این مقاله را به اشتراک بگذارید
به این دنیای رازآلود خوش آمدید!
کاوه شایسته
بسیاری از نویسندگان و البته بخشی از منتقدان بنام در حوزه ادبیات، ادبیات را منشأ امرِ متخیل میدانند. گاه مسئله تخیل آنقدر پررنگ میشود که در تعاریف زیرژانرهای آن مثل شعر به قطع از این واژهی کلیدی استفاده میکنند: تخیل. در میان آثاری که معمولا به عنوان ادبیات روشنفکری و جدی میشناسیم جهان فانتزی تا حدود زیادی جهانی نامأنوس است. به عبارت دیگر آثار تخیلی، فانتزی و از این دست رمانها یا داستانکوتاهها کمتر در آنچه ادبیات روشنفکری خواندیمش، دیده میشود. هر چند در عهد ادبیات کلاسیک تا دلتان بخواهد میتوانید اثر فانتزی یا دست کم تخیلی بیابید. در ادبیات امروز جهان نیز هنوز هستند کسانی که قصههایی بر مبنای قصههای فولکلور کلاسیک، سرزنده و شاداب خلق میکنند. به نظر میآید در این میان، نویسندگان آثاری که امروز، ما در رده سنی نوجوانان و همین طور کودکان بررسی میکنیم بیش از همه به جهان مرموز داستان باور دارند. یکی از همین کتابها، که مخاطب را در دنیای دیگری غیر از دنیای ملال آور ما فرود میآورد، داستان بلندی است به نام «فرزندان شیشهگر».
«فرزندان شیشهگر» اثر نویسندهای است به نام ماریا گریپه. ماریا گریپه (۲۰۰۷-۱۹۲۳) نویسندهی سوئدی و صاحب آثار بسیاری در حوزه کودک و نوجوان است. او یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوانِ جهانی است که البته در سوئد مخاطبان فراوانی دارد. گریپه را میتوان نویسندهای بازمانده از تبار نویسندگان متعلق به جهان تخیل کودکانه دانست. او با کلماتی اندک شما را وارد دنیای عجیب داستانهایش میکند و با اتفاقهایی کوچک اما به شدت قابل اعتنا، شما را به سرعت مجذوب جهان داستانیاش میکند.
در «فرزندان شیشهگر» اول با خانوادهای فقیر، با آداب زندگیای به غایت ساده، و البته خوشبختیهای کوچک آشنا میشویم. پدری که در شیشهگری و ساختن جامهای زیبا استادی تام و تمام است، مدیر این خانواده است. مدیری با هنری بسیار ظریف که البته نمیتواند برایش مشتری پیدا کند. همین مسئله هم آنها را فقیر نگه داشته. مادر خانواده سوفیا برای کشاورزانِ دهشان کتان میکوبد و دو کودک کوچکشان کلاس و کلارا در دنیای کودکانهی خودشان زندگی آرامی دارند. داستان با توصیف موقعیت این خانواده شروع میشود؛ دنیایی عادی، آرام و تا حدودی رئالیستی. اما به مجردی که پای مخاطب به بخش بعدی داستان میرسد پیرزنی سربرمیکشد با چهرهای عجیب، کلاهی بنفش، و کلاغی یک چشم. پیرزنی که تک و تنها آن سوی ده بر فراز تپهای که جنایتکاران بر آن اعدام میشدند زندگی میکند. او کلاغی یک چشم دارد که گویا یک چشمش را در چاه معرفت گم کرده؛ چشمی که بدی میدید و سیاهی. این کلاغ حالا جز سرخوشی و شادی و نیک بینی چیزی در چشمش تصویر نمیشود. ماریا گریپه برایمان این گونه روایت میکند که پایین آمدن پیرزنِ داستان ما از تپهی محل زندگیاش برای مردمانِ ده نوید بهار است، حتی اگر هوا در منفی سی درجه باشد. حضور مادربزرگ قصه نشانهی آمدن سرسبزی و اعتدال ربیعی است.
ماریا گریپه با خرده روایتهای مینی مالیستی ما را به راحتی به دنیای عجیب داستانش دعوت میکند. دنیایی که به شدت مسحور کننده است، و میتواند توجه بچههای ما را به خودش جلب کند. البته «فرزندان شیشهگر» در عین حال که داستانی است برای کودکان و نوجوانان، میتواند مخاطبهایی نیز از گروه بزرگسالان داشته باشد. اما جهان داستان، نحوه روایت داستان و رویدادهایی که در قصه اتفاق میافتد شاید بیش از همه با روحیه سنی کودک و نوجوان هماهنگ باشد. این هماهنگی برآمده از ذهن پویا و سرخوش این دسته از مخاطبان است. کتاب ماریا گریپه از این رو برای این رده سنی مناسب است که در ادامه ذهنیت کودکانی با تخیلِ پردامنه و گسترده به رشته تحریر درآمده است.
از سوی دیگر «فرزندان شیشهگر» قصهای است سرراست، خوش خوان و پر تعلیق، طوری که احتمالا در یک یا دو روز خوانده میشود. شخصیتهای داستان آنقدر پر رنگ توصیف شدهاند که به زودی مخاطب با آنها همذات پنداری میکند و از سوی دیگر به واسطه توصیفات بسندهی نویسنده از محیط داستان، خواننده فضای قصه را نیز میتواند به سادگی در ذهن مجسم کند. این اولین گام موفق هر داستانی برای جلب توجه مخاطب است که گریپه به خوبی از عهدهاش برآمده است. در وهلهی بعدی این رویدادهای پرکشش داستان است که نمیگذارد مخاطب کتاب را زمین بگذارد. این اتفاقها در عین سادگی به شدت از زندگی سرشارند. اتفاقهایی با دو قطب حقیقی و فرا واقعی، به این معنا که ابتدا رویدادهایی ساده و قابل تصور به نظر میآیند، اما کمی بعد متوجه ویژگیهایی غیرواقعی میشوید که به آن رویداد، جلوهای عجیب میبخشد.
در «فرزندان شیشهگر» به تواتر قصه میخوانیم، قصه و خرده قصههایی که پشت سر هم ما را سرگرم میکنند و در مدتی کوتاه ما را به دنیای ناشناختنی تازهای میبرند. این اتفاق به یقین از مهمترین ویژگیهای این کتاب است؛ یک ویژگی بکر که دیگر چندان در دسترس نیست. بعضی وقتها آدم به خودش میگوید کاش همه نویسندگان قصههای کودک مینوشتند؛ قصههایی که ما را به جهانهای رازآلودتری میکشانند.
به نقل از الف کتاب
****
«فرزندان شیشهگر»
نویسنده: ماریا گریپه
مترجم: محمد هدایتی
ناشر: نیستان، چاپ اول ۱۳۹۵
۲۱۴صفحه؛ ۱۳ هزار تومان