این مقاله را به اشتراک بگذارید
تراژدیهای جدال دیروز و امروز
کامل حسینی
نگاه راز آلود خانم کنراد در سکانس پایانی فیلم به کدام کدامین حقیقت خیره مانده است؟به تراژدی های دنیای دیروز یا امروز؟نمادها و ایماژهای تونی اردمان در بیان کدام واقعیت کشمکش آمیز ظهور می یابند؟ فیلم تونی اردمان به کاگردانی مارن آده یکی از موفق ترین فیلم های امسال از نظر بعضی منتقدان در جشنواره کن ۲۰۱۶ وهمچنین رقیب فروشنده اصغر فرهادی در مراسم اسکار ۲۰۱۷ بود.تونی اردمان ماجرای فراز و نشیب اختلاف های پیدا و پنهان یک مشاور دختر شرکت نفت و پدرش را با زبانی کمدی و نیشگون در یک ۱۶۲دقیقه و با ریتمی نسبتا کند روایت می شود.در سکانس های فیلم با کمترین فوران هیجان ها رو روبرو خواهیم شد و بیشتر کنش و واکنش ها آرام و متناسب با ساختار کمدی فیلم به پیش می روند.شاید بتوان گفت اولین ایماژ کشمکش آمیز مابین دختر و پدر خود را در اوایل سفر در بخارست و در قالب یک مشاور فنی نفتی و پدری با پوشش ساده دیده می شود.هنوز روایت چندان پیش نرفته است که از رقابت احتمالی و تنفر از این رقابت جهان سرمایه داری آمریکا با غول چین سخن به میان می آید.البته در روایت تونی اردمان سمبل ها و ایماژها آنقدر هنرمندانه وابهام آمیز به کار برده شده اند که در بطن خود علاوه بر تصویر نمودن ناسازگاری میان یک پدر و دختر،تضاد و کشمکش میان بازیگران سیستم سرمایه داری و دنیای سنتی و همچنین دنیای در حال سرمایه داری(چین مثلا)شدن آن هم دید می شود.در گفت و گوهایی که در سالن کنفرانس رخ می دهد طنز و سیمای طرفین هم به نوعی اشاره دارد به سخره گرفتن دنیای سنتی هنگامی که در مقابل سیستم سرمایه داری اندکی مجل بروز می یابد؛دقت نماییم به کلام مرد آمریکایی سخنران که رو به پدر خانم کنراد(تونی اردمان)می گوید:
ایده ای جالب داره برای آدمی روانی…دختری رو استخدام می نماید تا اینکه ناخن هایی پاهاش رو بگیره!!!.
پدر خانم کنراد هم البته در زمانی که توسط دخترش به یک مهمانی دعوت شده است می گوید:مشغول کار فرهنگی بودم خسته هستم و باید بخوابم…چنین بازخوردی در حرکات و گفته های شخصیتهای مختلف شاید جلوه منازعه و اشتغال ذهنی دو طرف عالم سرمایه و عالم سنت است.دغدغه یکی سرمایه و تجملات بازار و دیگری هم دغدغه فرهنگ.البته ایماژهای بعدی تا دقایق پایانی فیلم به نوعی علاوه بر نمایش شکاف فرهنگ سنت گرا با فرهنگ جهان سرمایه داری به گونه ای دیگر هم ضعف هر دو را در یک بازی طنز آمیز به رخ هر دو می کشد تا به مخاطب جهانی غم انگیز را معرفی نمایند که در آن نیروهای درگیر پدر و دختر،سرمایه و بازار در برابر فرهنگ وسنت هر کدام در وضعیت اسفبار و بی بنیاد،مسئولیت سرگردانی بشر امروزیند.اینس خودش را خواسته یا ناخواسته در مسیر زندگی روزمره اش خودش را به نوعی سبک زندگی مصرف گرایانه ای سپرده است که در آن صرف وجود فروشگاه ها و کالاها ،بدل به نوعی ضرورت زندگی شده است اما با وجود چنین ضرورتی عده ای همچنان در فقر و نیازمندی به سر می برند.دقت نماییم به سکانسی که در آن دختر هنگام سفارش موادخوراکی فراوان مورد عتاب پدرش قرار می گیرد که آیا آن همه سفارش دادی زیاد نبود؟
سکانس بعدی در ادامه مضمون سکانس نمایش استخر می گذارد.مردان زیادی در مراکز مصرف و پیش چشمان وینفرید در حال رفت و آمدند و همگی تقریبا در روزمرگی و سرگردانی غرق هستند.چرخش دوربین هم در حال زووم روی سوژه ای اساسی دیگر مصرف گرایی جهان سرمایه داری است و آن هم جنسیت زن است.برندی برای تبلیغ کالاها که همزمان سوژه میل جنسی و با اندکی تسامح،دروغ گویانه سیستم سرمایه.کارگردان خواسته یا ناخواسته چنین واقعیتی را بسیار ریز اما هنرمندانه تصویر نموده است؛در این سکانس اگر خوب دقت نماییم تصاویر متعدد تبلیغاتی و کالایی شدن زنان به نمایش در می آید اما در مقابل،تنها یک تصویر نسبتا مثبت از زن که حامل بار عاطفی زن و شوهر هم هست ارائه می شود و آن هم تصویری که برای تبلیغ ساعت مچی است.به نوعی حامل جنبه عافی میان زن و شوهر هم هست و با حالتی که برهنگی جنسی از تصویر دریافت نمی شود.روایت فیلم با ریتمی نسبتا کند پیش می رود و تا می رسد به تشدید اختلاف پدر و دختر.پدر و دختری که تا حدودی در اولین پرده فیلم در آرامش نسبی هستند اکنون که مدتی را با هم سپری می نمایند اندک اندک متناسب با میزان تکانه های متعلق به رخدادهای روایت،انرژی پتاسیلی اختلاف ها آزاد می شود آنجاییکه دختر موقع بیداری از خواب برای اولین بار تن صدایش را بالا می آورد کنش هیجانی همراه با کلماتی که به زبان می آورد خبر از همین انرژی اختلافی ذخیره شده است که اکنون سر بر می آورد و روایت دراماتیک را تا دقایق پایانی فیلم تداوم آثار همین سکانس به پیش می برد.روایت فیلم به گونه ای عمیق به کشمکش فرزند و پدر یا سنت و مدرنیته می پردازد.البته آنچه که مایه شگفتی و جالب توجه مخاطب می شد گونه ای از عنصر کمشکش گونه در درون خود دختر است آنجاییکه به عنوان نماد مدرنیته و سرمایه داری جلوه گر می شود اما انگار عناصری هم از سنت در آن دیده می شود که بسیار قدرتمند است و به گونه ای مقاومت دربرابر تخریب های مدرنیته و بی رحمی های سرمایه داری بروز می کند.دقت نماییم به گفت و گویی که در کنار چاه های نفت رد و بدل می شود.پدر می گوید چرا دستگاه های اینجا هنوز سنتی و ساده هستند چرا پیشرفته تر و ماشینی تر نمی شود؟دختر هم خطاب به پدر می گوید :
پدر چطور از ماشینی شدن و مدرنیزه شدن حرف می زنین در حالیکه اگر عده ای از انسانها بیکار می شوند شما سخت در هراسین!!!.فیلم از نظر بعضی منتقدان بر کشمکش دو سویه و مداوم اما همراه با عنصر طنز به پیش می رود.گاهی پدر فرزند را از خواب غفلت و غرور جوانی و دانش مدرن آگاه می نماید خانم کنراد در یک مهمانی دچار نوعی سرخوردگی و عیاشی می شود که پدرش او را در لباسی مبدل ونا متعارف آگاه می کند و نوعی خانه تکانی شدید در روحش پدیدار می شود که منجر به نوعی آشتی با پدرش می شود که البته گام بعدی این آشتی در سکانس پایانی مشهود تر است.
.البته در ادامه کشمکش گویی نوعی تعدیل و پسروی از هر دو طرف کشمکش شکل می گیرد که سکانس پایانی و نگاه چند پهلوی خانم کنراد در طبیعتی بسیار زیبا و نوعی باز گشت و نگاه دوباره به طبیعت دوستی به مشام مخاطب می رسد…نگاه خانم کنراد به گونه ای هنرمندانه به نمایش در می آید تا حالتی از سازش و وقفه در نگاهی غرور آمیز هر فرزندی که در زمانه جهان نفت و سرمایه به دنیا می آید به نمایش بگذارد برای نسل های آینده.هر جا که باشی سر انجام نگاهت باید معطوف به احترام به سنت و طبیعتی باشد که روز گاری فرزندان مدرنیته را به دنیا آوردند.نگاهی که معطوف به یک حقیقت نهفته اما ارزنده باشد و آن هم این است که احترامی هم در سنت و طبیعت باید دیده شود و بیا نگاهمان را از آنها دریغ نورزیم.البته اگر فلاش بکی بزنیم در واقع به تضاد و سپس نوعی بیداری روبرو می شویم آنجایی که شعری ۤبه صورت آهنگ و همراه با صدای موسیقی از زبان خانم کنراد سروده می شود و نوعی درد دل برای نسلی نوخواسته به همراه خود دارد تا پدران به آن توجهی مبذول دارند و موازی با خواسته های خود به خواسته فرزندان هم نیم نگاهی دوباره افکنده شود.نگاهی موازی سنت با مدرنیته یا دنیای دیروز و امروز.بدین ترتیب نوعی آشتی و آتش بس میان پدر و فرزند شکل می گیرد که اوج آن دقیقا زمانی احساس می شود که خانم کنراد به منطقه روستایی و ساده زیست طبیعت بر گشته است و در میانه تعطیلاتی که خود آغاز فصلی و سکانسی نو جهت شروع پرده ای تازه است که قرار است در ذهن مخاطبان شکل بگیرد.در این سکانس با توجه به نگاه ابهام امیز خانم کنراد و ادامه فعالیت هایش در شرکت نفت و چالش های جدید احتمال شکستن آتش بس بعید نیست؛پایانی که ظاهرا به گونه ای هوشمندانه به مخاطب سپرده شده است که در انتظاری ابدی،چشم به راه پاسخی برای حل همیشگی ماجرای پدر و فرزندی است که سیستم جهان سرمایه داری و دنیای معاصر در زندگی انسانها آفریده است.