این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به داستان نویسی خالق سالار مگس ها
ژاله مساعد
تخیل ادبی ویلیام گلدینگ
ویلیام جرالد گلدینگ، نویسنده انگلیسی و برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۸۳ بیآنکه چندان منزوی باشد، فقط اجازهی نگاهی اجمالی به گذشته و زندگیش را داده است. از مصاحبه و گفتگوهای معمول و مرسوم اجتناب ورزیده، و در سخنرانیهای ی که در انگلستان و آمریکا ایراد کرده، تنها به ادبیات و اندیشهی متجلی در آثارش پرداخته است. این خصوصیت، در رمانهای او نیز کاملا مشهود است. شخصیتهای او هیچ توجهی به مسائل روزمره و حوادث پیش پا افتادهای که زندگی مردم عادی را در بر میگیرد، نشان نمیدهند. و هیچیک از رمانهای گلدینگ، انعکاس زندگی معمول و ماجراهای عامپسندی نیست که برای جلب روشنفکران گریزی نیز به فلسفه و سیاست و مذهبزده باشد.
بنابراین، باتوجه به اطلاعات اندکی که از گلدینگ در دست است، باید او را از خلال نوشتههایش شناخت، که در آنها نیز"نویسنده"بیش از شخص گلدینگ مطرح است.
تولد گلدینگ در سال ۱۹۱۹ اتفاق افتاد. درست هفت ماه پس از فرو رفتن کشتی تایتینک به اعماق دریا. این حادثه یکی از عمدهترین عوامل زمینهساز و محرکهای اولیه در شکلگیری فلسفهای به شمار میآید که بعدها بر آثارش تسلط یافت. زیرا زمانی که پسر بچهای بیش نبود، یکبار مادرش به او گفت: آگاهی و درکش از دنیا، به عنوان"مکانی دلفریب و پرنشاط، اما پرمخاطره و ناپایدار"، به آن روزی برمیگردد که خبر غرق شدن تایتینک را شنید. و این گفته در لوح ضمیر کودک نقش بست.
کودکی گلدینگ کموبیش در انزوا سپری شد. درباره اولین روز مدرسهاش مینویسد:
" تا به آن روز، من کسی را بیرون از دایره افراد خانواده، و چیزی جز قدم زدن با پرستارم یا پدر و مادرم، و گذراندن تعطیلات تابستان در ساحل خلوت دریا نشناخته بودم.
من فاقد قدرت مقابله، و سخت مشتاق پیروزی بودم، و میدانستم که در مدرسه مشت و لگد خوردنهای فراوان انتظارم را میکشد. اما هیچ فکرش را نمیکردم که در این مکان از تنبیه و تادیب، و ضرورت یادگیری اعداد و ارقام هم خبری باشد. اعداد برایم جذابیتی نداشت، اما شوق وافری در یادگیری کلمات و واژههای خاص خود داشتم. من به جای جمع کردن تمبر و یا تخم پرندگان، کلکسیون"کلمه"داشتم. در کلاس وقتی که بای مشقهای م را مینوشتم، یا چهار پرتقال را بهطور مساوی بین دو پسر بچه فقیر و بدبخت تقسیم میکردم، سخت سرگرم نوشتن لیست کلمههای جدید و خود ساختهای میشدم که با تماشای تصاویر کتابهای درسی به ذهنم خطور کردهبود. "
شیفتگی او به ادبیات و"کلمه به خودی خود"در دورهی دبیرستان نیز به قوت خود باقی ماند، در طول تعطیلات تابستانی و بازگشت به ساحل آرام دریا-به یقین تصاویری از آن در بخشهای ی از رمانهای اولیهاش به خصوص"پینچر مارتین"و"سالار مگسها" منعکس شده است-با شدت بیشتری ادامه داشت. جرالد گلدینگ خردسال، علاقهی شدیدی به مطالعه آثار ادبی پیدا کرده و به"اودیسه"اثر هومر دلبستگی خاصی یافت. "هنوز هم، ده سطر پایانی فصل نهم (اودیسه) را به خاطر میآورم. در روی آن صفحه چند دانه شن دیده میشد. در کنار دریایی که خود را به خشکی میکوبید، به پشت لمیدن و گوش سپردن به تندر و موجهای بیتاب و تکرار کلمات باستانی، کار دشواری نبود.
گلدینگ، کلاسیکهای کودکان و بزرگسالان را تقریبا همزمان مطالعه کرد. از اولی به همان درک ناچیزی دست یافت که از دومی. با این همه هر دو کموبیش یکسان، تاثیر شگرفی بر آثار او داشتهاند.
بعدها در این باره میگوید: "حال، از درک سطحی و اندکی که از خواندن داستانهای کلاسیک کودکان داشتم، متحیر میمانم. اگر کتابهای دوران کودکیمان را باز خوانی کنیم، درمییابیم که به طنز"گالیور"و تنهائی"رابینسون کروزو"پی نبرده بودیم. "
البته، بعدها پرداختن به آنها در چشماندازی گستردهتر، از اهمیت ادبی ویژهای برخوردار بود، اما در دوران کودکی از خواندن کلاسیکهای کودکان با همان درک ناچیزش لذت میبرد.
"آنها مرا سخت مجذوب خود میکردند. من در دریاهای نادیده شیرجه میرفتم. برای گردشی به دور ماه، به آسمان پرتاب میشدم. در بالنی کوچک، از فراز تاریکترین نقطهی آفریقا میگذشتم. به مرکز زمین میرسیدم. در آتلانتیک جنوبی چون تودهای شناور این سو و آن سود رانده میشدم. از شدت تشنگی مرگ را به چشم میدیدم. آه، ای جذبهها و بیخبریها! و هربار این تشنگیهای شدید مرا برای چشیدن جرعه آبی خنک به داخل خانه میفرستاد-آبهای زلال و گوارای آمازون-"
سپس، هر آنچه را که در کتابهای کودکان نمییافت از خدمتکاران میآموخت. او که هنوز کودکی بیش نبود به اتقا دختران خدمتکار میرفت، به نامههای ی که بلند میخواندند، گوش میداد و مجلات هفتگی را زیر و رو میکرد. بدین طریق، آگاهی اندکی از فاصله بین ادبیات و زندگی و زیبایی و واقعیت پیدا کرد.
گلدینگ ۱۲ ساله بود که جدی و مصمم نوشتن اولین اثر ادبیش ار آغاز کرد که میخواست رمانی دوازده جلدی باشد و در برگیرندهی تارخی و توسعهی جنبش اتحادیه اصناف در اروپا.
گلدینگ در این باره گفته است که اولین جملهاش را هرگز فراموش نکرده است.
"من در یازدهم اکتبر در کرن وال، در دامان پدر و ماردی دولتمند، اما شریف و درستکار به دنیا آمدم. "نوشتن رمان دوازده جلدی، از این جمله فراتر نرفت.
البته، عجیب نیست که گلدینگ، پسر مدیر مدرسهای صاحب نام و متشخص، کودکی خود را صرف ادبیات کرده باشد و خود نیز بعدها مدیر مدرسه بشود. با این همه راهی که او بین سالهای تحصیل و آغاز نوشتن حرفهای پیمود، مسیر پرپیچو خم بود. او به قصد تحصیل یک رشتهی علمی مدرن، به دانشگاه آکسفورد رفت. دو سال گذشت تا به اشتباهش در انتخاب رشته تحصیلی پیبرد و به ادبیات انگلیس روی آورد. (عشق به علم و ادبیات در نوشتههایش مشهود، و گواه بر دو شخصیتی بودن آکادمیکی اوست. علاوه بر تجربهآزمایی با شخصیتها و زبان، ساخترا رمانهای او یادآور آزمایشهای دقیق و پیچیدهی لابراتوارهای مدرن است. )
پس از چاپ کتاب شعری در سال ۱۹۳۴، بقیه سالهای این دهه را به نوشتن نمایشنامه، تهیهکنندگی و بازیگری در یکی از تئاترهای نیمه حرفهای لندن گذراند. در سال ۱۹۳۹ ازدواج کرد، به سالزبوری رفت و به تدریس مشغول شد.
با آغاز جنگ جهانی دوم، به نیروی دریایی انگلستان پیوست، و تا پایان جنگ در خدمت نیروی دریائی بود. در ماموریتهای مختلف شرکت کرد و یکبار هم مانند یکی از شخصیتهای خیالیاش"پینچر مارتین"، سه روز تمام در"کانال مانش"روی آب شناور بود و با مرگ دست به گریبان. در آخرین ماموریت جنگیاش، فرماندهی یک روزمناو اژدرافکن را به عهده داشت.
این نکته که تسلی خاطر گلدینگ در طول سالهای جنگ، بازخوانی مکرر"هومر"و کشف حس تداوم تارخی بشری از خلال اشعار رزمی بود، شناخت دقیقتر فضای فکری و تحولات روحی این دوره از زندگی او را ممکن میسازد.
در سال ۱۹۴۵، با خاتمه یافتن جنگ، سرشار درک و بصیرتی تازه از هستی، و از فلسفه و ادبیات، به سالزبوری بازگشت و چون گذشته به تدریس مشغول شد و با رمان به صورت کاری فرعی تجربه آزمایی میکرد. به مدت یک دهه، علاوه بر نوشتههای پراکنده، چهار رمان نوشت که هیچ ناشری حاضر به چاپ آنها نشد. اما او با توسل به عدم پذیرش موقعیت متزلزلش، همچنان به نوشتن ادامه داد.
در سال ۱۹۵۴، "سالار مگسها"در ۳۳۸۳ نسخه به فروش رسید، که گرچه با استقبال نسبتا گرم محافل ادبی و منتقدان روبرو شد، اما انعکاس چندانی نداشت. در سال 1955، "وارثان"در انگلستان منتشر شد، که چاپ آن در ایالات متحده تا سال ۱۹۶۳ به طول انجامید. در سال ۱۹۵۶"پینچر مارتین"، و در سال ۱۹۵۹"سقوط آزاد"منتشر شد. در این سال رمانهای او که استقبال ادبی از آن خوب اما کم خواننده بود در قطع جیبی به فروش رسید و خوانندگان بسیاری خاصه در دانشگاهها و در میان روشنفکران یافت و در نشریات ادبی مورد نقد و بررسی منتقدان وصاحبنظران قرار گرفت.
در سال ۱۹۶۱، برای همیشه از تدریس دست کشید و بهطور تماموقت به نوشتن حرفهای روی آورد.
یک دهه پس از آنکه گلدینگ به عنوان شخصیت ادبی، تثبیت شد و شهرت روزافزونی یافت. نظر منتقدان دربارهی او بهطور کلی این بود که او"ادیب و دانشمندی است با شکهای فلسفی مخصوص به خود"، و از طرف دیگر اینکه"هیچ شخصیت ادبی دیگری از نسل گلدینگ قدرت و تهور او را نداشته، و به چنین مقام رفیعی در ادبیات دست نیافته است. "
اما هیچ انسان بزرگی یافت نمیشود که در زمان حیات چنانکه شسایسته است، توسط نزدیکان و معاصرانش ارج نهاده شده، وموفقیت و موقعیتش، ولو برای آنهای ی که در راه رساندن او به آن مقام، بسیار کوشیدهاند، خوشایند باشد.
مقام ادبی گلدینگ، در نسل خود تقریبا بیمانند است. سبک خاص او را نمیتوان در هیچ مکتب ادبی گنجاند. و گرچه فقط فضای یکی از آثار گلدینگ-سقوط آزاد-فضای معاصر و مرسوم است، و دو رمان"سالار مگسها"و پینچر مارتین"تقریبا خارج از زمانند با این همه، آثار او ریشه در سرگشتگی و اندوه و اضطراب و اندیشههای عصر حاضر دارد.
زمان در کتاب"برج" {این زمان را ژاله مساعد به فارسی برگردانده}که اولین بار در سال ۱۹۶۴ منتشر شد، هب اواخر قرون وسطی بازمیگردد. این رمان باوجود پیچیدگیهایش در نثر و ساختار، پرخوانندهترین رمان گلدینگ، و پرفروشترین کتاب سال ۱۹۶۴ در انگلستان و آمریکا بود.
"بدون تردید، کمتر رمانی یافت میشود که از خواننده درک والایی بطلبد و بتواند مانند"برج"، مدت مدیدی در لیست پرفروشترین کتاب سال در انگلستان و ایالات متحده باقی بماند. و هیچ اثر ادبی دیگری مانند این کتاب نقدبرانگیز نبوده و در تجربه و تحلیل آن تنوع و تناقض وجود داشته است. "
هر یک از رمانهای گلدینگ شاهکاری از تخیل و حقیقت به شمار میآید. متنوع و پربار در داستانپردازی، و پرقدرت و منجسم در ساختار. باتوجه به دوگانگی موجود در شخصیت آکادمیک او، هر یک از آثارش بادقت و ظرافتی که نشان از پرمایگی و وسعت ادبی نویسنده دارد، از دیگری متفاوت است، و در هریک از آنها آوای کهن افسانه و اساطیر یک پرده بالاتر از هر آوای دیگری شنیده میشود. بسیاری از رمانهای برجستهی ادبی، در مقایسه با آثار او رنگ میبازند. گلدینگ یکی از برجستهترین رمان نویسهای انگلیسی زبان است و گرچه فهم آثارش خوانندگانی با قدرت عمیقتر میخواهد، با وجود این -و با حیرت بسیار-یکی از پرخوانندهترین نویسندگان چند دههی اخیر بوده است.
کلک، شماره ۴، ص ۵۹-۶۳