این مقاله را به اشتراک بگذارید
«اولیس»، «چشمهاش» و هدایت
سلیقه هدایت در کتابخوانی چگونه بود؟
هدایت در کتاب خواندن سلیقۀ مخصوصی داشت. به هیچوجه نمیتوانست حس اعجاب و تحسین خودش را پنهان دارد. اگر نویسندهای کار بزرگی عرضه میکرد او همچنان که کتاب را میخواند در حاشیۀ کتاب نظر خودش را مینوشت. مثلاً بارها اتفاق افتاده بود که در حاشیۀ کتابهای هدایت ما به جملاتی از این قبیل بر خورد میکردیم: «نویسندۀ گردنکلفتی است»، «عجب جواب داده»، «معرکه کرده». و این جملات بدون شک بهخوبی نشان دهندۀ اشتیاق او به مطالعه و شناخت روشهای تازه در داستان است. خوب به خاطر دارم که کتاب«اولیس» اثرجیمز جویس را برای اولینبار مرحوم شهید نورایی برای هدایت فرستاده بود. هدایت بعد از مطالعۀ این کتاب آن را به من داد و گفت:«این را بخوان. به خواندنش میارزد. » و بعد در نامهای به شهید نورایی نوشت: «این کتابی نیست که هر کس بخواند بفهمد. فهمیدنش خیلی حوصله میخواهد.»1
***
در سالهای اول پیش از به زندان افتادن علوی در مجلۀ «دنیا» که متعلق به دکتر ارانی بود[علوی] برای نخستسن بار یکی از کتابهای صادق هدایت را مورد بحث و نقد قرار داد. نکتۀ برجستهای که از آن انتقاد به خاطرم مانده است مطلبی بود که علوی دربارۀ پشت جلد کتاب هدایت نوشته بود.
همانطور که میدانید هدایت پشت جلد کتابهایش را یا خودش مینوشت یا نقاشی میکرد. او برای اولینبار یک نوع خط تزیینی را که البته پختگی خط تزیینی امروز را نداشت درپشت جلد کتابهای «زنده به گور»، «سایهروشن»، و«بوف کور» به کار برد. این خط که نه نسخ بود نه نستعلیق و نه شکسته، مورد اعتراض گروهی از کهنهپرستان قرار گرفت و علوی در آن انتقاد به طرز شیرینی کهنهپرستان را مسخره کرد و در صورت حمله به هدایت در حقیقت آنها را مورد حمله قرار داد و جملهای قریب به این مضمون نوشت: معلوم نیست هدایت با خط زیبای فارسی چه دشمنی دارد که این خطوط را برای پشت جلد کتابهای خود برگزیده است و صدای مردم را درآورده.
هدایت و علوی دوستی خود را سالهای سال حفظ کردند و علوی همیشه کارهایش را قبل از چاپ برای هدایت میخواند و گاه نیز بعضی از این کارها را با حضور دوستان قرائت میکرد تا اگر نظری دارند بیان کنند. از از جمله کارهایی که من خوب به خاطر دارم علوی پیش از چاپ برای هدایت ومن و صادق چوبک خواند دستنویس کتاب«چشمهایش» بود. مدتی بود که علوی در فکر نوشتن یک رمان کوتاه بود. مایههای این رمان را پیش خود از زندگیها میگرفت و مرتب میکرد. علوی در اکثر آثارش هنرمندان را برای قهرمان داستانهایش بر میگزید و در این داستان نیز علوی نقاشی را قهرمان قصه قرار داده بود. رمان کوتاه او سر انجام پرداخته شد و یک روز از صبح تا ظهر او دستنویس قصه را برای هدایت و چوبک و من خواند. داستانی بود به نظر ما بسیار لطیف و گیرا و آنروز که ما در منزل او در دزاشیب این قصه را شنیدیم به نظرمان آمد که یک رمان لطیف احساساتی در مملکت ما متولد شده است. علوی به چاپ این داستان مبادرت نکرد و اتفاق افتاد که بعد از مرگ هدایت بار دیگری ما باز گرد هم آمدیم. همه صحبتمان در آن روز دربارۀ مرگ آن دوست از دست رفته بود وصحبتمان از این بود که چه خوب است مهربانتر از این باشیم. در آن دیدار علوی به من گفت که در استخوانبندی کتاب«چشمهایش» تجدید نظر کلی کرده و به کلی آن را زیر و رو نموده است چندی بعد که کتاب منتشر شد۲ من واقعاً افسوس خوردم که آن قصۀ شیرین لطیف عاشقانه چه گونه یکمرتبه اصالتش دگرگون شده و به صورت یک کتاب حزبی در آمده است.۳
پانوشتها:
۱٫ این نامه باید جزو نامههای منتشرنشده هدایت به شهید نورایی باشد.
۲٫ علوی در پایان رمان«چشمهایش» تاریخ نگارش آن را آذر ۱۳۳۰- اردیبهشت ۱۳۳۱ ثبت کرده است.
۳٫ بزرگ علوی، ظاهراً، با اشاره به این تعریض خانلری نوشته است: «من تا بهحال یک سطر هم منتشر نکردهام که قبلاً به دوستان صمیمی خود نشان نداده باشم. وقتی«چشمهایش» را نوشتم پاکنویس آن را پیش از چاپ به مجتبی مینوی و عبدالحسین نوشین دادم که بخوانند. قضاوت هردو آنها را بعدها از هردوشان کتبی خواستم، چون یکی از دوستان نکتهای در باره این کتاب یادآوری کرده بود که با واقعیت تطبیق نمیکرد. این تذکرات ناروا در دورانی در مجلهای منتشر شد که تنها ذکر اسم من در روزنامه و یا مجلهای نویسنده را به خانههای ساواک میکشاند. من از این دوست گلهای ندارم. او نمیتوانست در ایران ساواکزده جز این نوشته باشد.» مجله«آینده» خرداد و تیر ۱۳۶۱
نقل از گفتگوی مسلسل پرویز ناتل خانلری با مجله «سپیدوسیاه»
برگرفته ازکتاب: نامههای صادق هدایت – گرد آورنده: محمد بهارلو – نشر: اوجا