این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «ژیل دلوز: سینما و فلسفه» نوشته پائولا ماراتی
سینمای دلوز؛ سینمای سیاست
میثم پارسا*
کتاب «ژیل دلوز: سینما و فلسفه» نوشته پائولا ماراتی (ترجمه فائزه جعفریان، نشر شَوَند) روایتی خواندنی و تحلیلی از دو کتاب سینمایی دلوز: «سینما ۱: تصویر-حرکت» و «سینما ۲: تصویر-زمان» به دست میدهد و البته با تکیه بر خوانش انتقادی و سیاسی خود از این دو کتاب دیدگاه متفاوتی را عرضه میکند.
دلوز و همکار نویسندهاش، فلیکس گتاری در کتاب «فلسفه چیست؟» بهگونهای سخن میگویند که گویی حیات طی انفجاری بزرگ به سه ساحت فلسفه، هنر و علم تکهتکه شده و اینها در طول حرکت دائمی و پویای خود دامنه هستی و حیات را شکل داده و گستردهاند و بنابراین هر سه به معنایی قدرتهای حیات و تفکرند. از این منظر، نباید گفت جهانی داریم که میخواهیم آن را با ابزارهایی چون فلسفه، هنر یا علم تفسیر کنیم، بلکه خود جهان حاصل اتصالات و پیوندهای فلسفی، هنری و علمی است. درواقع، همین نیروها هستند که جهان و حیات را به آنچه هست (وضع بالفعل) و آنچه ممکن است باشد (وضع بالقوه) بدل ساخته و حقیقت جهان را به نوعی خلق دائمی امری جدید و متفاوت تبدیل میکنند.
دلوز و گتاری از میان سهگانه فلسفه، هنر و علم، به هنر جایگاه ممتازی بخشیده و با بحث از آن در زمینههای گوناگونی چون موسیقی، سینما، عکاسی، هنرهای تجسمی، ادبیات و معماری، کارکرد اصلی آن را ایجاد تاثیر و عرصهای برای ظهور کیفیتها بهعنوان خود چیزها میدانند. هنر جایگاهی است که در آن میتوان قدرت تاثیر را مشاهده کرد و از این طریق کاملا از احساسات متعارف و الگوسازیشده فراتر میرود و میتواند رابطه سوژه با رویدادها را دگرگون سازد. بیشک، میتوان ایده یا مفهومی را از طریق متنی فلسفی به زبان آورد، اما هنر، و بهزعم دلوز قابلتوجهترین بخش آن، یعنی سینما، جایی است که میتوان مفهوم را از طریق تاثیر منتقل کرد، و حتی مهمتر از این، میتوان با خود تاثیر مواجه شد. بنابراین هنر تلاش میکند تا اندیشه را بهنحوی غیرشخصی و در نابترین شکل آن به تصویر بکشد. به باور دلوز، ماهیت هنر قابلیت آن بهعنوان ابزاری صرفا توصیفی نیست، بلکه در ظرفیت آن برای تهییج و پرسش از طریق ایجاد تاثیرات گوناگون است. هنر میتواند از طریق تمرکز بر ابعادی که وابسته به یک بیننده و یا یک شخص خاص نیست، تاثیرات و ادراکاتی فراشخصی و تکین خلق کند، چیزی که از زاویه دید یک سوژه مجزا و مفروض فراتر میرود. هنر باید در پی خلق شیوههای جدیدی برای تفکر و تاثیر باشد.
امکانهای هنر برای خلق شیوههای جدید تفکر و مواجهه با جهان به بهترین شکل در سینما قابل مشاهده است که به نظر میرسد دلوز در دو کتاب عمیقا تاملبرانگیز و دشوارخوان خود آن را از صرف یک هنر فراتر میبرد. او در کتاب اول سینما، اساسا به بحث از سینمای کلاسیک تا پیش از جنگ جهانی دوم و بهویژه آثار اورسن ولز میپردازد و در کتاب دوم خود، سینمای مدرن و بهویژه آثار فیلمسازانی چون آلن رنه، ژان لوک گدار و روبر برسون را بررسی میکند. بااینهمه، این دو کتاب آثاری عمیقا فلسفی بوده و بیانکننده تاملاتی درباره ماهیت حیاتاند و بیش از هر چیز، به مقولاتی چون حرکت، زمان و مکان میپردازند. به اعتقاد دلوز، سینمای اولیه یا سینمای تصویر-حرکت عرصهای است که میتواند تصویر مستقیمی از حرکت و تصویر غیرمستقیمی از زمان ارائه دهد و سینمای متاخر یا تصویر-زمان جایی است که ما را با تصویر مستقیمی از زمان مواجه میکند. درواقع، سینما با این دو تصویرش از آن رو برای دلوز اهمیت دارد که در برابر فلسفه که در تلاش است حرکت و زمان را وارد تفکر کند، میتواند حرکت و زمان را در تصاویر جا داده و به نحوی بیواسطهتر تصویری مبتنی بر تاثیر از آنها به دست دهد.
پائولا ماراتی، نویسنده و متفکر ایتالیایی، در کتاب «ژیل دلوز: سینما و فلسفه» در سه محور به تفسیر دو کتاب سینمایی ژیل دلوز، «سینما ۱: تصویر-حرکت»، «سینما ۲: تصویر-زمان»، میپردازد: سهم نوآورانه تحلیلهای دلوز در نظریه سینما، جنبههای فلسفیتر و بنیادیتر تفکر سینمایی دلوز، و درنهایت، جایگاه این دو کتاب در مجموعه آثار دلوز. او میکوشد نشان دهد که آثار سینمایی دلوز درحقیقت، کتابهایی عمیقا سیاسیاند که مفهوم عاملیت را در سوژه انسانی به بررسی میگذارند. آثار سینمایی دلوز برخلاف جریان دو گرایش عمده در نظریه سینما حرکت میکنند: رویکرد رئالیستی و پدیدارشناختی آندره بازن، و رویکرد زبانشناختی و روانکاوانه کریستین متز. به اعتقاد دلوز رویکردهای پدیدارشناختی همواره نوعی ادراک طبیعی یا سوبژکتیو را فرض میگیرند و نمیتوانند به ماهیت درست خود سینما دست یابند. از سوی دیگر، رویکردهای زبانشناختی نیز حرکت را با بیان یکی میپندارند. اما در مقابل، دلوز معتقد است باید به ماهیت و جوهره اصیل سینما دست یابیم و این چیزی است که از خلال دو مفهوم بنیادی حرکت و زمان برای او تحقق مییابد. از اینرو، دلوز معتقد است که حتی نقد سینمایی نیز نباید مفاهیمی را از خارج از سینما گرفته و بر پیکره فیلمها اعمال کند، بلکه باید از مفاهیمی سخن بگوید که خاص سینما هستند اما تنها به نحوی فلسفی میتواند آن را بپروراند. مفاهیم تصویر-حرکت و انواع آن از جمله تصویر-تاثر، تصویر-ادراک، و… و انواع نشانههای دیداری و شنیداری تصویر-زمان همگی تاییدی بر این رویکرد دلوز به حساب میآیند.
ماراتی در این کتاب توضیح میدهد که از نظر دلوز، سینما همچون سایر هنرها شکلی از تفکر است و استقلال و خودآیینی خاصی دارد که البته تنها از طریق تصاویر بیان میشود. سینما به هیچ نظریهای نیاز ندارد و درواقع، فیلمسازان، تماشاگران و منتقدان سینما خودشان میاندیشند و برای این کار به فلسفه یا «نظریه» نیاز ندارند. از این منظر است که دلوز در پایان کتاب سینما دو اظهار میکند که باید بهجای پرسش سینما چیست این پرسش را مطرح کرد که فلسفه چیست، زیرا سینما نیز هنری است که میاندیشد و دست به خلق میزند. بنابراین، این مساله به تعریف جدید دلوز از خود فلسفه نیز مربوط میشود. او میگوید فلسفه نظریه یا تفکری نیست که درمورد ابژهها و موضوعات از پیش دادهشده اعمال شود، بلکه فعالیتی خلاقانه است. بنابراین، دلوز در جایجای کتابهای سینمایی خود به دستهبندی و مرزبندی مفاهیم سینمایی میپردازد و از خلال طبقهبندی تصاویر، نشان میدهد که تاریخ سینما در قالب تاریخ موضوعات زیباییشناختی، سیاسی و فلسفی قرن بیستم ظهور میکند.
* منتقد و ویراستار
آرمان
‘