اشتراک گذاری
هشت توصیه در نقد و معرفي كتاب
فرّخ اميرفريار
هدف اين گفتار آموزش نقد و معرفي كتاب نيست، بلكه اشاره به بعضي مواردي است كه امروزه شُماري از آنها در بسياري از نوشتههاي نقد و معرفي كتاب ديده ميشود و به نظر نگارنده نقطههای ضعف اين نوشتههاست. مخاطب اين مقاله به ويژه جواناني هستند كه تازه به اين كار پرداختهاند.
1 . هدف اصلي نقد و معرفي هر كتابي آن است كه به خواننده تصويري دقيق و روشن از مطالب كتاب و نقطههاي قوّت و ضعف آن ارائه دهد. براي اينكه منتقدي بتواند كتابي را درست معرفي و ارزيابي كند بايد به موضوع آن تسلّط يا دست كم آشنايي نسبي داشته باشد. كسي كه اطلاعي از دانش زبانشناسي نداشته باشد نميتواند كتابي در اين زمينه را بهخوبي نقد و يا حتّي معرفي كند. البته اگر كسي كتابي را در زمينهاي كه در آن اطلاعي ندارد بخواند و مطالب آن به نظرش جالب توجّه بيايد و بخواهد مقالهاي در معرفي آن بنويسد، به شرط آنكه با خواندن مطالب ديگري در همان زمينه به اطلاعات خود بيفزايد، ميتواند مطلبي در معرفي آن بنويسد؛ دايرهالمعارفها بهويژه در اين زمينه ميتوانند به كمك نويسنده بيايند. در مورد آثار كلاسيك جهان و آثار غیرکلاسیکي كه حدود دو دهه از انتشارشان ميگذرد فرهنگ آثار كه در 6 جلد منتشر شده مرجع قابل استفاده و سودمندي است. اين كتاب حاوي مدخلهايي در مورد كتابهاي جهان در تمام زمينههاست و خواننده با مراجعه به مدخل كتاب مورد نظرش ميتواند اطلاعات معمولاً مختصر اما دقيقي دربارة آن كتاب به دست آورد.
2. يكي از آفات نقدنويسي امروز «شِبهنظريه»پردازي و گُندهگويي نقدنويسان تازهكار است. نظريهپردازي كار دانشمندان است از اينرو نظرهاي نپختهاي را كه نويسنده فكر ميكند نظرية اوست «شبهنظريه» نام ميدهيم. گذشته از اين، حتي به كارگيري نظريات دانشمندان و صاحبنظران در نقد و معرفي كتابها آسان نيست. تا شخص مثلاً نظريات فرويد را كاملاً نخوانده و هضم نكرده باشد نميتواند مدعي شود كه نقد و نوشتهاش از ديدگاه فرويدي است.
3. متأسفانه در مواردي چون منتقد كتابي را كه نقد و معرفي كرده نخوانده و يا دستكم دقيق نخوانده، نميتواند آن را به خوبي به خواننده معرفي كند و براي جبران اين ضعف به حاشيه ميرود، مثلاً عوض پرداختن به كتاب به نويسنده ميپردازد يا به آثاري كه قبلاً از او خوانده است. خواننده با خواندن چنين نوشتهاي به آنچه ميخواهد نميرسد، زيرا همانگونه كه در آغاز گفتيم هدف اصلي هر نقد اين است كه به خواننده اطلاعاتي در مورد كتابي كه مدعي نقد و معرفي آن است بدهد.
4. اينكه نقد و معرفي را براي چه نشريهاي يا به طور وسيعتر براي چه رسانهاي مينويسيم حائز اهميت است. اگر كتابي در زمينة جامعهشناسي را ميخواهيم در مجلهاي تخصصي نقد كنيم، اين نقد با درنظرگرفتن مخاطبان آن نشريه بايد باشد كه افرادي متخصصاند و در نقدمان نبايد به نكات بديهي و عمومياي اشاره كنيم كه هر متخصصي ميداند، بلكه تأكيد بايد بر نكات تخصصي باشد. در عوض اگر همان كتاب را بخواهيم براي نشريهاي عمومي يا روزنامهاي معرفي كنيم بايد نوشتهمان برخي نكات اوليّه و مقدماتي در زمينة جامعهشناسي در حد لازم داشته باشد تا خواننده مطالب را بهتر دريابد. همچنين وقتي كتابي را ميخواهيم در برنامههاي عمومي راديو و تلويزيون نقد و معرفي كنيم، هم بايد به همينگونه عمل كنيم چون اين رسانه ها مخاطبان ميليوني و در همه سطحي دارند. البته برخي عقيده دارند كه اساساً جاي نقد و معرفي كتابهاي كاملاً تخصّصي در روزنامهها و رسانههاي عمومي نيست.
5. امروزه هم وقت مردم تنگ و حوصلهها كم است، پس طول نقد و معرفيها هر چه كوتاهتر باشد براي خواننده مقبولتر است، البته تاجايي كه اين كوتاهي به مطلب لطمه نزند، يعني ايجاز مخّل نباشد. منتقدان جوان به ويژه بايد به اين نكته بيشتر توجه كنند، نخست آنكه موجزنويسي عادتشان خواهد شد، دوم آنكه نوشتهاي طولاني از نويسندهاي مشهور را ممكن است خوانندگان به اعتبار شهرت نويسنده بخوانند ولي به خواندن مقالة طولاني نويسندهاي گمنام معمولاً رغبتي ندارند و سرانجام اينكه مقالههاي كوتاه شانس بيشتري براي درج در نشريات دارند.
6. اگر كتابي به نظر ما نازل و نامعتبر ميآيد ارزش ندارد به تفصيل دربارة آن بحث كنيم. براي نقد چنان كتابي نقد يكي دو مُدعاي سُست و بيپاية آن كافي است. اساساً بهتر است به كتابهاي كمارزش كمتر پرداخته شود مگر در مواردي كه اينگونه كتابها مخاطبان فراواني مييابند و مورد توجّه قرار ميگيرند. چون نقد كتاب ضعيف آسانتر از كتاب معتبر است، شمار بيشتري از منتقدان به سمت نقد اينگونه آثار ميروند.
7. نقد كتاب نزد بسياري از ما مترادف با خُردهسنجي و ايرادگيري و نشاندادن نقاط ضعف كتابهاست. ترديدي نيست كه يكي از هدفهاي اصلي در بسياري نقدها نشان دادن همين ضعفها و كمبودهاست، امّا وظيفة نقد تنها همين نيست. هر كتابي را در كليّت آن و توجه به نقاط قوت و ضعف آن در كنار هم باید ديد. ذكر چند ايراد جزئي و بزرگكردن آنها از يك كتاب خوب و معتبر بدون ذكر محاسن آن درست نيست. همين جا بايد گفت كه به ويژه براي جامعة ما معرفي خوب كتاب ضرورت و اهميّتش كمتر از نقد خوب نيست. بسياري از خوانندگان نيازمند اينگونه معرفيها هستند.
8. و سرانجام اينكه ارزش يك نقد تنها به محتواي آن نيست، بلكه بايد مقالة خوشخواني هم باشد و رغبت خواندن را در خواننده برانگيزد. يعني يك نقد نبايد تنها سياههاي از اشتباهات و كمبودهاي يك كتاب باشد.
امّا پس از اين عرايض هشتگانه، در پايان اين گفتار ميخواهم به مسئلة ديگري هم اشاره كنم و آن مصاحبه دربارة كتابهاست. شك نيست كه مصاحبه با نويسنده و مترجم يك كتاب در شناساندن كتاب مفيد و مؤثر است امّا متأسفانه در ايران امروزه مصاحبه وسيلهاي براي روزنامهنگاراني شده كه كتابي را نخوانند و مطلبي دربارة آن چاپ كنند! به اين ترتيب كه به سراغ نويسنده و مترجم بروند و از او بخواهند كه خودش دربارة كتابش همه چيز را بگويد! حال آنكه مصاحبه با نویسندگان و مترجمان کتابها بايد وقتي صورت گيرد كه كتابي را دقيق خوانده باشيم و دربارة آن پُرسشهايي داشته باشيم و آنها را با نويسنده و مترجم در ميان بگذاريم. به دليل كمبود منتقد حرفهاي و اينكه بسياري كتابها نقد نميشوند، نويسندگان و مترجمان شايد از سر ناچاري به اين مصاحبهها تن ميدهند، چون بالاخره ذكري از كتابشان ميشود. نقد و معرفي كتاب كار آساني نيست، وقت هم ميبرد. به منتقدان جوان بايد توصيه كرد بيشتر كتاب بخوانند و با دقت هم بخوانند.
(به نقل از مجله جهان کتاب265-268)