیش با ترجمه مدیا کاشیگر درآمد و بعدتر در سال ١٣٨٣ نیز در نشر قصه بازنشر شد و با این اوصاف آخرین ترجمه از مالاپارته است که از آنهم بیش از یکدهه میگذرد. محصص، معتقد بود «پوست» معروفترین اثر مالاپارته است که در سال ١٩۴٩، چند سالی پس از جنگ جهانی دوم نوشته شد و جنجال بسیار به پا کرد. حتا سختگیرترین منتقدان مالاپارته نیز او را بهخاطر دو رمانِ «پوست» و «قربانی»، نویسندهای فوقالعاده و استعدادی بزرگ خواندند و «نماینده شریف و نومید اروپای مغلوب». چنانکه محصص نوشته نام رمان را به توصیه جلال آلاحمد، «ترس جان» گذاشته چون معنای دقیقتری بر محتوای رمان دارد.
اخیرا رمان «قربانی» با همان ترجمه قاضی منتشر شده. خاطرات مالاپارته از نوشتنِ «قربانی» که رمانی در حالوهوای جنگ است، بهاندازه رمان خواندنی است. قاضی در مقدمه «قربانی» نوشته نسخه خطی این رمان تاریخچهای سِری دارد و بهروایت مالاپارته هفتخانی را از سر گذرانده: «کار نوشتن قربانی را در تابستان ١٩۴١، در آغاز جنگ آلمان و روسیه در دهکدهای واقع در اوکراین در خانه دهقانی شروع کردم. باغ ما وصل به باغ خانه شوراها بود که در آن زمان هنگی از سربازان اس.اس آن را اشغال کرده بودند. وقتی یکی از آنها به پرچین باغ نزدیک میشد دهقان با چند سرفه مرا از آمدن او آگاه میکرد.» مالاپارته که خود از افسران حاضر در جنگ جهانی دوم بود، وقتی ناچار به جنگ میرفت، نسخه خطی «قربانی» را به دهقان میسپرد و او نیز آن را در سوراخ طویله پنهان میکرد، بار دیگر هم نسخه خطی را در آستر کت نظامیاش دوخت تا از دست گشتاپو بهدر برد. آخر بار هم کتاب را سه قسمت کرده، به وزیر مختار اسپانیا و دو نفر معتمد در سفارت رومانی میسپارد تا اینکه در ماه جولای ١٩۴٣، در فنلاند خبر سقوط موسولینی را میشنود و خود را به ایتالیا میرساند و رمان «قربانی» را باز پس گرفته و چاپ میکند. رمانی که ما با نام «قربانی» میشناسیمش و نام اصلیاش «کاپوت» است. خودِ مالاپارته مینویسد، هیچ واژهای بهتر از این خشن آلمانی یعنی کاپوت، که در لغت بهمعنی خردشده و لهوپه و تکهتکه و نابودشده است، نمیتوانست حال فعلی ما، یعنی اروپای بعد از جنگ را توصیف کند. رمانی که البته تنها درباره جنگ نیست و بهگفته مالاپارته جنگ تنها چیزی در حد قضاوقدر است اینجا، نه بیشتر.
شرق
‘