این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «ژنرال ارتش مرده» اثر ابراهیم کاداره
سفر به دل تاریکی
نویسنده: ریچارد ادر*
مترجم: ماهرخ ماهرخیان
خواندن رمانهای اسماعیل کاداره ما را به کابوسی وارد میکند که زندگی در آن برایمان امکانپذیر نیست، بااینحال، حس میکنیم که وجود دارد. نویسنده بزرگ آلبانیایی دست به بازتاب مخاطرهآمیزی میزند؛ اما این دنیاهای کوچک هستند که دنیاهای بزرگ را تشکیل میدهند. جامعه روستایی جین آستین، میسیسیپی گلآلود مارک تواین و مانچای خوابآلود سروانتس نمونههایی از این دست است. ازاینرو، «دوزخ» دانته با جمعیت بسیار وسیعی از نبردهای خونین چند شهر کوچک شکل گرفته است. آلبانی در انزوا، فقر و تحت تاختوتاز، سالهای سال را بهعنوان راهچارهای با پسوپیششدگیهای شرق و غرب سپری کرده و سرسختانه مقاومت به خرج داده و با سنتی کهن مبنی بر قصاصی سهمگین و خصومتی خونین از پس روزگار به راه خود ادامه داده است. آقای کاداره ما را به سفری توام با بیگانی و شگفتی میبرد و ما از این سفر با غریبگی نسبت به خویشتن خویش برمیگردیم. «ژنرال ارتش مرده» [ترجمه فارسی: مجید حاتم] چنین انعکاسی را نسبت به دیگر آثار کاداره روشنتر میکند که با بهکارگیری مفهومی عمیق و شدید به این مهم دست مییابد. در این رمان، تجاوز غرب مترقی به تاریکی آلبانی و گسستن اخلاقیات و معنویات آن را میتوان به راستی در جریان داستان درک کرد. بیست سال بعد از جنگ دوم جهانی، ژنرالی ایتالیایی به آلبانی فرستاده میشود تا درباره هزاران سرباز کشورش که در هجوم خودخواهانه و مصیبتبار موسولینی کشته شده بوده، تحقیق کند و اجساد آنها را پس بگیرد. آنها در محلهای پراکنده و ناشناسی زیر آوار هر تهدیدی در دشت و صحرا خاک شده بودند. این ماموریت به عنوان یک افتخار ملی شناخته شده است. ژنرال از روی خودستایی به این سفر مبادرت کرد، اما زمان زیادی نگذشت تا اینکه از پا درآمد. او در این سفر تنها با یک کشیش ایتالیایی و متخصص و عضو گروه کارگران (شبانه) همراه بود تا بهطور طاقتفرسایی از روستاییان درباره محل دفن اجساد و استخوانها مشورت بگیرند، محلها را حفاری کنند، بعد از دستهبندی، اجساد را در کیسههای نایلونی جا دادند و سپس در میان نمونههای ناشناخته و مبهم به دنبال تشخیص هویت گشتند. ژنرال غرور خود را حفظ کرد. نقشههای بینظیرش و لیست مرتب و منظمی که از مردگان داشت، نسبت به ابزار ناشیانه ژنرال آلبانیایی که در ماموریتی مشابه فعالیت میکرد، به مراتب از برتری و رجحان بیشتری برخوردار بود و بهقدری فعالیت آن ژنرال ناکارآمد بود که آلبانیها چند ایتالیایی را تشویق کردند تا برای حمایت از یافتههای اندک وی در کنارش باقی بمانند. و سپس آقای کاداره با سرسختی تمام، صاف و ساده پا به تاریکی نهاد. اعتمادبهنفس خجسته آن ژنرال ایتالیایی بهتدریج رو به تحلیل گذاشت. کشیش که به آن کشور آشنایی داشت، به او هشدار داد که حفاری کارگرانش تابویی را زیر پا میگذارد. در بیست سال گذشته، این دومینباری است که اعزام نیروی نظامی خارجی آلبانی را مورد هجوم قرار داده است. سکوت دشت و دمن نشانهای از رضایت نیست، بلکه بیمناکی را منعکس میکند. قرنهای متوالی، شکستن این سنتها انتقامی مرگبار را در پی هر توهینی به بار میآورند تا اینکه مایه افتخار شوند.
کشیش هشدار داد و گفت: «کینهورزی آنها مانند نمایشنامهای میماند که بر اساس تمام قوانین تراژدی نگاشته شده باشد. ذات آنها طالب جنگ است و فریادی جنگطلبانه سر میدهند. آلبانیها در صلح و آرامش غرق رخوت میشوند و مثل ماری در فصل زمستان، تنها نیمی از آنها زنده میمانند. و این درست زمانی است که او با سرزندگی و نشاطی کامل مبارزه میکند.» کاداره پیامی ارسال نمیکند، بلکه آنها را به زندگی مهلکی میکشد. فردی روستایی در همان تاریکی مطلق فریاد میکشد که اعزام نیرو آزاد شده است. او میگوید بیرونکشیدن باقیمانده مهاجمان ایتالیایی و همدستان آلبانیایی آنها چیزی جز تقویت دشمنان نیست. سربازان مرده هنوز هم سرباز هستند. مانند شخصیت کورتز در «دل تاریکی» جوزف کنراد، آهستهآهسته ظاهرا روح کهن و خشن آن محل، خارجیهای به ظاهر نیرومند و برتر را احاطه میکند. ناگهان فکری به ذهن ژنرال خطور کرد که باعث شد به همان شیوه روستاییان به توده استخوانها نگاه کند. ژنرال با خود فکر کرد: «من الان ارتشی تمام و کمال از مردان مرده تحت فرمان دارم. تنها بهجای اینکه یونیفرم به تن داشته باشند، کیسههای نایلونی پوشیدهاند. کیسههایی به رنگ آبی با نوارهایی سفید و لبههایی به رنگ سیاه.» و «حالا آمادهایم تا لشکر و هنگمان را کامل کنیم.» بلافاصله تصور کرد که این ارتش زیر سایه رهبری او در نورماندی، کره و ویتنام به پیروزی رسیدهاند. «او ژنرالی بود که خوب میدانست فرماندادن چه معنایی دارد.»
* منتقد آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر نقدنویسی