این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
شاعران ایرانی به روایت آرمین وامبری
خسرو سینایی
ایران به روایت سیاح مجارستانی
بیست سال پیش کپی نسخهیی از سفرنامه آرمین وامبری از کتابخانه دانشگاه هایدلبرگ به من داده شد، که وقتی آن را خواندم، آنقدر برایم جذاب بود که تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم، اما متاسفانه امکان نشر آن به دلایلی فراهم نشد. وامبری در ۱۸۶۳ هنگام برتخت نشستن مظفرالدین میرزا (مظفرالدینشاه) به عنوان ولیعهد در تبریز در آن حضور یافت و از آنجا راهی تهران شد. علاقه وامبری به ایران آنچنان بود که نام فرزندش را «رستم» گذاشت و ایران را «واقعیترین تصویر زندگی شرقی» توصیف کرد. این جهانگرد مجاری، مجموعه سفرهای چند ماههاش به ایران را در کتابی زیرعنوان «سیاحت و ماجراهای من در ایران» نوشت. آنچه میخوانید بخشهایی از این سفرنامه است.
شیراز؛ سعدی و حافظ
واقعا من شهر دیگری را در ایران سراغ ندارم که مردمش چون مردم پایتخت منطقه فارس دلزنده و خوشگذران باشند. چندین قرن از زمانی که حافظ این شاعر عشق و شراب غزلیاتش را میسرود گذشته، اما کافی است که چندین روز در شیراز بمانی تا بدانی که آن آداب و سنن چندان تغییری نکرده است. در ایران بلکه در تمام آسیا شیراز یکی از پرشوروشرترین شهرها است.
در انتهای باغ تخت، پنهان در تنگهای در دامنه کوه، مقبره شاعر و اخلاقگرای معروف سعدی قرار دارد. این مقبره بنایی است که در باغ کوچکی توسط کریمخان زند ساخته شده. پس از گذشتن از چند پله و یک در کوتاه، به چندین حجره کوچک وارد میشویم، و از آنجا به تالار اصلی میرسیم که در وسط آن قبری از سنگ مرمر با نوشتههایی به زبان عربی با خطی ممتاز دیده میشود. میگویند در استخر این باغ سابقا ماهیهایی بودهاند که دور گردنشان توسط شیفتگان سعدی حلقههایی از طلا نصب میشده، و آزار آن ماهیها به منزله بدترین گناه به شمار میآمده است. میتوان گفت که این شاعر و دانشمند اخلاقگرا نهفقط نزد ایرانیان، بلکه نزد همه آسیاییهای مسلمان مورد احترام است. آری، آنچه در دیباچه گلستان سعدی میآید به پیشگویی پیامبرگونهای میماند: «به چه کار آیدت ز گل طبقی/ از گلستان من ببر ورقی/ گل همین پنج روز و شش باشد/ وین گلستان همیشه خوش باشد» آری «گلستان» که به معنای گل سرخ است و نام کتاب سعدی است، امروز هم در میان اقشار مردم با تحسین خوانده میشود؛ از غربیترین نقاط آفریقا گرفته تا قلب کشور چین؛ در همه جاهایی که بچههای مسلمان به مدرسه میروند این کتاب زیربنای تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار میگیرد. دانشمندان اروپایی ما هم از مدتها پیش تحسین و اعجاب خود را در مورد این کتاب ابراز کردهاند، و واقعا اینها همه برای شناخت شفافیت، تعادل و طراوت ابدی کلام سعدی کافی نیست.
در نزدیکی مقبره سعدی، در یک قبرستان نسبتا بزرگ، قبر حافظ دیده میشود. این قبر را به خرج کریمخان زند از مرمر سفید ساختهاند، و نوشته روی آن از دیوان خود وی گرفته شده است. من غالبا به دیدار قبر حافظ میرفتم. بعضی در او رندی دلبسته به خوشیهای زندگی میبینند و بعضی دیگر او را فردی مقدس میشمرند، و از او میخواهند که برای گناهانشان طلب بخشایش کند. آری، گرچه در دیوان حافظ با کلماتی تحسینآمیز در بزرگداشت عشق و شراب سروده میشود، اما از نظر بسیاری از مردم، همین کتاب مومنانهترین کتاب دینی است. (درحالیکه عدهیی اشعار حافظ را در مجالس میگساری میخوانند، عدهیی دیگر آن را کتاب مقدس میشمرند که میتواند اسرار آینده را به آنها بنمایاند. برای گروه دوم پس از قرآن؛ دیوان حافظ مهمترین کتاب است، و درحالیکه با کتاب او تفال میزنند، ابیات زیر را میخوانند: ای حافظ شیرازی، بر من نظر اندازی/ من طالب یک فالم، تو کاشف هر رازی. آنها میخواهند از صفحات شعری که در مقابلشان گشوده شده، به وقابع خوب و بد پی ببرند.) عشق و شراب از نظر آنها فقط نمادهای اینجهانی شیفتگی حافظ به خداوند است. همان خلسه سرمستی که در اثر ستایش ذات پروردگار به او دست میدهد… به جرات میتوان گفت که بعد از حافظ در مشرقزمین شاعر دیگری را نمیتوان یافت که آنچنان پرسوز و درخشان درباره شعر و شراب سروده باشد.
خراسان؛ فردوسی، خیام و عطار
احساساتی که هنگام نزدیکشدن به مشهد بر من غلبه کرده بود به آدم کشتیشکستهای شبیه بود که چندین روز در دریای توفانی برای غرقنشدن به قطعه چوبی چسبیده باشد، و بالاخره قایقی او را نجات بدهد. قبل از آنکه شهر مقدس را ترک کنم، برای بازدید مقبره بزرگترین شاعر باستانی ایران، فردوسی رفتم که به من گفتند در ویرانههای شهر است، که در شمال مشهد قرار دارد. آنجا مقبرهای بسیار محقر است که زیر آن یکی از بزرگترین شاعران ملی جهان به خاک سپرده شده؛ شاعری که تاریخ ملتش را در شصتهزار بیت سرود، بیآنکه در همه اشعارش بیش از دوبار از کلمات خارجی – عربی- استفاده کند، و این درحالی است که ایرانیهای آن زمان و زمان حاضر از هر ده کلمهای که به کار میبرند، لااقل چهار کلمه آن عربی است. او میخواست یک ایرانی اصیل باشد و مایه شرمندگی میدانست که زبان سرکوبکنندگان ملتش را به کار ببرد. شخصیت فردی فردوسی هم در کشورهای آسیایی از نوادر است. سلطان محمود غزنوی به جای صله فراوانی که به او قول داده بود فقط سی درهم برایش فرستاد. شاعر در آن ساعت در حمام بود، احساس کرد که مورد توهین قرار گرفته است و همه آن پول را در میان خدمتکارانش تقسیم کرد. میگویند بعدها پادشاه از عملش پشیمان شد، و کاروانی را با هدایای قیمتی برایش فرستاد، اما کاروان وقتی رسید که جسد شاعر را از شهر خارج میکردند، حتی دختر شاعر هم به هدایای سلطان بیاعتنا ماند و آنها را برگرداند. شاعر در اوج احترام چشم از جهان فروبست، اما رسوایی و توهین تا ابد همراه نام سلطان خواهد بود، و مردم تا زمانهای دراز جملات این چنینی را تکرار خواهند کرد: «آه، سلطانمحمود، اگر از هیچکس نمیترسی، از خدا بترس!» چه تفاوت غمانگیزی است میان آن شاعر بزرگ و ایرانیان امروزی.
سومین روز سفرم به خراسان بزرگ، از منطقهای میگذرد که تپههایی کوچک دارد و به دشت نیشابور میرسد که نهتنها در ایران بلکه در تمام آسیا شهرت دارد. زیبایی و ثروت جلگه نیشابور از نظر ایرانیان بیرقیب است. برای آنها هوای آنجا صافتر و معطرتر از هرجای دیگری است، آب آن گواراترین آب جهان است، محصولاتش بینظیرترین محصولات عالم خلقتاند و وقتی از مغرورانه از معادن فیروزه که در شمال شرقی قرار گرفتهاند و دیگر معادن فلزات قیمتی آن منطقه صحبت میکنند پیدا است که چشمانشان از فرط شوق برق میزند… قبل از آنکه نیشابور را ترک کنیم، بایستی ذکری از دو شاعر بسیار معروف ایرانی را میان آورد، که مقابرشان در اینجاست و مایه افتخار فراوان این شهر قدیمی است. یکی از آنها فریدالدین عطار فیلسوف و صوفی بزرگ است که اثری به نام «منطقالطیر» نوشته؛ در این کتاب همه انواع پرندگان جهان وجود دارد که با کنجکاوی فراروان، مشتاقانه خواستار چشمه حقیقت و دلیل موجودیت خود هستند، عقاب، لاشخور، شاهین، کلاغ، کبوتر، بلبل و… همگی میخواهند که جواب این سوال مهم را بدانند. این کتاب به دلیل صحنههای بسیار پرشکوه شرقی و دقایق بسیار زیبایی که در آن وجود دارد، اثری بسیار مهم و جالب توجه است.
دومین شاعری که مقبرهاش در نیشابور وجود دارد، خیام است، که درست در نقطه مقابل عطار قرار میگیرد. او از نگاه افراد مومن یک کافر است. با همه این اوصاف، اشعار خیام کمتر از عطار خوانده نمیشود.
‘