این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات و راههای حقیقت*
ادبیات چیست
ادبیات بهترین راه گفتن حقیقت است؛ فرایند تولید دروغهای بزرگ، زیبا، و بهسامان است که از هر مجموعه واقعیتی بیشتر حقیقت میگوید. از اینکه بگذریم، ادبیات بسیاری چیزهاست، از قبیل لذتبردن از زبان و بازیکردن با زبان، و نیز شیوه صمیمانه شگفتی برای برقراری ارتباط با مردمی که آنها را هیچگاه نخواهی دید. درضمن، نویسندهبودن نوعی حس همانندی تاریخی به شخص میدهد، که من در مقام یک فرد عادی اجتماع، که در بریتانیای اوایل قرن بیستویکم بهسر میبرد، بسیار کم احساس میکنم. برای مثال، من پیوند خاصی با دنیای ملکه ویکتوریا، یا با شرکتکنندگان در جنگ داخلی انگلستان یا جنگهای گلها در خود نمیبینم، اما با نویسندگان و هنرمندان آن دورانها و آن رویدادها پیوند بسیار نزدیک دارم.
در باب حقیقت
از دید من یک کتاب بزرگ – سوای سایر ویژگیها مانند قدرت روایی، شخصیتپردازی، سبک، و غیره- کتابیست که جهان را بهطرزی بیسابقه وصف کند، خوانندگانش دریابند که حقیقت تازهای را – درباره جامعه یا زندگی عاطفی افراد، یا هردو- افشا میکند، و این حقایق پیش از آن در دسترس نبوده باشد، نه مطمئنا در پروندههای رسمی، نه در مدارک حکومتی، و نه از مجرای روزنامهها، یا تلویزیون. مثلا، کسانی که رمان «مادام بواری» را محکوم کردند و عقیده داشتند که باید توقیف شود، «حقیقت» تصویر اینگونه زن را، در آنگونه اجتماع، بازشناختند و گفتند که چنین برخوردی با ادبیات تاکنون نداشتهاند. خطرناکی این رمان برای همین بود. تصور نمیکنم صداقتی چنین محوری و پیشگامانه –که بخشی از عظمت آن بود- امروزه در ادبیات دیده شود. بدیهیست که در جوامع مختلف متفاوت است. در جامعه جابرانه سرشت حقیقتگویانه ادبیات وجهی دیگر دارد و گاه بر این وجه اغلب بیش از عوامل دیگر در کار هنری ارزش نهاده شده است.
اجبار به نوشتن
هیچ دلیلی ندارد که شخص بهخاطر نوشتن همچنان بنویسد. بهگمان من، وقتی چیزی برای گفتن ندارید مهم است که دکان را تخته کنید. ولی رماننویسان گاه به دلایل نادرست دست از کار میکشند – باربارا پیم دست از نوشتن برداشت چون ناشرش او را دلسرد کرد و گفت کتابهایش یکنواخت شدهاند. من آنقدرها مرید ای.ام.فاستر نیستم، ولی او وقتی دید دیگر چیزی برای گفتن ندارد، دست از کار برداشت. این شایسته احترام است. شاید حتی زودتر هم باید دست از کار برمیداشت. ولی آیا هر رماننویسی پی میبرد که دیگر حرفی ندارد بزند؟ اذعان به این امر شجاعت میخواهد. و از آنجا که نویسنده حرفهای همیشه دستخوش نگرانیست، ایبسا که علایم را خطا تشخیص دهد… بهگمان من، بهطورکلی، نویسنده امید دارد که بهترین کارش باقی بماند، اما اینکه بهترین کارش چگونه پدید میآید شاید حتی برای خود او هم رازی سربسته باشد. نویسندگانی داریم که بیاندازه بارورند، مانند جان آپدایک، که من میستایمش، و او پنجاه، شصت کتاب نوشته است. مجموعه چهارجلدی «رابیت» بهوضوح از جمله رمانهای بزرگ آمریکایی پس از جنگ است. ولی شما نمیتوانید به آپدایک بگویید چهار جلد «رابیت» را بنویس و فاتحه را بخوان. بعضی از نویسندگان مانند کاکتوساند، هر هفت سال یکبار گلی شکوهمند میدهند، سپس هفتسال دیگر در خواب زمستانیاند. دیگران نمیتوانند اینجور کار کنند، اقتضای طبیعتشان آن است که باید بنویسند.
* این تکهها، بخشهایی از گفتوگوی مفصل شمسی عصار با جولین بارنز است که در کتاب «درک یک پایان» با ترجمه حسن کامشاد در نشر نو منتشر شده است.