این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به رمان «آوریل سرخ» اثر سانتیاگو رونکاگلیولو
سیاه اما خواندنی
آوریل سرخ کتابی است که خواننده اش را خونسرد و بی جوش و خروش به چالش می کشاند. آرام و بدون هیجانی در ظاهر، نویسنده ای نسبتا جوان که از پس متقدمینی نامدار در دنیا و امریکای لاتین آمده است؛ رونکا گلیولو با طمانینه و موثر می نویسد، روی رینگ نگارش تقلا نمی کند، برای خواننده رجز اتفاقات ناگهانی نمی خواند، بی صداست، اما کارش را بلد است و می داند به کجا باید ضربه بزند تا دلبری از مخاطب را قبل از وقت قانونی به پایان بردن کتاب انجام دهد.
او با سبک ویژه خود- که شاید بتوان گفت بیش از همه نویسندگان این منطقه جغرافیایی به یوسا شبیه است- تمام اعقاب نامدارش را به مبارزه ای در دوران جدید دعوت می کند. در ابتدا، خواننده لابلای کلمات، داستان آشنا از سبوعیت بارها نوشته شده دیکتاتوری های امریکایی لاتین را حدس می زند، اما تا می خواهد با نیشخندی به نویسنده بفهماند که دستش را خوانده است زیر پایش خالی و در فضایی مه گون از روابط انسانی، ناخوشی های اجتماعی و روانی رها می شود؛ در میان انبوه آدمیانی که با عقائدی بسیار متفاوت در نقطه ای مشتر کند: فرار از خویشتن خویش و گذشته.
خواننده در بطن این رمان جنایی- تاریخی و گاه روانشناختی سال های نبرد داخلی در پرو با شمار زیاد قربانیانش مرور می شود که به نظر می رسد بیش از همه واقعی نگاری ها مستقیم و مستند قابل لمس است. قهرمان داستان رونکا گلیولو اصلا در حد و اندازه یک قهرمان نیست؛ فردی عادی با شخصیتی درمانده تر از متوسط جامعه که بیشتر دنبال اثبات خود برای خود است تا حتی سایه ای از یک قهرمان. عصیانگر نیست و از قضا تمام سعیش توجیه وضعیت اسف بار اکنون برای بالادستی هاست، اما سیر وقایع گویی خواب های دیگری برای او تدارک دیده است. او شجاع و با عزت نفس نیست، ترسویی بعضا متملق که گاهی از خودش هم خسته است، نمونه ای از جنس جامعه اطراف خود، با ترس ها و نگرانی ها و مصلحت اندیشی ها و محدودیت های آشنا و قابل درک.
کسی انتظار اقدامی ویژه از او ندارد، «فلیکس چاگالتانا» قهرمان قصه رونکا گلیولو و معمولی بودنش تصویر خودمان در آینه این اثر است که او را به خوبی درک و بلوغ و تکوینش را باور می کنیم. چنین واقع گرایی خشنی در سایر شخصیت ها هم کمابیش به چشم می خورد؛ دکتر «پوسداس»، شاید سابقا روشنفکری، که حالا همه چیز را واداده و در اتاق تشریحش سنگر گرفته است، «کاریون» فرمانده نظامی بی رحمی که در اوجه تبختر زبون است، سروان «پاچه کو» فرصت طلب که جز به انتقال به محل خدمت بهتر نمی اندیشد، رفیق «الونسو» آرمانخواه در هم شکسته که در زندان مخوف ایالتی قهرمان را با حباب های دروغینش رخ به رخ می کند، قاضی «بریسنیو» بی قید که اوج تردیدها و آمالش خرید اتومبیل تیکو یا داتسون است، سرهنگ «الاسابال» بی رحم که تن به هر خفت و جنایتی برای ارتقاء درجه می دهد، پدر «کایروس» ظاهرالصلاح که نمی شود فهمید دلسوز است یا دلال مظلمه، حضور سایه وار و مرموز «آلسپورو» مامور متفرعن امنیتی در همه جا خَیل مردمانی که از دیده شدن، نفس کشیدن و گاهی زنده بودن خود بیمناکند و… تنها شخصیت آرامش بخش، «ادیت» است، یک قربانی نبرد داخلی و یک زن با همه لطافت هایش و تنها نقطه اتکای واقعی قهرمان که آن هم گاهی برای او می لنگد.
اما چیزی وجود دارد که به چاکالتانای دادستان، حداقل اعتماد به نفس و بهانه ای برای حس مفید بودن می دهد؛ قوانین! او روال اداری- قانونی را می پرستد، اما این اعتقاد به واسطه روح حق طلبی او نیست، بندهای قانونی و نامه نگاری های قضایی تمام هویت اوست. از سویی دادستان ملانقطی اتفاقا به سیستم حکومتی سرکوبگر اعتماد کامل درد و برای جلب توجه آنان- و نه حتی منافع شخصی خود- حاضر است به هرکاری دست بزند.
اما با تمام این خوش باوری های و توجیه مداوم سیستم دیکتاتوری، روحیه روال مدار وسواسی این کارمند میان پایه برای مسئولین حکومتی، امنیتی و خودش باعث دردسرهای عدیده می شود؛ دست و پا زدن های توام با بهت و درماندگی او در مورد رعایت ظاهری ترین مسایل انتخاباتی، وقتی روی دریایی از تقلبات انتخاباتی و اعلام نتایج رای گیری قبل از احتساب آرایی که زیر چشم او هنوز شمارش نشده اند و موقعیتی که خبرنگاران از اتاق های آکواریوم مانند پر امکانات ایزوله مردن از محیط انتخاباتی پر از خشونت، تصویری شاد و امن به دنیا مخابره می کنند، از فرازهای شایسته و قابل ستایش این کتاب است.
از سویی رونکاگلیو برخلاف سیاق بسیاری از همکارانش در دامان اپوزیسیون نجات بخش! هم نمی افتد و نقد او متوجه هر دو طرف منازعه است. نبرد فرماندهان مقابل دولتی و اپوزیسیون، جنگ قدرت است و تعامل معتقدان به هر دو طرف، چالش بقا و قربانی همیشگی؛ مردم.
تسلط هوشمندانه رونکاگلیولو در توسعه عناصر داستانش در بسترهای تاریخی، روانشناختی و جنایی هم از نکات قابل تحسین اثر است، طوری که این ویژگی را نمی شود تنها به مطالعات و اطلاعات او نسبت داد، در عمق وجود این نویسنده یک ژورنالیست تردست زندگی می کند که روش خود را به سبک او دیکته و آن را ویژه می کند.
وجه دیگر اثر توصیف غیرمحسوس و زیرپوستی ویژگی های درهم تنیده زبان- فرهنگ، اسپانیایی کچوایی کشور پرو است که تسلط نویسنده بر مردم شناسی منطقه فرهنگی «آند» و به ویژه پرو را باز می نمایاند. کلیدهای راهگشای قفل های قصه و نقاط عطف روایت بر بستر همین فرهنگ ها و مناسک نضج می گیرند و خواننده را ناخودآگاه با آن درگیر و آشنا می کند.
ترجمه اثر
الف: اولین نکته، انتخاب اثر است، به نظر می رسد مترجم این اثر را از خیل آثار ادبیات غنی آمریکای لاتین برگزیده است و درواقع قصد او انجام کاری نو و معرفی نویسنده ای از نسل جدید در کنار بزرگان قابل احترام ادبیات آمریکای لاتین به جامعه ادبی ایران بوده است، این نکته که شاید آثار ارزشمند این مکتب، دیگر تنها به نام های بزرگ گذشته محدود نمی باشد و باید منتظر میدان داری نخبه های جدید نیز باشیم.
ب: ترجمه این اثر از زبان مبداء آن یعنی اسپانیایی از نکات بسیار ارزشمند این ترجمه است، برای روشن کردن بیشتر موضوع باید بدانیم که با وجود نویسندگان و شاعران نامدار اسپانیایی زبان مانند گارسیا مارکز، یوسا، بورخس، سروانتس، نرودا، لور کاو… و آثار ارزشمند فراوان شناخته شده آنان، ترجمه تعداد انگشت شماری از این گنجینه پرارزش به زبان مبدا اسپانیایی و در اکثر قریب به اتفاق موارد از برگردان ترجمه های انگلیسی و فرانسوی این آثار هستند، مشکلات و نارسایی های ترجمه واسطه ای از زبانی غیرمبدأ اجتناب ناپذیر و غیرقابل انکار است و این ترجمه می تواند نویدی برای حرکت به سوی ترجمه های دست اول ادبیات اسپانیایی باشد.
ج: توجه مترجم به حفظ روح اثر و انتقال روش نوشتاری نویسنده و حال و هوای اثر از نکات قابل اعتنای دیگر این برگردان است. از این مترجم پیشتر «داستان های قر و قاطی» کورتاسار را دیده ایم که این ویژگی- حفظ روح اثر- در آن نیز با دقت رعایت شده است. روشی که در این ترجمه هم کاملا به چشمی می آید، مترجم واضحا وفاداری به سبک و متن نویسنده را بر روان سازی ایرانی مفرط ترجیح داده است و حضور خود را بر اثر تحمیل نمی نماید.
د: «مقدم» به فرهنگ و آداب کشورهایی با زبان و فرهنگ اسپانیایی کاملا آشناست، این مساله هم در روح ترجمه او و هم در زیرنویس های موجز او هویداست اما نکته شایان توجه این است که این آگاهی، به زیرنویس های مطول و خسته کننده خواننده که خود کتابی مجزا می تواند باشد، منجر نمی گردد.
ه: از نحوه ترجمه این اثر می توان حدس زد که «مقدم» به نظریات متاخر در مطالعات ترجمه در مورد «مداخله حداقلی»، «حتیم» و «میسون» و خصوصا نظریه دوگانه «آشنایی زدایی- غربت زدایی»، «ونوتی» عنایت قابل تامل دارد، شیوه ای که در آن مترجم دارای هویت مستقل و جزیی قابل اعتنا در انتقال مفهوم است و مانند کاوشگری خلاق ویژگی های فرهنگی زبان مبدا- و نه صرفا نسخه ای صرفا فارسی شده- را به خوانندگان عرضه می نماید تا بر حسب کنجکاوی خود به کشف شهود این گستره گشوده شده توسط مترجم بپردازند.
آوریل سرخ کتابی است از نویسنده ای جوان با سبک ویژه ای جذاب که توسط مترجمی با ایده های نوین نظرات ترجمه، امانتدارانه برگردان شده است و فرصتی را برای لذت بردن از یک رمان سیاه خواندنی و آشنایی مناسب با یک خرده فرهنگ جذاب فراهم می کند.
تجربه
‘
1 Comment
جيران مقدم
سلام ممنون از چاپ مقاله.مقاله به قلم دکتر بابک خطی است که البته دوستان در تجربه فراموش کردند