این مقاله را به اشتراک بگذارید
اندیشه و معنا درجهان پست مدرن
ابراهیم مهدی زاده
اگرپست مدرن ، تبیین و بیان موضع تشکیک و تردید نسبت به مدرنیته درغرب باشد که ظاهرا این گونه است ، درمیهن ما ایران ، به ویژه درشعروادبیات داستانی ، پس ازسال ها تسلط واقع گرائی و رئالسیم با کارکرد اجتماعی ، باحذف عنصرقصه درادبیات داستانی و معنا باخته گی درشعر، درحقیقت لذت وکشش واندیشه را ازهنرگرفته ایم ومخاطب را به جهان های دیگر، ازقبیل سینما وتلویزیون وفضای مجازی… وانهاده ایم . حال آنکه هرچیزی ، ساختاری تغییرناپذیردارد که ناشی ازهویت اوست و حذف آن ، چیزدیگری میشود غیرازتعریف اولیه ی آن . تردید و تشکیک نسبت به مدرنیته، نه به معنای حذف عنصرقصه ازداستان ویا درکل معنا ازمتن است ، بلکه ستون های پست مدرن برپایه ی اولیه ی مدرنیته استواراست. پسامدرن خواستارحذف قرینه سازی ابزاری وآشتی با عناصرمترقی سنت است که مدرنینه درطرد آن راه افراط را پیمود . به عبارت دیگرپست مدرن شیوه ای را که مدرنیته با ما قبل خود کرد ، انجام نداد بلکه آن را تکامل بخشید وارتقاء داد . این بازآفرینی وبازتعریف جدیدازمدرنیته را نه برویرانه های مدرنیته بلکه بر ستون های آن بنا نهاد و با رفع نواقصی ازقبیل استفاده ی ابزاری ازعقل ، عدم قطعیت ، درنگ و تاخیر دردریافت معنا، حذف ساده سازی ، مشارکت خواننده درساخت معنا و گاه فریب خواننده تا راویان متعدد و گاه غیرموثق و درنهایت معنای گوناگون، تا به تعداد خوانندگان پیش رفت. پست مدرن حذف معنا را توصیه وترویج نمیدهد بلکه معنا بازتعریف میکند . این نظریه با تکیه برادبیات رهائی بخش،هیچ مکتب وتکنیک وفرم وشگرد ادبی را متروک اعلام نمیکند. پست مدرن درحذف قدسی سازی نویسنده وشاعرتا آنجا پیش رفت که با حذف نویسنده و تاکید برآنکه به متن ونویسنده هم اعتماد نکنید ، را مطرح وموضوع سیپید خوانی متن های نانوشته را به عنوان یک امکان پیش پای مخاطب وانهاد وبراین اصل به درستی انگشت نهاد که همه ی متن آن چیزی نیست که نویسنده نوشته بلکه سپید خوانی ها ،آن چیزی است که نویسنده پنهان یا نخواسته یا نتوانسته بنویسد . به زبان دیگرهمه ی خوانندگان متن را، فرهیخته پیش فرض گرفته که با مخاطب آرمانی هم خوانی دارد . این مقام ، درحقیقت ، نگاه وجایگاه مخاطب را تبیین و تا بالاترین سطح نه به عنوان مصرف کننده ی صرف ، بلکه کرامت انسانی و احترام به شعوروحقوق او یادآورشده است . به عبارت دیگرخواننده یک عنصر منفعل نیست بلکه درمتن حضورجدی دارد . این حضور،یک حضورصوری وانتزاعی نیست بلکه یک حضورجدی و ضلع سوم ومزاهم متن ونویسنده است وهرسه ، با هم متن را به فرجام می رسانند . دراین نقش جدید ، دیگرخواننده حتی نیازبه منتقد را به عنوان ارجاع به خارج ، نادیده میگیرد . هرچه هست متن است وراوی و خواننده . راه افراط نپیموده ایم اگربگوییم یک متن آرمانی ممکن است راوی و نویسنده را آن چنان با زیبائی درآمیخته باشد که خواننده بماند و جهان متن . یعنی زبان ِمفهوم شده آنچنان متن را پیش میبرد که خواننده حضورنویسنده و راوی را حس نکند . این زبان مفهوم شده درزبان ، روایت را پیش میبرد نه با زبان متن را پیش میبرد . دراین فضای سرشاراززیبائی و واقعیت هنری،دیگرتنها تجربه و لذت خواننده میماند وجهان عریان وگشوده ی متن و برهوت ِویرانگرِمتنِ نفس ِگیری که ، کمترین اش امرشگرف اندیشه ومعنا درسفری بی انتها است . دراین حالت است که شاهکارهای نادراتفاق می افتد و متن جاودانه میشود .