این مقاله را به اشتراک بگذارید
یعنی لنین را استالین کشت؟
مسلم تهوری
درباره ولادیمیر ایلیچ اولیانوف مشهور به لنین؛ دیکتاتور عجیبی که به شنا و پیاده روی علاقه مند بود سیگار نمی کشید، با مشروبات الکلی میانه ای نداشت و معشوقه مشهوری داشت به نام اینسا آرماند.
«ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» کسی که او را ولودیا خطاب می کردند و در دنیا به اسم لنین مشهور شد، از آن دسته افرادی است که موافقان و مخالفان بسیاری دارد. مخالفانش معتقدند او باعث و بانی تباهی و مرگ میلیون ها انسان شد و دوستدارانش او را اسطوره ای بی بدیل و بی همتا می نامند، تا آن جا که حتی حاضر نیستند پس از مرگش او را به خاک بسپارند. ژورف استالین، جانشین لنین، دستور داد تا جسد را مومیایی کنند و در معرض دید عموم قرار دهند. بیش از نود سال از مرگ لنین می گذرد، اما همچنان بدن بی جان او در تابوتی شیشه ای رنگ در مسکو به نمایش گذاشته می شود.
تاکنون بارها و بارها بحث های زیادی در فضای سیاسی روسیه برای خاکسپاری این جسد مطرح شده است و کلیسای سختگیر ارتدکس نیز نظر مساعدی درباره نمایش عمومی آن در میدان سرخ مسکو ندارد، اما دولت ولادیمیر پوتین با این بهانه که لنین برای بسیاری از مردم مسن روسیه هنوز یک قهرمان ملی است، از این خاکسپاری جلوگیری کرده است. گفته پوتین بیانگر آن است که پس از گذشت سال ها از فروپاشی بنایی که لنین پایه گذاری کرد، وی همچنان محبوب جماعتی است که مشتاق دیدنش هستند.
سیاست، فلسفه، عشق
لنین در تمام عمر کوتاه و پنجاه و سه ساله خود با سیاست خو گرفته بود و بدان عشق می ورزید. در ایام نوجوانی به خواندن آثار ممنوع نویسندگان روسی پرداخت و به زودی با آثار مارکس و هگل و کلاوس ویتس آشنا شد. وی که در هفده سالگی، برادر بزرگش ساشا را به اتهام شرکت در سوءقصد به تزار بر چوبه دار دیده بود، پس از ورود به دانشکده حقوق کازان رهبری دانشجویان آشوب طلب را برعهده گرفت و به پخش اعلامیه و سخنرانی پرداخت.
فعالیت های وی منجر به دستگیری از سوی پلیس تزاری و تبعیدش به مدت کوتاهی شد. لنین که به واسطه آشنایی با تفکرات مارکس و انگلس به تشکیلات حزب سوسیال دموکرات آلمان گرایش پیدا کرده بود، با محافل کارگری روسیه تماس گرفت و به آن ها اصول مارکسیسم را آموخت و یک روزنامه انقلابی انتشار داد، اما بار دیگر پلیس تزراری او را بازداشت و این بار به سه سال تبعید در سیبرب محکوم کرد.
نادژدا، همسر لنین
شوشنسکویه محل اقامت لنین در دوران تبعیدب ود؛ دورانی که ظاهرا خیلی هم برای او سخت و ملال آور نبود، در خانه یک دهقان ثروتمند زندگی می کرد. در تابستان ها شنا می کرد و در زمستان یخ بازی، روزها با سگش به پیاده روی می پرداخت و سرش را با سبزی کاری گرم می کرد و ماهی هشت روبل پول توجیبی داشت. هر کتابی می خواست در دسترسش بود و به این جهت طی اقامت در سیبری اولین کتابش را تحت عنوان رشد سرمایه داری در روسیه» نوشت و با یک دختر جوان مبارز به نام «نادژدا کروپسکایا» که حاضر شده بود در تبعید به وی ملحق شود، ازدواج کرد و تا آخر عمر لنین با یکدیگر زندگی کردند.
البته لنین یک معشوقه هم به نام «اینسا آرماند» داشت. او فرانسوی الاصل بود و در سال ۱۹۰۹ در شهر پاریس با هم آشنا شدند. آن ها هیچ گاه روابط صمیمی خود را پنهان نکردند، به طوری که آرماند در پاریس در یک آپارتمان با لنین زندگی می کرد.
اینسا آرماند، معشوقه لنین
اسلاوی ژیژک می گوید: «از مارکس، انگلس و لنین پرسیدند که آیا ترجیح می دهند همسری برای خود اختیار کنند یا معشوقه داشته باشند. مارکس که در مسائل خصوصی تا حدودی محافظه کار بود، همان گونه که از او انتظار می رود می گوید همسر؛ انگلس که خوش گذران تر از او بود، معشوقه داشتن را انتخاب می کند و لنین در کمال شگفتی می گوید هر دو. لنین در این باره می گوید بدین ترتیب می توانم به همسرم بگویم که پیش معشوقه ام می روم و به معشوقه ام بگویم باید پیش همسرم باشم و بعد یک گوشه خلوت پیدا می کنم و می آموزم و می آموزم و می آموزم.» این دقیقا همان کاری است که لنین با شروع جنگ جهانی اول کرد؛ او به گونه ای تنها در سوییس خزید و در آن جا با مطالعه منطق هگل آموخت و آموخت و آموخت.
آیا لنین جاسوس آلمان بود؟
در زمان جنگی جهانی اول مارکسیست هایی که در حزب سوسیال دموکرات روسیه گرد آمده بودند، مخالفان اصلی جنگ بودند. مخالفان سیاست های تزار نیکلای دوم به ویژه در عرصه جنگ، تحت رهبری لنین بودند. لنین در آن ایام تبعید شده بود و در آلمان به سر می برد. در سال ۱۹۱۴ امپراتوری روسیه با آلمان وارد جنگ شد. آلمان در جنگ مقابل روسیه از تحرکات لنین و پیروانش به صورت جدی حمایت می کرد؛ چرا که لنین و جناح او، موسوم به بلشویک ها (به معنای اکثریت) موافق کنار کشیدن فوری روسیه از جنگ بودند؛ زیرا آن را جنگی به نفع بورژواها و نظام سرمایه داری و به ضرر طبقه کارگر می دانستند.
یکی از اتهامات اصلی که مخالفین متوجه لنین ساخته اند، شائبه جاسوسی است. بلافاصله پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، اسناد کشف شده نشان داد لنین تحت فرمان دولت آلمان عمل می کرده است، اما این نکته را نیز باید در نظر داشت کسی که این اتهامات را به لنین وارد کرد، رقیب سیاسی او یعنی «الکساندر کرنسکی» رییس دولت موقت روسیه بود. با این حال گزارش هایی از حضور عوامل آلمان در میان حلقه لنین در زمان زندگی او در سوییس منتشر شده است.
وقتی انقلاب فوریه به موفقیت رسید، لنین همراه با سایر انقلابیون به آلمان بازگشت و این اقدام فرصت را به منتقدانش داد تا او را جاسوس آلمان بنامند، اما در تاریخ رسمی روسیه از این ادعاها به عنوان افترا یاد شده است. با این حال این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که هزینه انقلابیون روسیه از جیب آلمانی ها پرداخت می شد و مطمئنا فردی که خارج از داعیه داران دوستی یا دشمنی با لنین قرار داشته باشد، هیچ گاه به طور قطع و یقین نمی تواند او را از این اتهام بری بداند یا هم رای با الکساندر کرنسکی باشد. آنچه در این بین منطقی تر و موجه تر به نظر می رسد، همان است که هزینه انقلابیون روسیه از جیب آلمان ها پرداخت می شد. پرواضح است که این امر دلیلی بر عامل بودن لنین نیست.
لنین پس از آن که قدرت را در دست گرفت و اتحاد جماهیر شوروی را بنا کرد، یک بنرامه ریاضتی اقتصادی را با عنوان «کمونیسم جنگی» به اجرا گذاشت. این برنامه از ژوئنی ۱۹۱۸ توسط «شورای عالی اقتصاد» شوروی به اجرا گذاشته شده و تا ۱۹۲۱ به طول انجامید. هدف اصلی این برنامه تامین سلاح و غذا برای ارتش سرخ در جنگ با ارتش سفید بود. کمونیسم جنگی ضربات جبران ناپذیری بر بدنه جامعه شوروی به جای گذاشت، نارضایتی شدید دهقانان و خرده مالکان را به دنبال داشت، چرا که آن ها نمی توانستند محصول خود را با پول معاوضه کنند و کل مازاد محصول خود را باید به دولت واگذار می کردند. طبق آمار بین سه تا ده میلیون نفر در دوران اجرای کموینسم جنگی از بین رفتند.
در ادامه کار یک برنامه جدید اقتصادی که به «نپ» معروف شد در کنگره دهم حزب کمونیست (سال ۱۹۲۱) به تصویب رسید. این برنامه به واقع عقب نشینی لنین از محقق ساختن کمونیسم انقلابی در زمان کوتاه بود. دوباره کشاورزان حق فروش محصولات خود را یافتند و به عوض مازاد محصول، به دولت مالیات می دادند. خرده مالکان توانستند قطعات کوچک زمین خود را به دست بیاورند، کارگاه های کوچک با زیر بیست نفر کارگرد دوباره اجازه مالکیت خصوصی پیدا کردند و خارجی ها اجازه ورود محدود به عرصه اقتصاد شوروی را داشتند. مجموع این اصلاحات تا حدی قحطی و گرسنگی و اثرات سوء کمونیسم جنگی را کاهش داد.
فسخ آزادی، مبارزه با مخالف
حکومتی که لنین ساخت، به احدی از بین بشر مجال و فرصت مخالفت نداد، آزادی بیان را یکسره فسخ کرد و آن را به کناری نهاد و خیل عظیمی از مردم روسیه را به صرف همراهی نکردن با سیاست هایش، اگر محبت را در حقشان تمام می کرد و آن ها را از دم تیغ نمی گذراند، از موطنشان می راند.
او در مقابل مخالفان اندیشه هایش بسیار بی رحم بود و بدون اغماض برخورد می کرد و در اصل مخالفت با آراء و عقایدش را به هیچ روی تاب نمی آورد و در طول مباحثات ممکن بود حتی در برابر دوستان و بستگانش نیز بسیار بی پروا و بی ادب شود.ماکسیم گورکی را می توانیم صمیمی ترین دوست لنین بدانیم. این دو تنها نقظه مشترکشان دوست بود ولاغیر. لنین فردی قاطع و بی رحم در عرصه سیاست و حکومت و گورکی انسانی رئوف و رقیق القلب و غمخوار افراد فرودست جامعه بود. لنین یکی از محدود کسانی را که تحمل می کرد، همین گورکی بود.
ماکسیم گورکی می گوید: «غالبا موی دماغ لنین بودم و در همان موقع احساس می کردم که التماس و درخواست های من به خاطر مردم در او یک نوع ترحم، حتی یک نوع احساس خفت و خواری نسبت به من ایجاد می کند. از من می پرسید: آیا از خاطرت نگذشته است که خود را با کارهای بی معنی و بی اهمیت مشغول می کنی؟ و سرش را با تاسف تکان می داد و می گفت: تو خود را در چشم کارگردان و رفقا خوار و خفیف می کنی. این کارها، کار یک پسربچه است. کار یک روشنفکر بورژواست. این انقلاب است که ادامه دارد»
لنین به عنوان یک سیاستمدار وقتی سخن از پول و مادیات به میان می آمد، به شدت خشمگین می شد. حتی وی اجازه چندین سرقت مسلحانه را صادر کرد که ژوزف استالین در تعدادی از آن ها دست داشته است. او تمام فضایل انسانی را از سیاست زدود. به گفته لنین وفاداری، قدردانی و احترام به دستاوردهای گذشته در سیاست هیچ جایگاهی ندارد.
درواقع باید اذعان داشت اگر با انقلاب روسیه دیکتاتوری بورژوازی از میان رفت، دیکتاتوری پرولتاریا جایگزین شد و به نظر شرایط وخیم تر و سخت تر از گذشته شد. این شرایط بغرنج و سخت را مارکس در کتاب «نقد برنامه گوتا» پیش بینی کرده و معتقد است دیکتاتوری پرولتاریا مرحله گذار است و اذعان می دارد در آن دولت نمی تواند چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.
نیکلای بردیایف در کتاب «ریشه های کونیسم روسی و مفهوم آن» پرده دیگری از شخصیت لنین را به تصویر می کشد. وی نقل می کند لنین دز ندگی شخصی مردی خوش قلب و نیکورفتار بود. او حیوانات را دوست می داشت و اهل شوخی و مزاح بود و به مادر همسر خویش توجه فراوان ابراز می داشت.
وقتی لنین در مهاجرت به سر می برد، یک زندگی ساده و به دور از تجملات را ترجیح می داد. او به شنا و پیاده روی علاقه مند بود و سیگار نمی کشید و تا حد امکان از نوشیدن مشروبات الکلی امساک می ورزید و روابط عشقی او با «اینسا آرماند» در طول زندگی اش یک استثنا بود.
لنین پس از آن که به قدرت رسید، با وجود اینکه ثروت و قدرت را یک جا با هم داشت، هرگز غرق در تجملات نشد. یکی از یارانش به نام«ولادیمیر بونچ. برویویچ» بودج حزب لنین را مدیریت می کرد. او به خوبی می دانست لنین بودجه معقولی دارد. از سوی دیگر او از اشتیاق لنین به مطالعه باخبر بود. از آن جا که کتاب ها گران بودند، برویویچ تصمیم گرفت از بودجه حزب برای تاسیس کتابخانه ملی استفاده کند، اما این اقدام او به جای این که مورد استقبال لنین واقع شود، خشم او را برانگیخت، چرا که او با ارسال نامه ای خشمگینانه به برویویچ گفت: «خودم هزینه کتابخانه ام را می پردازم. من از تو خواستم هزینه ها را بپردازی و رسید آن را نزد خود نگه داری.»
راز مرگ لنین
مرگ لنین نیز یک از رازهای سر به مهر است. دکتر هری وینترز عصب شناس می گوید: «برخلاف نظریه رایج که مرگ ولادیمیر لنین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق، را به یک بیماری آمیزشی مربوط می داند، استرس، زمینه خانوادگی یا حتی مسمومیت ممکن است به مرگ او منجر شده باشد.»
دکتر فیلیپ ماکودیاک نیز می گوید: «لنین سیگار نمی کشید و هرگز اجازه نمی داد کسی در نزدیک او سیگار بشکد. او همچنین دچار دیابت نبود، اضافه وزن نداشت و کالبدشکافی او نیز شواهدی از فشار خون بالا را نشان نمی داد.»
لوری، کارشناس تاریخ و سیاست روسیه مقیم سن پترزبورگ نیز معتقد است با وجود این که لنین دچار سکته مغزی شده بود، استالین کار لنین را با سم تمام کرده بود. وینترز نیز این نظریه را محتمل می داند. به گفته لوری، لنین که از ارتقای مقام استالین حمایت کرده بود، احتمالا به اشتباه خود پی برده بود و شروع به پیوستن به لئون تروتسکی کرده بود و این امر استالین را برانگیخته بود تا لنین را مسموم کند.
وینترز که سوابق کالبدشکافی و تاریخچه بالینی لنین را بازبینی کرده است، می گوید: «آزمایش های سم شناسی که ممکن بود مسموم شدن لنین را نشان دهد، در حین کالبد شکافی انجام شده بود. گزارش ها از آن زمان همچنان نشان می دهند که لنین در چند ساعت پیش از مرگش فعال بوده و حرف می زده است.
به هر حال لنین هرچه بوده و هرچه کرده، در دوره ای که ایران در اشغال نیروهای متخاصم روسیه و انگلیس بود و نفس هیاش به شماره افتاده بود، به حمایت ایران کمک کرد. محمدتقی بهار در سخنرانی برای اعضای حزب دموکرات گفت: «دو دشمن از دو سو ریسمانی گردن کسی انداختند که او را خفه کنند… یکی از آن دو خصم سر ریسمان را رها کرد و گفت: ای بیچاره! من با تو برادرم. در آن مرد بدبخت نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را رها کرده لنین است.»
کرگدن