این مقاله را به اشتراک بگذارید
فرانسوا موریاک؛ نویسندهای ضدبورژوا
مریم مرزبان*
در خوانش آثار فرانسوا موریاک سه مورد توجه خواننده را به خود معطوف مىسازد: ۱-گرایش وى به مذهب و ایمان عمیقش به آیین مسیحیت (کاتولیک). ۲- علاقه او به طبیعت و دنیاى پیرامون. و ۳- نگاه روانکاوانه وى به روابط بین افراد و طبقات مختلف اجتماعى. در زیر نگاهی اجمالی به سه رمان شاخص موریاک میاندازیم.
«ترز دکرو» (1927) یکى از پرخوانندهترین آثار موریاک است که داستان دخترى به نام ترز را به تصویر مىکشد. او با یک زمیندار متمول ازدواج مىکند و یک سال پس از آن به اتهام مسمومکردن شوهرش مورد محاکمه قرار مىگیرد. ولى با کمکهاى پدرش که از سرشناسان شهر است از وى رفع اتهام مىشود. داستان با بازگشت ترز از دادگاه شروع مىشود. در تمام اپیزودهاى داستان، ترز تمام خاطرات خود را به یاد مىآورد و احساساتش را نسبت به افراد پیرامونش زنده مىکند.
یکى از مواردى که در این داستان بیش از پیش توجه خواننده را به خود جلب مىکند مسائل روانى و روحى شخصیتهاى داستان است. مىتوان گفت در طول داستان خواننده با نوعى روانکاوى شخصیت روبهرو است. شخصیت اصلى داستان -ترز- در فضایى خداناباور بزرگ میشود و پدر او با کلیسا مخالف است. بنابراین ترز در شرایطى متفاوت از دیگران رشد مىکند. مىتوان گفت یکى از شاخصههاى جامعه بورژوازى همین است. از اینرو ارتباطى با همسالان خود نداشت. در طول داستان موریاک مىکوشد تا نشان دهد افراد خداناباور در زندگى به لحاظ روحى و روانى تنها هستند. ازدواج ترز نیز براساس ملاکهاى مادى و افکار طبقاتى جامعه بهرغم میل باطنى او با برنارد صورت گرفت. نویسنده مىکوشد تا عواقب چنین ازدواجهایى را که در جوامع اشرافى صورت مىپذیرفت نشان دهد.
ترز در ازدواج خویش با برنارد توفیق نمىیابد و براى پرشدن خلأ زندگى خویش پیوندهاى دوستى محدودى را ایجاد مىکند. ترز که تحقق آرزوهاى درونى خویش را در ازدواج جستوجو مىکرد با شکست در آن زمینه دچار انزوایى درونى شد. او همچنین با معیارهاى فکرى روز جامعه خود فاصله بسیارى داشت تا به حدى که محیط زندگى و شهرش را مانند زندانى مىدانست.
بخش عمده رمان به مرور خاطرات ترز و کشمکشهاى درونى او مىپردازد و ضعفهاى روانى وى را به تصویر میکشد. ترز با نظر به خاطراتش اعتراف میکند از زمان کودکى از اینکه بتواند موجب آزردگى دیگران شود لذت مىبرده، بااینحال براى جنایتى که در حق برنارد قائل شده دلیلى ارائه نمىدهد؛ زیرا خودش هم نمىداند که چرا دست به این کار زده است.
نویسنده قصد دارد با نحوه توصیف محیط پیرامون ترز از دید خودش تاریکى و انزوایى را که ترز حس میکند به خواننده منتقل کند. شرایط در بخشهاى پایانى کمى تغییر میکنند. ترز با مرگ عمه کلارا از تصمیم خودکشى بازگشته و دیدى متفاوت به زندگى و مرگ پیدا مىکند. بخش آخر در پاریس مىگذرد و در همانجاست که ترز به جنایت خود پیش برنارد اعتراف مىکند. درواقع در پایان نوعى رهایى و روشنى را در داستان میتوان مشاهده کرد.
«چنبره افعىها» (1932) دیگر اثر شاخص موریاک است. لویى وکیل کارکشته دادگسترى در سن ۶٧ سالگى مرگ را بسیار نزدیک حس میکند. بنابراین تصمیم میگیرد نامهاى به همسرش ایزا بنویسد و تمامى کینهها و عقدههایى را که بیش از ٣۰ سال است او را آزرده و منزوى ساخته، شرح دهد و به بدذاتى و بدخواهى خویش اعتراف کند، به امید آنکه کمى آرام گیرد. او تصمیم دارد به گونهاى نامه به دست ایزا برسد که بعد از مرگش موفق به خواندن شود. لویى سالهاست که تمام تلاش خود را مىکند که حتى یک فرانک از دارایىهاى او به همسر و فرزندانش به ارث نرسد. او که مردى کلیساگریز و متمول است در خانوادهاى دهقان به دنیا آمده و رشد کرده. بنا به همین دلیل تفاوت طبقاتى زیادى میان خود و ایزا که یک بورژوازاده تمامعیار است حس مىکند.
داستان حول محور افکار و احساسات درونى لویى میچرخد. موریاک در این کتاب داستان را در دو بخش به تحریر درآورده: بخش اول نامه لویى به ایزا و بخش دوم خاطرات لویى که قصد ندارد آنها را براى خواندن به دست کسى بسپارد. او با شرح برخى خاطرات براى همسرش به او مىگوید که در تنهاگزینى و خلق خشنش لیزا هم بىتقصیر نبوده. مانند خاطرهاى که از روز اول ازدواجشان به خاطر مىآورد که همیشه در لویى احساس حقارت و مورد توجهنبودن را از همان نخست القا مىکرد.
ازدواج میان آن دو تنها یک دلیل قانعکننده داشت و آن هم ثروت خانوادگى مرد بود که باعث شد والدین ایزا چشمشان را روى اشرافزادهنبودن لویى ببندند. موریاک اینجا هم سعى دارد نحوه انتخاب و وصلتهاى میان خاندانهاى متمول را نکوهش کند و عدم موفقیت این سبک و سیاق را به اثبات رساند. در نظر لویى فرزندانشان به وى علاقهمند نیستند و فقط مادرشان را دوست دارند. این را همیشه از پچپچهاى شبانه و جلساتشان درمىیابد و از اینرو تصمیم مىگیرد به گونهاى اموالش را واگذار کند که چیزى براى ورثه باقى نماند.
در بخش دوم لویى همسرش را از دست میدهد. مرگ ایزا چنان از ذهنش دور بود که برایش ضربهاى هولناک به شمار آمد. آنچنان که خودش مىنویسد فرزندان از غم بسیارش تعجب مىکنند. در اقدامى از تصمیمات گذشته بازمىماند و اموال را به فرزندان -یک پسر و یک دختر- تقدیم مىکند. چه آسودگى عجیبى پس از اینکار به دست مىآورد! مرگ ایزا، تقسیم اموال… حال پذیرش مرگ آسانتر است. در بخشهاى پایانى خاطرات مىگوید دوست دارد محبت فرزندان را جلب کند اما موفق نیست. گویا سالها سیاهدلی و بىمحبتى کار خودش را کرده. شاید اگر کمى بیشتر فرصت داشت… سرانجام در آستانه ۷۰ سالگى مرگ را بربالین خویش مىیابد و دفتر خاطرات وى براى همیشه بسته مىشود.
«محبت شوم» (1923) راویت فلیسیته، مادرى است که قادر به تقسیم توجه پسرش با زنى دیگر نیست. این محبت انحصارطلبانه موجب شکاف میان پسرش فرنان و عروسش که سابقا معلم سرخانه همسایه خانواده کازناو بود میشود. سرانجام نیز این عشق باعث مرگ ماتیلد، عروس خانواده کازناو مىشود. اما پس از مرگ ماتیلد توجه پسر به مادر کم مىشود و این شروع بدبختى فلیسیته است. داستانهاى موریاک که این رمان نمونه دیگرى از آنهاست همگى در خانوادههاى متمول رخ مىدهد. موریاک به چگونگى تاثیر محبت نحس فلیسیته بر خانواده -همسر و پسرش فرنان- مىپردازد. بىتوجهى و افزایش فاصله میان او و فرزندش براى او از زندگى جهنمى مىسازد و این وابستگى و سلطهجویى در پایان خود او را نیز به کام مرگ مىکشاند.
* مترجم فرانسوی