این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقد رمان «زیتون» نوشته دیو اگرز
وقتی طوفان به شهر آمد
«زیتون» نوشته دیو اگرز، براساس سفر واقعی عبدالرحمان زیتون به نیواورلئان است در زمان طوفان کاترینا. زیتون مردی میانسال است، پدر چهار فرزند و یک آمریکایی سوریتبار. او به لوییزیانای مصیبتزده میرود، تا با یک قایق به همسایههای سابقش و حیوانات و آبزیان کمک کند و آنها را از مرگ حتمی نجات دهد. زیتون پیش از طوفان ساکن همانجا بوده است. این کتاب برآن است تا نشان دهد انسانیت هنوز در سال ٢٠٠٩ در آمریکا وجود داشته است. آنهم زمانی که دولت آمریکا کمترین تلاشی برای کمکرسانی به مصیبتزدگان نمیکرد، آنطور که مثلا از دولت ابرقدرت جهان انتظار میرود. از این بابت، «زیتون» میتواند ارتباط مستقیمی با امروز جامعه آمریکایی پیدا کند، با حوادثی که در فرگوسن اتفاق افتاد و پلیس رنگینپوستان را مورد هدف گلوله قرار داد و لینچشان میکرد، آنهم وسط خیابان.
زیتون، از پدر و مادری عرب و سوریهای زاده شده و در نیواورلئان بالیده بود. او در آن شهر کسبوکاری کوچک داشت، اما در وضعیت اسفناک شهر، در نقش یک قهرمان نجاتبخش ظاهر میشود. اگرز روایتگر این قهرمانی است هرچند که بهنظر برخی، کتاب بیشتر از آنکه نانفیکشن باشد، شکلی داستانی دارد زیرا روایت کتاب خطی و گاهشماری است. البته در فصل اول، خواننده کمتر با صحنهای روبهرو میشود که تماموکمال روایتی توصیفی داشته باشد، و در ادامه این اتفاق بیشتر و بیشتر میشود و از این جهت، کتاب بسیار خوشخوان و پرفروش بوده است. «زیتون» ماحصل همکاری اگرز با قهرمان اصلی کتاب است، این دو بارهاوبارها کتاب را با یکدیگر بازنویسی کردهاند تا به آنچه دقیقا رخ داده، نزدیکتر شود. برخی از خوانندگان کتاب، آن را اولین روایت کامل و نزدیک به واقعیت تجربه یک خانواده در زمان طوفان کاترینا دانستند، چراکه روایت درست در تقابل با روایتهای رسمی و گزارشِ رسانههای آمریکایی از واقعه اورلئان قرار داشت.
اگرز، فعالیتهای زیتون را از پیش از طوفان تا پس از آن در شهر حتی پس از فرونشستن کامل فاجعه نیواورلئان روایت میکند. آنجاکه این خردهفروش همچنان در بازسازیها نقش موثری را ایفا میکند. این نقش شاید بیشتر از هر چیز حامل پیام امید است برای مردم، زیرا بیشتر تلاشها برای ایجاد سرپناههای موقت و تهیه غذا و دارو برای طوفانزدگان انجام میشد. زیتون مدام در شهر جستوجو میکند و در این راه در شهری فاجعهزده تهدیدهای زیادی را از سر میگذراند و گاه حتی در معرض جنایت قرار میگیرد.
زیتون در زمان طوفان با قایق در شهر حرکت میکند و از این جنبه شاید مخاطب فارسیزبان را بهیاد شعر بلند «قایقسواری در تهران» اثر سپانلو میاندازد. شاید روزی برسد که ما هم مانند زیتون ناگزیر سوار بر قایق سرخپوستی، از زرگنده تا راهآهن را پارو بزنیم و درنهایت به آنجایی برسیم که صدایی در گوشمان زمزمه کند «نمیتوانی دوباره به بالا برسی، چون تهران روی شیبی به پایین پهن شده» (نقل به مضمون). از «زیتون» در زبان فارسی دو ترجمه موجود است. یکی ترجمه بابک مظلومی که در نشر نیک درآمده و مربوط به سه سال پیش است و دیگری ترجمه شهین وکیلیتهامی که اخیرا در نشر بوتیمار منتشر شده است. این رمان ازجمله آثار دیو اگرز است که جوایزی نصیب خود کرد، جایزه ادبی صلح دِیتون درسال ٢٠١٠ یکی از این جوایز است. دیو اگرز چنانکه خود در مقدمه چندخطی «زیتون» نوشته است اشاره میکند که کتابِ او تنها شرحِ وقایع کاترینا از منظر خاطرات یک خانواده است، نه روایتی جامع از گردبادِ کاترینا، اما کتابِ او وجوه بسیاری از این وقایع را نشان میدهد و بااینکه براساس خاطرات و مستندات نوشته شده است، بهروشنی موضع دارد و همین کتاب را از ثبت و ضبطِ صرف حقایق تاریخی فراتر برده است.
شرق
‘