این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «تونل» اثر ارنستو ساباتو
در جستجوی عشق حقیقی
حسام اسماعیلی
در کتاب تونل شاهد یک کاوش درونی هستیم. شخصیت اصلی(خوآن پابلو کاستل) با دقت یک نقاش و وسواس یک روانشناس به بررسی درون خویش و محیط اطرافش می پردازد. کاستل به دنبال عشق حقیقی است. و مدام با خود در کشمکش است که رابطه ای که برقرار می شود عشقی حقیقی است یا نه؟
احتمالات
کاستل به تحلیل می پردازد. احتمالات ممکن را در نظرمی گیرد و پیش می رود. شروع طوفانی کتاب ساباتو حاکی از آن است که با نویسنده ای با تجربه رو به رو هستیم. در نخستین جملات کتاب شاهد یک اعتراف هستیم. کاستل(شخصیت اصلی) بیان می کند کسی است که ماریا ایریبارنه(یکی دیگر از شخصیت های کتاب) کشته است. با این شروع هر خواننده ای برای ادامه دادن کتاب جذب می شود. امکان های مختلف مانند زندگی واقعی پیش روی شخصیت های رمان قرار دارند.
روند احساسی
اما در ادامه خواننده شاهد روندی آرام می شود. روندی آرام که هرگز کلافه کننده نمی شود. احساسات در رمان ساباتو جایگاه اول را دارد . خرد و منطق ناتوان از کنترل احساس تنها وظیفه دارند که احتمالات را بررسی کنند و به قلمرو احساس وارد نمی شوند. ساباتو در بعضی از قسمت ها از لحنی گزنده و در بعضی دیگر لحنی آرام را برگزیده است. این تغییر لحن به جا استفاده می شود و باعث نمی شود که یکپارچگی داستان به هم بریزد. تلخی و تندی این داستان به حدی است که خواننده را متعجب باقی می گذارد. وسواسی که کاستل در فکر کردن دارد به رمان جان می بخشد. خواننده همراه شخصیت به گونه ای پیش می رود که گویی خود عمل تفکر را انجام داده است. در واقع نویسنده به جای خواننده فکر می کند. این افکار به طور حیرت انگیزی مورد قبول ما قرار می گیرد و گمان می کنیم که این بهترین احتمال و فکر ممکن است.
تمامیت خواهی
کاستل شخصیت ماریا ایریبارنه را به صورت تمام و کمال می خواهد. او نمی پذیرد ذره ای از کسی که دوستش دارد متعلق به دیگری باشد. ماریا برای او موجودی خاص است. انسانی دست یافتنی اما متفاوت. کاستل گمان می برد که ماریا همانند او می اندیشد. ماریا کسی است که او منتظرش بوده. کاستل این اندیشه را هر بار بیش از پیش به خود می قبولاند. کاستل با سردی از طرف ماریا رو به رو می شود. اما او نمی پذیرد که ماریا را رها کند.ماریا نیز زنی نیست که بخواهد کاستل را رها کند. رابطه ی این دو با آسیب رساندن همراه است. در هر دیدار تکه از روح یکدیگر را جدا می کنند و به هم ضرر می رسانند. رمان به گونه ای اعتراف مانند نوشته شده. ساباتو سعی کرده است تا کوچکترین افکار انسان ها را هم جست و جو کند. افکاری که لحظه ای از ذهن می گذرند و محو می شوند. کاستل پیش می رود ، نا امید می شود اما هیچ گاه هدفش را رها نمی کند. هدفش رسیدن به ماریا نیست. هدف او این است که ماریا را به انسانی بدل کند که تماما مخصوص او باشد. کاستل با یک بحران درونی روبه رو است. این بحران سرانجام به فروپاشی روحی او منجر می شود. خواننده با داستانی مبهم مواجه نمی شود. ساباتو سعی نکرده ما را گمراه کند یا حیران و شگفت زده . او با دیدی روانشناسانه از انسان می نویسد. خواننده با انسان همانگونه که هست برخورد می کند. کاستل به دنائت و پستی خود معترف است. ساباتو انسان را زیر ذره بین گذاشته و رفتار او را نگاه می کند.
مفهوم تونل
تونل در رمان ساباتو به معنای که ما می شناسیم وجود ندارد. مفهوم تونل در داستان درون انسان است. منطقه ای محصور و شخصی. کاستل در آغاز آشنایی اش با ماریا به او می گوید که پنجره ای در یکی از تابلوهای نقاشی اش وجود دارد که تنها ماریا به آن توجه کرده و آن را فهمیده است. ماریا از آن پنجره به درون تونل نگاه می کند و به درون کاستل قدم می گذارد. تونل ها انسان ها را جدا می کند و هر انسان خلوت خصوصی خود را دارد.
خواننده در انتظار
متن روان ، داستان آگاهانه و شروع فوق العاده کتاب را جذب کننده و پر مغز می کند. آشنایی ما با اشخاص داستان به تدریج صورت می گیرد. ما آن ها را همانند یک شخص در زندگی خود می شناسیم. ساباتو خواننده اش را می شناسد. می داند در هر قسمتی از اثرش چگونه ما را با خود همراه کند. خواننده از جمله ی اول منتظر است تا به قسمت کشته شدن ماریا برسد. نویسنده از این انتظار به خوبی بهره گرفته تا ما را تا آخر رمان با داستانش همراه کند.
انتهای تونل
ساباتو می توانست این داستان را تا هر اندازه که می خواست ادامه می داد. خوانندگان مطمئنا انسان ها و روابطش را بعد از خواندن تونل بهتر درک می کنند. این تجزیه ای روحی است. انسان قاضی اعمال خویش می شود. ما همچون کاستل زمانی که رفتار خویش را به قضاوت می گذارد دچار رنج و عذابی درونی می شویم. عذابی بی پایان که در تونل جریان دارد.
‘