این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقد رمان «افسانه پدران ما» اثر سورژ شالاندون
«افسانه پدران ما» روی دیگر قهرمانی
عباس عبدی*
حتی یک روز کامل از خواندن رمان «بازگشت به کیلیبگز» نوشته سورژ شالاندون نگذشته است که زن و مرد جوان توریستی را، در نزدیکی وضوخانه مسجد محقر جنب استادیوم ورزشی در جزیره قشم میبینم. کنجکاوی اجازه نمیدهد بگذارم و بگذرم. پس میروم به همان سمت و سوال میکنم. دو ساعتی از ظهر گذشته و همهجا خلوت است.
توریستهایی هستند اهل ایرلند که چند روزی است در جزیره به سر میبرند و حالا دارند میروند بندرعباس که کمکم به ایرلند برگردند. با شنیدن اسم ایرلند هیجانزده میشوم. از ایرلند میگویم. از دوران طولانی نفوذ انگلیس بر آنجا. از مقاومت سازمانیافته نهضت مقاومت ایرلند و از بابی سندز معروف و اینکه در ایران خیابانی به نام اوست. از اطلاعات تازهای که با خواندن کتاب سورژ شالاندون به دست آوردهام. از خشونت غریب و مشارکت همگانی در مبارزه با اشغال کشور توسط نیروهای انگلیسی و از ارزشهای معتبر میهنپرستی و مبارزه مسلحانه و سازشناپذیری. از نویسنده هم میگویم. کیلیبگز را میشناسند و آه میکشند، اما در خصوص بقیه موارد اطلاعات زیادی ندارند. میگویم که اخیرا و تحتتاثیر کتاب ارزشمند سورژ شالاندن عکسهای تازهای از کیلیبگز در اینترنت دیدهام. از اینکه بندر است و لب دریا واقع شده و مثل جزیره قشم ماست، احساس خوبی به مردمش پیدا کردهام. هرچند به نظرم آمده جای خوب و محل گردش و تفریح شده و با کیلیبگز سیاه و خاکستری و مهگرفته کتاب شالاندون فرقهای اساسی دارد.
خداحافظی میکنند و میروند، خوشحال از اینکه در جایی پرت از یک بعدازظهر خلوت کشوری مثل ایران و جزیرهای مثل قشم، کسی پیدا شده درباره یکی از شهرهای کشورشان با احساسی این چنین حرف میزند. این احساس را مدیون قدرت قلم نویسندهام. مدیون نزدیکشدن او به موضوعی که طی دهههای گذشته برایم بسیار مهم و مطرح بوده است: جنگ و دهههای حول آن را میگویم. وقتی کتاب دیگر این نویسنده، «افسانه پدران ما» را بلافاصله دست گرفتم چندین و چند نکته اساسی در برابرم جلوه کرد:
یک: اینکه هر دو کتاب را سورژ شالاندن با مهارت و زیبایی نوشته و خواننده را با فضای مبارزه سیاسی بعد از جنگ دوم جهانی در کشوری اروپایی آشنا میکند. میتوان گفت نویسنده (حداقل در این دو کتاب) نشان داده با موضوع سازمانهای مخفی مبارزه مسلحانه علیه اشغالگری بسیار آشنا است و میتواند بر اساس تاریخ و مدارک مستدل و این آشنایی بلاواسطه فضایی جذاب و دست اول داستانی و هنری برای خواننده آثارش ایجاد کند. در همین نکته ارزشهای ادبی فراوانی موجود است که به آن خواهم پرداخت.
دو: هر دو اثر را مترجم فرهیخته و صاحب سلیقه، آقای مرتضی کلانتریان به فارسی برگردانده و این به خودی خود برای خوانندهای که با نویسنده آشنایی قبلی نداشته است، همچون چراغ راهنما عمل میکند. به همت کلانتریان عزیز و ترجمه خوب و روان اوست که با آثار تراز اول دیگری هم آشنا شدهایم و همین چند ماه پیش بود که طعم لذت وافر از خوانش رمانی خوب به واسطه همت این عزیز (منظورم کتاب عالی «دیدار به قیامت» نوشته پییر لومتر است) در کامم شکفت.
سه: کار سازمانیافته و مسئولانه نشر آگاه هم مزید بر دو علت فوق شده است تا این اتفاقهای شیرین یکبهیک شکل بگیرد.
اگر چه رمان «بازگشت به کیلیبگز» را شخصا بیشتر میپسندم، از جذابیتهای «افسانه پدران ما» چشمپوشی مقدور نیست: «خاکسپاری پدرم با نُه نفر و سه پرچم صورت گرفت. در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۳ بودیم، من بیستوهفت سال داشتم. لوپولین هم آنجا بود، ولی من به پرچمها نگاه میکردم. پرچمهای بیارزشِ بیوزشِ باد، بیحال، تقریبا بیروح. اولی زیر مدالهای آویخته به آن، مثل سرباز پیر، تا شده بود. دومی پرچم کوچکی بود، بییراق و بیحاشیه، با نوشته «گروه آزاد-انتقام». روی سومی یک ستاره سیاه و یک پلنگ قرمز کمینکرده وجود داشت.» همچنان که اشاره کردم ادبیات داستانی ما هنوز که هنوز است نتوانسته از تاثیر طولانیمدت نوع خاصی از رمانهای خاص خلاصی کامل یابد و کتابهایی که از آنها به عنوان «رمانهای چند جلدی» یاد میکنم به نوع خاص و محدودی از زیباشناسی ادبیات عادت داده و بیش از خوانندگان، نویسندگان را مبتلا به «پدربزرگی» خود کردهاند.
توجه شالاندون به موضوع خیانت در درون تشکیلات مخفی و دروغپردازی افسانهوار در حوادث روزمره گوشهوکنار کشوری اشغالشده، اگرچه تازگی چندانی ندارد، اما برای من نویسنده/خواننده سرمشقی باارزش است: اینکه میشود مبارزات سیاسی و قهرمانه ملتی را از زاویه دید راوی خائن و شکستخورده و دروغپرداز هم روایت کرد و خواننده خود را با روی دیگر سکه شجاعت و فداکاری آشنا نمود. به طور خاص در « افسانه پدران ما» با شخصیتی مواجهیم که بخش طولانی عمر خود را با نقل روایات جعلی از حضور در عرصه مبارزه انقلابی علیه اشغالگران آلمان در فرانسه گذرانده و از خود شخصیتی ساخته که در نظر فرزندش و گروه قابل توجهی از اطرافیانش، قهرمان جلوه کند. آسیب واردشده به پای خود را که در اثر حادثهای عادی ایجاد شده، زخم و آسیبی بازمانده از فاجعه بمباران شهر توسط هواپیماهای آلمان بنمایاند، آنهم درست در دقایقی بحرانی که باید به هرشکل خود را به ماموریت نجات خلبانی انگلیسی و گذراندن او از مرز و خطوط دشمن هوشیار برساند.
در چالشی که نویسنده در کسوت زندگینامهنویسی اجیر شده توسط دختر این شخصیت از یکطرف و انسانی متعهد به نمایندگی از وجدان بیدار جامعه و بازمانده پدری که حقیقتا مبارز به تمام معنای آن دوران بوده است، شالاندون نگاه و ارزیابی جامعه از اینگونه شخصیتها را واکاوی میکند. افراد نماینده طرز فکرها و تلقیهای افراد در خصوص مسائل جدی و اساسی جامعه آسیبدیدهاند.
خواندن کتابهای «بازگشت به کیلیبگز» و «افسانه پدران ما»ی شالاندون مجال مغتنمی برای بخش جستوجوگر و هوشیار دستاندرکاران ادبیات داستانی نسبتا جوان ماست که از استادان این عرصه ادبی و هنری بهره بگیریم و بر غنای ارزشهای موجود خود در زمینههای اجتماعی و تاریخی و روانشناختی بیفزاییم.
*داستاننویس و منتقد. از آثار: قلعه پرتغالی
‘