این مقاله را به اشتراک بگذارید
رویایی که با ادبیات محقق نمیشود
برای مشهور شدن، سراغ ادبیات نیایید!
ندا آلطیب
ستاره شدن برای بسیاری از افراد شیرین و دلپذیر است اما ظاهرا برای تحقق این رویا باید راهی به جز ادبیات را انتخاب کرد. کمتر کسی است که بتواند در برابر وسوسه شهرت و ستاره شدن، مقاومت کند. برای بسیاری از افراد تجربه شهرت و شناخته شدن، دوستداشتنی و رویایی است. البته ستاره شدن در گذر سالیان، فرآیند متفاوتی دارد. در گذشته افراد میدانستند برای ستاره شدن راهی پر فراز و نشیب در پیش دارند و اینچنین بود که صبر پیشه میکردند و به جادهای سنگلاخ گام مینهادند. این افراد چه میخواستند و چه نمیخواستند، پله پله از نردبان شهرت بالا میرفتند و لذت آن را ذره ذره میچشیدند. گاهی هم البته بخت با تعداد اندکی همراه میشد و خیلی زودتر از همقطاران خود شناخته میشدند ولی حساب این استثناها با قاعده اصلی یکی نبود. حالا اما شیوه زندگی عوض شده است. نسل جدید بیتاب و بیقرار است. نمیتواند خیلی انتظار بکشد، فیلم کوتاه را به فیلم بلند و داستانهای مینیمال را به رمانهای چند جلدی ترجیح میدهد. زندگیاش در شتاب میگذرد. گاه حتی حوصله خواندن متنها یا سرمقالههای روزنامهها را ندارد. دنبال متنهای کوتاه اینستاگرامی یا تلگرامی است، احساساتش را با استیکر نشان میدهد تا هرچه کمتر به کلام نیاز پیدا کند. هیچ عجیب نیست اگر روی پلههای برقی میدود تا زودتر برسد به مقصدی که شاید خودش هم نداند کجاست. بنابراین هیچ هم دور از ذهن نیست که چنین نسلی با این همه شتاب که بخشی از آن در زندگیهای کلانشهرهای امروزی اجتنابناپذیر است، برای ستاره شدن هم، کم صبر و تحمل باشد اما ظاهرا برای رسیدن به این رویا باید راهی جز ادبیات را انتخاب کند که ادبیات راهی است دشوار و طولانی که یک شبه طی نمیشود. رنج سالیان میطلبد و صبر ایوب و این همه برای نسل جوان امروزی سخت است و طاقتفرسا. در این گزارش، منظور نظر ما جوانانی هستند که میخواهند از راه «هنر» ستاره شوند چراکه مشهور شدن در دنیای ورزش، قواعدی دیگر دارد که جای پرداختن به آن اینجا نیست.
نویسندگی، ارزانترین و آسانترین هنر
در میان جوانان جویای نام، هستند کسانی که عالم ادبیات را برمیگزینند چراکه به گفته برخی از نویسندگان همچون ناهید طباطبایی، در میان همه هنرها، نویسنده شدن، آسانترین و ارزانترین است. ابزار نوشتن، کاغذ است و قلم که همه در اختیار دارند و باز هم به باور همین رماننویس، هرکس که تسلطی به زبان فارسی داشته باشد، دستکم یک داستان خوب میتواند بنویسد اما نوشتن یک داستان خوب با نویسنده شدن تفاوتی عظیم دارد. هرچند برخی نویسندگان با نوشتن یک داستان، یک شبه ره صد ساله پیمودهاند و شاید هم اثرشان، عنوان پر فروشترین داستان را هم از آن خود کرده باشد و در محافل هنری و ادبی هم مورد توجه قرار گرفته باشد و نشریات و جراید درباره آن نوشته باشند اما هیچ یک از اینها ضمانتی نیست تا آن ستاره همیشه پرفروغ بماند.
دردسرهای ستاره شدن
ستاره شدن البته دردسرهایی هم دارد. چه بسا ستارههایی که در یک دوره جشنوارهای سینمایی یا تئاتری درخشیدهاند، همه جوایز را درو کرده و عنوان پدیده آن جشنواره را گرفته و شگفتیساز شدهاند اما خیلی زود کوکب اقبالشان رو به افول گذاشته و بیفروغ شدهاند.
مزایا و معایب جشنوارهها و جایزههای هنری
در این سالها جایزههای ادبی متعددی توسط بخش خصوصی یا دولتی برگزار شده است. چه بسا جوانانی که از راه همین جشنوارهها و جایزهها به جامعه هنری معرفی شده باشند و به بدنه هنری کشور پیوسته باشند. شور و شوقی در آن رشته هنری ایجاد میکند و فرصتی برای تبادل تجربیات فراهم میآورد و چه بسیار رویدادهایی هنری که به ویژه در شهرستانها، حیاتشان در گرو جشنواره یا جایزهای است و آن جشنواره نفسی است که در کالبد کم جانشان میدمد و حیاتی هرچند مصنوعی در آنها ایجاد میکند. ضمن اینکه همین جشنوارهها با اعتباری که دارند، جوایزشان به معیاری برای جذب مخاطب تبدیل میشود، به ویژه در حوزهای مانند کتاب که عموما مخاطبی کم شمار اما متخصص دارد، اما این مزایا، موجب نمیشود تا چشممان را بر آسیبها و مشکلات این رویدادها ببندیم چراکه اگر خواهان پیشرفت هستیم، باید واقعبین باشیم و این را میدانیم که جوایز ادبی هم مانند هر پدیده دیگری بهطور همزمان، مزایا و معایبی دارند اما دور از انصاف است که به صرف داشتن چند آسیب احتمالی، محاسن این جوایز را بهطور کلی منکر شد و کلیت آنها را زیر سوال برد. در این میان فضای مجازی هم وضعیت مشابه دارد؛ این فضا نیز دربردارنده محاسن و معایبی است که هر دو بر فضای داستان نویسی امروزین ما اثرگذار است. فضای مجازی همان اندازه که میتواند به نویسندگان آزادی عمل بدهد تا از سد ممیزی بگذرند و داستانهای ممنوعهشان را منتشر کنند یا فرصتی برای معرفی آثارشان ایجاد کند و همانگونه که با انتخاب بخشی از یک اثر و انتشار آن در قالب یک پیام تلگرامی، میتواند مخاطب را به خواندن کل آن اثر ترغیب کند، ممکن است مشکلاتی هم ایجاد کند. از جمله اینکه علاقهمندان به داستان نویسی که نوشتن را در فضای مجازی آغاز میکنند و به سرعت هم مورد توجه دوستانشان قرار میگیرند، دچار این ذهنیت نادرست شوند که در عالم واقعیت هم باید راه کامیابی را به همین سرعت طی کنند و خیلی زود قلههای موفقیت را بپیمایند یا تصور کنند داستاننویسی هم به سهولت نوشتن پستهای مجازی است و اگر در واقعیت و در فضای داستاننویسی با وضعیتی متفاوت رو به رو شوند، دچار یأس و سرخوردگی شوند. ناگفته پیداست چنین ذهنیاتی فقط برای جوانان تازه کار و کم تجربهای ایجاد میشود که تازه اول راه هستند زیرا کسی که دستی بر نوشتن داستان داشته باشد، حتی اگر کم تجربه هم باشد، دچار چنین تصوراتی نخواهد شد.
کاش جایی به داستانهای چاپ نشده بدهیم!
در گام نخست نگاهی به کارکرد جوایز ادبی در سالهای گذشته داریم. این جوایز که عموما توسط بخش خصوصی برگزار میشوند، بیشتر ویژه آثار منتشر شده هستند. در سالهای گذشته با پر رونق شدن این رویدادها، جایزههای ادبی به معیاری برای قشر کتابخوان تبدیل شد و چه بسا مخاطبانی که به درج عنوان برنده جایزه ادبی بر پشت جلد یک کتاب، آن را خریداری کرده باشند. به ویژه وقتی پای نویسندگان جوان در میان باشد که شناخته شده نیستند و این جوایز میتواند ملاکی برای انتخاب آن اثر خاص باشد. به همین دلیل لازم و ضروری است این جوایز ویژه آثار منتشر شده باشد تا بلافاصله بعد از اعلام برندگان، آن آثار مورد توجه قرار بگیرند و در بازار کتاب موجود باشند و بتوانند به سرعت خریداران بالقوه خود را جذب کنند. هرچند معمولا گلایهها و انتقاداتی هم هست که در این میان، تکلیف آن داستانهایی که نتوانستهاند از سد ممیزی بگذرند و اجازه انتشار پیدا نکردهاند، چه میشود؟ به همین دلیل برخی معتقدند خوب است در کنار آثار منتشرشده، جایی هم به داستانهایی داده شود که اجازه انتشار پیدا نکردهاند و شاید این جوایز، مجالی شود تا آن نویسنده کمی دلگرم شود و مرهمی باشد برای التیام ناکامیاش در چاپ آن اثر که ممکن است به هر دلیلی رخ داده باشد.
در میان جایزههایی که ویژه آثار منتشر شدهاند، انگشتشمار جایزههایی هم هستند که برای رقابت آثار چاپ نشده برگزار میشوند و جایزه بهرام صادقی یکی از این جوایز است. جایزهای که به باور محمد حسن شهسواری یکی از بهترین جایزههای ادبی است. شهسواری چندی پیش در نوشتاری که به انگیزه داوری این جایزه در سایت «خوابگرد» نوشته بود، به موضوعی اشاره کرد که بعدتر به سوژه گزارش ما تبدیل شد؛ ستاره شدن در دنیای امروز ادبیات. در این گزارش گپ و گفتی با او داریم و در کنار نظرات او، دیدگاههای دو نویسنده دیگر حسین سناپور و ابوتراب خسروی را نیز جویا شدهایم.
هرچه با رنج به دست آمده، لزوما خوب نیست
شهسواری که در کنار فعالیتهای نوشتاریاش در عرصه داستان، کلاسها و دورههای آموزشی متعددی هم برگزار میکند، درباره شتاب نسل جدید برای فتح قلههای موفقیت و گریز آنان از رنج نوشتن برای کسب موفقیت به «اعتماد» میگوید: «خیلی معتقد نیستم هرچه با رنج به دست آمده، لزوما خوب است بلکه عقل حکم میکند اگر بتوان به راحتی موفقیتی به دست آورد، بهتر است آن را به آسانی به دست آورد و ضرورتی ندارد برای رسیدن به یک موفقیت، حتما خود را به زحمت و عذاب بیندازیم اما بحث بر این است که یک سوی این ماجرا، امری تاریخی است. » او در ادامه موفقیت داستانهایی را یادآوری میکند که عموما نخستین اثر نویسنده خود بودهاند: « نیمه دوم دهه هشتاد رمانهایی مانند «کافه پیانو» نوشته فرهاد جعفری، «احتمالا گم شدهام» اثر سارا سالار، یا «یوسف آباد خیابان ٣٣ » نوشته سینا دادخواه جزو پرفروشترین کتابها بودند. در کنار آنها کتابهای پر فروش دیگری هم داشتیم مانند کاری از زویا پیرزاد که چهارمین کتابش بود درحالی که او نویسندهای است که بسیار نوشته است. یا کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشته رضا قاسمی. نویسندهای که ٣٠ سال است در ادبیات و نمایشنامهنویسی ما قلم میزند و موفقیت کتابش حاصل یک عمر کار است. اما واقعیت این است که در کنار اینها، کتاب اولیهای پر فروشی هم داشتهایم.»
دلایل پرفروشی کتابها معلوم نیست
شهسواری به نکته مهمی اشاره میکند که: «کسی نمیتواند دلایل پر فروش شدن یک کتاب را بگوید. اگر قانونی داشت، نویسندگان، خودشان آن را اجرا میکردند. بنابراین بخشی از فروش کتاب دست ما نیست.» او که در کارنامه داستان نویسیاش، نگارش آثاری همچون«شب ممکن» و «شهربانو» را دارد، میگوید: « اینکه نویسندگان کار اولی پر فروش شدهاند، بد نیست اتفاقا خیلی هم خوشحالکننده است. البته ممکن است پیامدهای منفی هم داشته باشد. به هر حال در میان نویسندگان جمله معروفی وجود دارد؛ «١٠ سال طول میکشه تا یک شبه موفق شوی» یعنی این واقعیت وجود دارد. »
پیدا شدن یکسری شخصیت فیسبوکی
شهسواری که دانشآموخته علوم ارتباطات اجتماعی است و تجربه مطبوعاتی هم دارد، در ادامه صحبتش به رسانههای جدید میپردازد: «در مسیر شهرت از طریق نوشتن، رسانههای تازه هم تاثیرگذار هستند. مثلا با آمدن وبلاگ و فیسبوک و… یکسری شخصیت فیسبوکی داریم که مخاطب و طرفداران خاص خود را دارند و همین هم آنان را تشویق میکند به نوشتن داستان و کتاب. به این صورت که این جوانان تجربه نوشتن را پیش از نگارش داستان و بلکه از طریق فضای مجازی، کسب کردهاند. در حالی که مثلا نسل ما برای شروع نوشتن باید ژورنالیست میشدیم و تعدادی از ما پیش از نوشتن داستان، تجربه نوشتن را در مطبوعات به دست میآوردیم که البته فضای مطبوعات آن زمان هم با امروز متفاوت بود. زمانی که ما ١٠تازه وارد فعالیت ژورنالیستی شده بودیم، از هر ١٠ مطلبی که به روزنامه میدادیم، یکی از آنها چاپ میشد. خود من نخستین مطلبم سال ۶٨ منتشر شد.»
تجربه دلپذیر شهرت
او که تجربه داوری چند جشنواره و مسابقه ادبی از جمله جایزه هوشنگ گلشیری، جایزه بهرام صادقی و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را دارد، درباره تاثیر فضای مجازی در داستان نویسی امروز میگوید: «در حال حاضر فضای مجازی، تجربه بیشترین مورد توجه قرار گرفتن را از طریق نوشتن، گسترش میدهد. فراموش نکنیم که در هر حال تجربه شهرت برای نود و نه درصد افراد شیرین است و دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند. وقتی یک پست فیسبوکی ١٠٠هزار بازدیدکننده دارد و لایک میخورد، این تجربه برای نویسنده آن پست، لذتبخش و دلپذیر است. حتی در فضای ژورنالیسم هم داریم که گاه یک پست فیسبوکی به فاصله یک ساعت مورد توجه و تشویق قرار میگیرد و فقط دو ساعت طول میکشد تا تعداد بالایی لایک بگیرد. »
اگر میخواهید ستاره شوید، به سینما بروید
و این همان نکته مهمی است که شهسواری در ادامه به آن توجه میکند: «اگر با این ذهنیتی که از فضای مجازی داریم وارد ادبیات شویم، هم خودمان و هم کل ادبیات را نابود میکنیم و این یکی از دلایل از دست رفتن مخاطب ادبیات در سالهای اخیر است. باید بپذیریم امروزه نویسندگان و خوانندگان ادبیات هر روز نخبهتر میشوند و طبیعتا معیارهای دشوارتری برای انتخاب کتاب دارند. به همین دلیل در کارگاهها و کلاسهای آموزشیام هم به هنرجویان میگویم، اگر میخواهید ستاره شوید، به سینما بروید چون چنین دیدگاهی در ادبیات اشتباه است. حتی اگر علاقهمند به عرصه نوشتن هستید، به فیلمنامهنویسی روی آورید چون فضای متفاوتی است. مخاطب ادبیات در مقایسه با هنری مانند سینما، کمشمارتر ولی جدیتر و سختگیرتر است. این اصلا به معنای ارزشگذاری هنری نیست چون هر یک از اینها کارکرد خاص خود را دارند و فضایشان نسبت به هم متفاوت است. همچنانکه تجربه وبلاگنویسی و پستهای فیسبوکی هم با نوشتن داستان و رمان متفاوت است و باز هم تاکید دارم فضای مجازی هم شرایط خاص خود را دارد و کارکردش با فضای نشر داستان، متفاوت است و باز هم بحث ارزشگذاری مطرح نیست. »
یک موفقیت، هیچ چیزی را ضمانت نمیکند
ابوتراب خسروی دیگر داستان نویس هم نظرات مشابه شهسواری دارد. او نیز میگوید: «سخنان آقای شهسواری را کاملا تایید میکنم. نوشتن داستان یا خلق هر هنر دیگری زحمت، رنج و مرارت میخواهد. از سوی دیگر، به صرف اینکه یک داستان اندکی مورد اقبال قرار گرفته است، ضمانتی نیست که نویسنده آن واقعا نویسنده شده باشد چراکه او باید با نگارش مداوم آثارش و در طول سالیان، خود را به عنوان نویسنده، اثبات کند. کسی که علاقهمند به نویسندگی است، باید بداند در طول نگارش هفت هشت کتاب، با زحمت و جستوجو و مطالعه میتواند به یک نویسنده با معیارهای جامعه ما تبدیل شود که مشغلهاش ادبیات باشد. »
نویسنده باید نقش دانشجو را بازی کند
او که با نگارش دو اثر خود «رود راوی» و «ویران»، در دو دوره مختلف، برگزیده جایزه هوشنگ گلشیری شده است، به یکی از مسائل داستاننویسی فعلی اشاره میکند: « مشکلی که این روزها در جامعه ادبی ما گریبانگیر برخی نویسندگان جوان شده، این است که میخواهند بدون زحمت به قله بنشینند و نامشان مطرح شود درحالی که برای فتح قلهها باید مانند یک دانشآموز یا دانشجو تلاش کرد. کسی که میخواهد نویسنده شود باید در تمام عمرش نقش جوینده دانش را بازی کند و در پی یادگیری و آموختن باشد. ویژگی نوشتن همین است و یک توفیق نسبی در نگارش یک اثر، ضمانت هیچ چیزی را در آینده نمیکند. » به باور این داستاننویس، نوشتن یک کار بیست و چهار ساعته است. نویسنده سراسر عمر باید نقش دانشجو را بازی کند زیرا که مباحث ادبیات بیانتهاست و یادگیری و اکتشاف موضوعات در آن، تمام نشدنی و بیپایان است. کسی که مدعی نویسندگی باشد ولو اینکه کارش تا حدودی هم مورد توجه باشد، اما همین که تصور کند نویسندهای شش دانگ است، این ادعا برایش مشکل ایجاد میکند.
ادعایی که مشکلساز میشود
تاثیر فضای مجازی در داستاننویسی امروز، دیگر موضوعی است که ابوتراب خسروی درباره آن میگوید: « فضای مجازی البته محاسنی دارد مثل اینکه ارتباطات نویسندگان و مخاطبان را تسهیل میکند و از این نظر معجزهگونه است اما در مقابل، اشکالاتی هم دارد. در این فضا میبینیم که گروههای ادبی با استفاده از نشانههایی مانند لایک، نوشتههای یکدیگر را تایید میکنند و چون دوستان بر کار یکدیگر صحه میگذارند، نویسنده جوان کمکم باورش میشود کارش یک شاهکار است ولی وقتی خارج از آن فضا و در بعد عمومی با چنین استقبال و توفیقی رو به رو نمیشود، تصور میکند قصد و غرضی در کار است.»
در انتظار یک داستان خلقالساعه
او نیز همچون دیگر همکارش به جنبههای منفی فضای مجازی نیز نگاهی دارد: «جنبه ویرانگری فضای مجازی این است که این فضا باعث میشود نویسنده برای نوشتن داستانهایش تلاش نکند بلکه در انتظار داستان خلقالساعه میماند که طبیعتا نمیتواند کار جامعی باشد و تاثیر مورد نظر او را بر مخاطب بگذارد و به ادبیاتی تمامعیار تبدیل شود. تبدیل هر متن به یک متن ادبی یا داستان، کار سادهای نیست و خیلی زحمت و تلاش میخواهد همچنانکه نیازمند استعداد و خلاقیت نیز هست. همین جا به این نکته هم اشاره کنم که خود من پشتکار را هم بخشی از استعداد میدانم چون یک انسان بسیار مستعد و حتی نابغه هم بدون تلاش و پشتکار به جایی نخواهد رسید. استعداد بدون پشتکار و کوشش بیتاثیر و بیفایده است.
دندان طمع را کندهاند
حسین سناپور دیگر داستاننویسی است که برای این سوژه سراغش رفتیم. از او هم درباره شتاب نسل جوان برای فتح قلهها پرسیدیم و اینکه این وضعیت چه پیامدهایی برای آینده ادبیات و داستاننویسی ما خواهد داشت؟ او نیز توضیح داد: «دوستداشتن فتح قلهها و آن هم به سرعت، به خودیخود بد نیست. این آرزوی هر کسی است. منتها کسی پا به بیراهه گذاشته که خیال کند از طریق نوشتن میتواند مثل فوتبالیستها یا هنرپیشهها، یا کلا اهالی اغلب هنرها و مشاغل به شهرت و موفقیت دست پیدا کند. به نظر من چنین نویسندگان بیخبر و متوهمی بسیار اندکاند. اغلب دوستان ما به حداقلها راضیاند؛ به اینکه کتابشان درست چاپ شود، درست پخش شود و به نسبت همین شرایط بد نشر و کتابخوانی، چند صدنفری بخوانندشان و دو سه نفری هم یادداشتی بر آنها بنویسند. دندان طمع را نسبت به جوایز و فروشهای بالا اغلب کندهاند و دور انداختهاند. »
اغلب نویسندگان به حداقلها راضیاند
سناپور اما باور دارد که برای رسیدن به همین حداقلها هم مشکلاتی نه چندان اندک وجود دارد و ادامه میدهد: « مشکل این جاست که همین حداقلها را هم پیدا نمیکنند، آن هم معمولا بعد از ماهها کار کردن روی یک مجموعه داستان یا رمان. درواقع منهای اقلیتی بسیار اندک و متوهم، بیشتر دوستان نویسنده توقعات حداقلی دارند و همین حداقلها هم برآورده نمیشود. مهمترین دلیلش هم این است که جامعه ما کتابخوان نیست و به نسبت جمعیت و تحصیلکردههایمان، کتابخوانها بسیار کم هستند. » او سپس به مقایسه وضعیت شمارگان کتاب در ایران و ترکیه میپردازد و میگوید: «در ترکیه که کشوری است با وضعیت فرهنگی/اجتماعی کم و بیش شبیه به ما، شمارگان چند صد هزارتایی برای نویسندگان پرفروششان چیز عجیبی نیست. در حالی که در ایران پرفروشترین کتابهای این دو سه دهه، هنوز به فروش نیم میلیونی نرسیده و کتابهایی که فروشی بالای صدهزار تا (و آن هم ظرف یکی دو دهه) پیدا کرده باشند، بسیار اندکاند و احتمالا از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکنند. »
نویسندهای که با یک جایزه متوهممیشود
خلاصه این که، من میخواهم حق بدهم که دوستان نویسندهای که چندین ماه از وقتشان را روی کتابی گذاشتهاند و احیانا و بعد از مدتها انتظار و دوندگی، آن را در نشر معتبری چاپ کردهاند، انتظار جایزه و نقدهای متعدد و ترجمه و غیره که نه، فقط انتظار فروش سه، چهار هزار تایی و سه چهار یادداشت و نقد داشته باشند. به نظرم توهم چند نفر معدود را نباید به حساب دهها و بلکه صدها نویسندهای گذاشت که در این وانفسا از زندگی و وقت و همهچیزشان میزنند تا کاری بکنند متفاوت از همه دزدیها و فرصتطلبیها و موفقیت به دست آمده از پا بر سر دیگران گذاشتنها؛ چیزی که در جامعهمان بسیار شاهدش هستیم. فقط دوستان نویسنده ما باید متوجه باشند که در داستاننویسی دیگران نه فقط دشمن نیستند، که رقیب هم نیستند. موفقیت هر کسی موفقیت جمعی است. فروش بالای هر کتابی به نفع فروش کتابهای دیگر هم هست. اشکالی اگر هست و کمبودی، در کتابخوانی جامعه ما است و باید به هر نحو شده و از راههای متعدد، فکری برای آن کرد. »
اعتماد