این مقاله را به اشتراک بگذارید
انتشار ترجمه مجدد فرزانه طاهری از مسخ کافکا
بیکرانه چون کافکا
نسیم آصف
جهان داستانی کافکا آنچنان چندوجهی و بیکرانه است که همواره از منظرهای مختلف و گاه متضاد مورد نقد و تفسیر قرار گرفته است. نینا پلیکان استروس در مقاله «دگردیسی مسخ فرانتس کافکا» به این نکته اشاره میکند که تا سال ١٩٧٧ دههزار اثر درباره کافکا چاپ شده بود و تقریبا تمام این آثار را مردان نوشته بودند. «علت علاقه پژوهشگران به کافکا، بهویژه به شاهکار کوتاهش مسخ، نشان میدهد که محققان عرصههای دین، فلسفه، روانکاوی، نقد سیاسی و اجتماعی، مارکسیزم، و ادبیات دریافتهاند که اثر کافکا بیکرانه است. هیچ تفسیر واحدی معنای داستان را از درجه اعتبار ساقط یا یکبار برای همیشه تعیین نمیکند». نویسنده در ادامه مینویسد که در چند دهه اخیر مطالعات فمینیستی نیز به کافکا و «مسخ» توجه داشتهاند و «مسخ» منبعی مهم برای مطالعات این رشته بهشمار میرود. اما داستانهای کافکا همچنان نقاط نادیده زیادی دارند و بهیک تعبیر تمام تفسیرها در نهایت در مقابل خود داستان مقهور میشوند. الیاس کانهتی درباره «مسخ» کافکا نوشته: «در مسخ، کافکا به اوج استادی خود رسید: چیزی نوشت که هرگز نتوانست از آن فراتر برود، چون هیچ چیزی نیست که بتواند از مسخ –یکی از معدود آثار بزرگ شاعرانه کامل این قرن- فراتر برود». انتشار نسخه انتقادی نورتن «مسخ» بخشی از بیکرانگی جهان کافکا و خاصه «مسخ» او را نشان میدهد. این کتاب هم دربرگیرنده خود داستان «مسخ» است و هم شامل پیشینه و زمینه داستان به همراه نقدهایی بر آن. مقدمه کتاب آوردن جستارهای نقد در این کتاب را، روشنکردن بخشی از جالبترین جریانهای نقد موجود در این «عصر پرجنبوجوش نظریه ادبی» دانسته. در میان نقدها، چند قرائت پساساختارگرایانه هست ازجمله مقالهای که بر مبنای روانکاوی پسافرویدی نوشته شده. در دیگر جستارها، «مسخ» با نظریههای فمینیستی و با دغدغههای مطالعات فرهنگی پیوند خورده و مسائل مربوط به هویت فرهنگی کافکا برجسته شده. در بخشی از مقاله «عناصر فرهنگ عامیانه یهودی در مسخ کافکا» نوشته آیریس بروس میخوانیم: «در پایان مسخ، زندگی برای خانواده زامزار از نو شروع میشود. آنها عملا آپارتمان، یعنی جایی را که با گناه نخستین پیوند خورده ترک میکنند و به جهان پای میگذارند. زندگی جدید از طریق گرته به امکانی ملموس تبدیل میشود، و پدر و مادر ناگهان متوجه میشوند بهزودی وقتش هم میرسد که برای او شوهر خوبی پیدا کنند. بدینترتیب مسخ گرگور را میتوان استعارهای برای فرایند درونی گناه و کیفر دید که نتیجه آن اشتیاق به رستگاری است. وقتی نزدیک است که این چرخه کامل شود، گرگور بهمنزله استعاره دیگر میمیرد. گرگور و گرته با هم از منظری مهم مظهر تفسیر داستان باغ بهشت در متن سنت یهودی میشوند. اینکه اینها نماینده دو قطب متضادند دلیلی بر رد این نکته نیست، زیرا در خود داستان باغ بهشت هم باطلنمایی ذاتی وجود دارد که به تفاسیر بهظاهر متناقض انجامیده».
شرق