این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم های جشنواره سی و پنجم فیلم فجر
«ماجان» ساخته رحمان سیفی
تاخیر سی ساله
نیره رحمانی / مد و مه
بزرگترین مشکل ماجان ساخته رحمان سیفی، این است که سی سال دیر ساخته شده است، این بدترین اتفاقی است که می تواند برای یک فیلم بیفتد یعتی بدون هیچ تاخیری در اولین نمایش جشنواره ای اش کهنه به نظر برسد.
به سی سال قبل برگردیم فکر کنیم در میانه دهه شصت در جشنواره پنجم یا ششم فیلم فجر آن را تماشا کرده ایم، آنوقت می شد آن را کاری متوسط ارزیابی کرد که لطمه اصلی را از ضعف منطق فیلمنامه اش خورده است.
یعنی فیلمی که (به جز سکانش پایانی اش) کارگردانی قابل قبولی به عنوان کار اول دارد و بازی های خوبی هم از هنرپیشگان گرفته است. ضعف فصل پایانی آن هم صرف نظر از منطق غیر قابل قبولش در سیر روایی داستان، عدم برخورداری از یک جغرافیای منطقی مکانی است. پدر پسر را به سمت دریا برده اما مادر که هیچ وقت چشم از بچه معلولش برنمی دارد گویی چند کیلومتر دورتر از او به دنبال بچه این سو آن سو می دود. گاه به سمت دریا می رود، گاه خلاف جهت آن و… چنان که گویی هنگام دکوپاژ جهت را گم کرده و اشتباه فیلمبرداری کرده اند.
از همه این ها که بگذریم ایده اصلی قصه نمی تواند جا بیفتد اینکه پدری برای خلاص شدن از دست پسر معلولش تا مرز فروپاشی خانواده می رود و مادری که همه عالم و آدم را ول کررده و چسبیده از این بچه معول کشمکش اصلی یک فیلم که قابل قبول نباشد حکایت باقی چیز هایش معلوم است.
****
درباره ماجان ساخته رحمان سیفی
رضا حسینی/ ماهنامه فیلم
سیفیآزاد با اینکه بهخوبی از پس کارگردانی و اجرای صحنههای فیلمش برآمده اما سراغ شخصیتها و داستانی رفته است که برای این روزگار واقعاً کهنه به نظر میرسند. در واقع پیش از این به قدری با ملودرامهای سوزناک درباره مادرانی با بچههای بیمار، معلول یا عقبمانده مواجه شدیم که فکر میکنم عموم تماشاگران از همان ابتدای ماجان از آن فاصله میگیرند.
وضعیت فیلم ماجان و سوژهی کهنهاش باعث شد تا مشکل فیلم در یکی از اولین سؤالهای نشست خبری ریتم کندش شناخته شود و سیفیآزاد این طور از اثرش دفاع کند: «به نظرم اگر فیلمی همهی نکتهها را رعایت کرده باشد دارای همین ریتم میشود و در اصل به مخاطب فرصت میدهد که با شخصیتها همراه شود.» محمدمهدی عسگرپور در مقام تهیهکنندهی ماجان نیز بهنوعی دیگر به «متعارف» بودن فیلم اشاره کرد: «تولید در حد متعارف سینمای ایران بود و با دو ماه پیشتولید و پنجاه جلسه فیلمبرداری همراه شد.» مهتاب کرامتی که انگار در دام نقش زنان رنجدیده با چهرههای تکیده (که البته در این فیلم کمتر رعایت شده بود!) به دام افتاده است این طور پاسخ داد که «دو سال بود بازی نکرده بودم و فیلم آخرم عصر یخبندان فضا و شخصیتی متفاوت داشت. کارنامهام گویای تمایل من به بازی در نقشهای متفاوت است.» در هر صورت شاید جالبترین نکته درباره ماجان، حضور عرفان برزین در نقش کودک معلول داستان باشد؛ بازیگر کمسنوسال و توانمندی که این روزها در مجموعهی تلویزیونی دیدنی سروش صحت، لیسانسهها (با آن طراحی فوقالعادهی عنوان مجموعه) هم حضور دارد.
***
ماجان (رحمان سیفیآزاد)
ملودرام دهه شصتی با مایههای فمینیستی
علیرضا حسنخانی/ فیلم
ماجان نسخهی بهروزشدهی ملودرامهای اشکانگیز دههی ۱۳۶۰ است؛ انگار ملودرامهای محبوبی مثل پرندهی کوچک خوشبختی و عبور از غبار در اینجا با یک تم فمینیستی آشکار و پررنگ همراه شده و به دههی نود آمدهاند تا مخاطب امروز راضی شود. فیلم اتفاقاً از گرایش فیلمساز به همین تم فمینیستی و تلاشش برای پرداختن به «حرف روز» ضربه میخورد. چهبسا اگر رحمان سیفیآزاد بیخیال این بخش بهروز و متمدن میشد و فتیلهی شعارهای فمینیستی فیلمش را کمی پایین میکشید با فیلمی معقولتر هم همراه بودیم. وقتی خانوادهی هاشم به قدری سنتی است که به خاطر حرف مردم حاضر است از شهرش کوچ کند یا با یک دعوای ساده فکر تجدید فراش به سر هاشم و خانوادهاش میزند، بچهها را برداشتن و فرار کردن، مربا فروختن یا راهاندازی کارگاه شیرینیپزی به اندازه کافی مدرن و فمینیستی هستند که دیگر به داستان فرعی و هنوز در جامعهی ما آوانگاردِ دلبستگی یک پسر جوان به زنی میانسال نیاز نباشد.
در سوی دیگر ماجان به لحاظ داستان و محتوا بهشدت وامدار رنگ خدای مجید مجیدی است. مقایسهی هاشم در نقش پدر این فیلم با پدر رنگ خدا (با بازی خیرهکنندهی حسین محجوب) نکتههای روشنگری در خود دارد؛ تلاش ستودنیِ همیشگیِ فرهاد اصلانی در قیاس با حسین محجوب از این جهت به ثمر نمینشیند که فیلمساز در باورپذیری و منطق بخشیدن به انگیزهی هاشم ناموفق عمل میکند و در فیلمنامه و اجرا این فرصت را برای مخاطبش فراهم نمیکند که هاشم دستکم نه همدلیبرانگیز که قابل فهم باشد. به عبارت بهتر دلایل ایجاد مزاحمت محمد برای خانواده و پدرش و به تبع آن تلاش پدر محمد برای خلاص شدن از دست یک بچهی معلول در رنگ خدا برای مخاطب مشخص و ملموستر است تا عناد، یا بهتر است بگوییم تنفر، هاشم از احسان. سیفیآزاد معلولیت احسان را به عنوان یک اصل پذیرفتهشده در نظر گرفته و بر همان اساس پیش رفته است؛ و این در حالی است که هیچ دلیل موجهی به دست مخاطب نمیدهد که هاشم و نفرتش از احسان را بفهمد. سیفیآزاد ودیعهی الهی و بلاشکِ عشق پدر و مادر به فرزند را دست کم گرفته است و میخواهد مخاطب هم بپذیرد که هاشم همین طور بیدلیل و ابتدا به ساکن از معلولیت فرزندش آزار میبیند و تحملش برای او غیرممکن است.
البته ماجان در تقابل با موج پریشانکنندهی کودکآزاری در فیلمهای سالهای اخیر و دستمایه قرار دادن مرگ کودکان به عنوان ابزاری برای آزار بیننده، امیدوارکننده است. در همین جشنوارهی امسال فیلمی مثل تابستان داغ و در سالهای اخیر ملبورن، شکاف و هفت دقیقه تا پاییز با مرگ بچهها داغ بر دلمان گذاشتهاند. اما در ماجان ایستادن مادر پای بچهی معلولش و ناامید نشدنش برای ما هم پیام عشق و امید را به ارمغان میآورد. چهرهی مدرن مهتاب کرامتی هم هرچند میشود گفت تا حدی با فضا و خانوادهای که در آن بازی میکند بیگانه است اما به لطف بازی خوب و حسابشدهی مهتاب کرامتی، مادری باگذشت و ایثارگر و البته عاشق مثل همهی مادران این سرزمین را به خاطرمان میآورد.