این مقاله را به اشتراک بگذارید
نویسنده: نینا سابولیک*
مترجم: آزاده فانی
باید از اسماعیل کاداره متنفر باشم. باید از او متنفر باشم، چراکه من اهل مقدونیه هستم و او آلبانیایی است، و مردمان ما قرنهاست که دشمن همدیگر بودهاند و اخیرا چند سالی است به جنگ همدیگر میشتابند. باید از او متنفر باشم، چراکه در تازهترین گردهمایی جهانی اهل قلم واقع در اسلوونی، تنها فردی بود که از امضای طوماری برای بهرسمیتشناختن مقدونیه با عنوان کشوری قانونی سر باز زد- این طومار را تمام هفتاد نفر اعضای اهل اقلم امضا کردند، که پنج نویسنده دیگر آلبانیاییتبار هم بینشان بود. باید از اسماعیل کاداره متنفر باشم، چراکه بهظاهر با رژیم انور خوجه همدست بوده و به قدر کافی در برابر وحشیگریهای کمونیسم به اعتراض برنخاست.
کاداره در ۱۹۳۶ در جیروکاسترو متولد شد، شهر کوچک و رویایی کوهستانهای جنوب آلبانی که کاداره از این فضا در تشریح مکان تعدادی از رمانهایش، از جمله «محاصره»، بهره گرفته است. این مکان همچنین به شکلی طنزآمیز و انحصاری افتخار آن را داشته که محل تولد انور خوجه، دیکتاتور دیرینه و کمونیست آلبانی، باشد. کاداره همینطور بیش از پانزده سال، پیش از آنکه سرانجام در ۱۹۹۰ بخواهد از فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کند، یعنی پنج سالی پس از مرگ خوجه و در آستانه فروپاشی کمونیسم در ۱۹۹۱، از اعضای مجلس کمونیستی بود. او حتی در ۱۹۷۷ رمان «زمستان سخت» [ترجمه فارسی: مهستی بحرینی] را در حکم سرود پیروزی رهبری خوجه و جدایی آلبانی از روسیه استالینیستی، که در ۱۹۶۱ روی داد، منتشر کرد.
از سوی دیگر، بسیاری از کتابهای او را در مدت سی سالی که در آلبانی کمونیستی صرف نویسندگی کرد، تحریم کرده بودند. در بینشان بهتحقیق بهترین رمانش یعنی «کاخ رویاها» [ترجمه فارسی: علی صنعوی] هم جای داشت. این رمان تصویرگر تناظر دقیقی میان رژیم خوجه و کشوری خیالی است که در آن رویاها به مقصد نشانههای نارضایتی سیاسی بازبینی میشود. کاداره، بهرغم تمام آزاداندیشیاش، نهتنها جان بهدربرد، بلکه در کشوری شکوفا شد که نویسندگانش بر حسب عادت بهدلیل جرائم مسلکی-عقیدتی بسیار کمتر از اینها تبعید شدند، به زندان افتادند یا آنکه اعدام شدند.
زندگی سیاسی کاداره محدوده مشخصی بین کمونیستهای «بد» و معترضان «خوب» به نمایش نمیگذارد. درعوض، کاداره، در داستانهایش، بهطور کلی از عدسی تاریخ برای نشاندادن ماهیت ساختگی مخالفت سیاسی بهره میجوید. برای مثال، رویدادنگاری فرصتطلبانه «محاصره» از نظر سیاسی، به داستان درگیری میان ارتش عثمانی و دشمنان آلبانیایی میپردازد، که به عقیده منتقدان معاصر به داستانی درباره درگیری میان کمونیستها و مخالفانشان تبدیل میشود. «محاصره»، همانند مخالفت کاداره، داستان نمادینی از یک داستان نمادین است. این داستان در بطن خود، تنها نقد کمونیسم نیست، بلکه تاملاتی درباره نسبیت فرهنگی بازنمایی تاریخی است. نویسندهبودن در آلبانی کمونیستی بیتردید به رویدادنگاری در یک ارتش بزرگ شرقی در روزگار امپراتوری عثمانی شباهت داشته است.
خصوصیت دیگر نقد کاداره بر رژیم خوجه، حمله او به اندیشه خصوصیسازی است که سرگرمی محبوب تازهترین امپراتوری کمونیست محسوب میشد و در «محاصره» از پادشاه، یا سلطان، سرچشمه میگیرد. هر دو اینها در خصوصیسازی تخصص دارند… صنعتگران زوال و خرابی و پوساندن ملتها. به عبارت دیگر، مسلک و مرام و عقیده بسی بیش از جنگ ملتی را متلاشی میکند. این مضمونی است که کاداره در رمان دیگرش «تصادف» هم به آن رجوع میکند، رمان به دنبالکردن تاثیرات مخرب ارزشهای تحریفشده غربی در اروپای جنوب شرقی پساکمونیستی میپردازد. در «تصادف»، هرچند، دشمن دیکتاتوری کمونیست نیست، هجوم ایدئولوژیکی ارزشهای مسلم غربی، به نام آزادی، هسته اخلاقی آلبانی پساکمونیستی را ویران کرده است.
کاداره، برخلاف دیگر نویسندگان معترض رژیمهای متعدد استبدادی، هیچ بارقهای در انتهای این تونل تاریخی نمیبیند. هیچ مفری از این چرخه بیپایان کشمکش و سازش در کار نیست. جنگ به عناوین گوناگون ادامه مییابد. رستگاری نه در آن سوی مرز ممکن است، نه در صفوف مقدم انقلابی شکوهمند. به تعبیری، موجبات مخالفت کاداره همان عقیده ژوزف برودسکی است که تبعید، جسمی یا ذهنی، تنها واکنش منطقی در برابر رژیمی ظالم است. تنها راه ایستادگی در برابر استبداد، خواه کمونیستی، خواه استعماری یا نواستعماری، جنگ با آن است، بارها و بارها، از درون، با تمام دل و جان.
تمام ایرادهای اصلی به نامزدی کاداره برای جایزه نوبل از یک منبع منفرد نشات میگیرد: ناتوانی مخاطب غربی در ترککردن تنگنظری فرهنگی خویش و فهم نویسندهای که در آمیزه چندفرهنگی با رنگوبوی منطقهای و پندارهای قالبی ادبی جهان جای نمیگیرد. اولین این ایرادها، یعنی این تصور که کاداره به علتی به اندازه کافی مخالف رژیم خوجه نبود و با او همکاری کرد، در فهم مرسوم غرب از ضدیت با کمونیسم و نسخه کلیشهایهالیوود از معترض اروپای شرقی ریشه دارد. حال آنکه کاداره بیش از چهل سال دور از گزند حکومت شدیدا استالینیستی انور خوجه، رمانهای نرم اما بیشک ضدکمونیستیاش را منتشر کرد.
ایراد دیگر، به ادعای برخی منتقدان غربی، از جمله منتقد نیویورکر، جیمز وود، آن است که رمانهای کاداره از جمله «تصادف» بیپیرایه و اغلب قدرتمند، اما بیش از اندازه بیپیرایه است، بهطوریکه خطوط برجسته تمثیل به روشنی دردناکی نمایانده میشود. کاداره جرات آن را داشته که به بت مقدس امپریالیسم غربی بتازد. با جسارت نشان داد که آزادیای که باعث تفوق کمونیسم شد، سرانجام خوشایندی نیست که مطبوعات غربی وانمود کردهاند. درواقع، شاید چنین تصوری حتی از خود کمونیسم هم بدتر باشد.
آخرین مدعا آنکه آثار او غامض است و برگردانش به سایر زبانها بسیار سخت و وطنش برای مخاطب غربی دورافتاده و ناشناخته. البته چنین تصوری از خودمحوریت غربی سرچشمه میگیرد. مضامین رمانهای کاداره ورای زمان و مکان است. بافت داستانهایش تنها به ابعاد مختلف تاریخ آلبانی نمیپردازد، بلکه خود ماست- همان خوانندگان، و دنیاهایی که در ذهن و روحمان خلق میکنیم. زبانش با آنکه شاعرانه است و برگردان مهارتی چنین پرجوشوخروش دشوار، قدرتش حتی در ترجمه از زبانی واسط هم حفظ میشود.
* دکترا در ادبیات انگلیسی از دانشگاه آریزونای آمریکا