این مقاله را به اشتراک بگذارید
آداب گمشدن
مهدی یزدانیخُرم*
یعقوب یادعلی در جهان داستانی خود، پی فضایی حرکت کرده که من آن را نوعی روایت «فقدان» میدانم. فقدان بهعنوان یک عنصر محوری در این جهان بهمثابه موتور محرکهای است برای شخصیتها، از جمله قهرمان اصلی او. مصداقهای من عمدتا به دو رمان او بازمیگردد و البته در هر دو مجموعهداستانی هم که تا امروز منتشر کرده میتوان این کشش به روایت فقدان امری محوری را مشاهده کرد. استراتژی یادعلی برای ترسیم این فقدان به ذهن او بازمیگردد در چینش وقایع. او که نگاهی جدی به سنت رمان پلیسی کلاسیک دارد، با غایبکردن عناصری که نظم جهان شخصیتهای او را برهم میزند، واکنشهایی را به وجود میآورد که درشان حل این فقدان تعیینکننده اهمیت تعیینکنندهای دارد. قهرمان اصلی او مستقیم یا غیرمستقیم با این فقدان که گاه یک شخصیت و گاه یک راز نهچندان قدیمی است مواجه میشود و برای این که بتواند تفوق خود را بر امر «نیست» نشان داده و به مرحله برتری متنی و وجودی برسد تمام قوا و انگیزه خود را به کار میگیرد. پس در این باور فقدان مذکور عملا در ساختار همان نیستی فریبنده و اضطرابسازی قرار میگیرد که در رمانهای ژانر پلیسی نیز امری است تکرارشونده. با پیدایش این نیستی زیست روزمره و «تاریخی» قهرمان متفاوت و متحول میشود. او پی راهی است تا بتواند کلاف این نیستی را که مقابل وجود او قرار گرفته برهم زند. نبردی میان قوه فاعلی عینی و امر فاعلی مفقود. پس هم رازها، آدمها یا اشیای گمشده در وضعیتی فاعلی و تفوقجو قرار دارند، هم قهرمانهای یعقوب یادعلی که میخواهند با خارجکردن آنها از وضعیت مفقودبودگی این نبرد وجودی را به نفع خود پایان دهند. شخصیت اصلی او در این مرحله عمدتا در جبهههای مختلفی میجنگد، هم درگیریهای شخصی و ناکامیهای فردی او را احاطه کرده، هم اتفاقهای جهان بیرون او را محاصره کردهاند. همینجاست که یادعلی به واژه مهم «آداب» دست مییابد که در نام هر دو رمان او؛ «آداب بیقراری» و «آداب دنیا» نقشی محوری دارد. آداب که در ذات خود مُتواترکننده مفهومی است تاریخی، سنتی و کهن و عرفی در این خوانش شکلی نو مییابد و معنایش بهمنزله رفتارهای امر مفقود و بیرونی میشود مقابل قهرمان اصلی یادعلی. پس اگر بیقراری را در جایگاه قید درک کنیم، درمییابیم که تفوق آداب مذکور با اوست و این شخصیت یادعلی است که میخواهد این آداب را بشکافد یا ساختارش را برهم زند. درگیری یادعلی با این کلمه محوری بسیار بیش از یک رفتار تزیینی است و مستقیم او را در مسیری قرار میدهد که ناچار است با این آداب که درش «انتزاعیبودن» نیز مستتر است مقابله کند. پس عملا دراین جهان روایی شاهد برخوردی همهجانبه هستیم میان دو شکل از وجود. دو جنس از تفوقطلبی. یکی مُستتر و غایب و اضطرابآور و دومی حاضر و عینی و عملگرا. اوج درگیری زمانی رقم میخورد که قهرمان محوری یادعلی به اوج و عمق تنهاییاش در این رویارویی پی میبرد. او خسته، تنهاگذاشتهشده و گاه ناآشنا با قواعد این بازی ناچار است از تمام قوای ذهنیاش استفاده کند تا بتواند تکههای متنوع و متکثری از این امر مفقود را احضار کند و با تاباندن نور بر آنها قدرت فاعلیشان را سلب کند. کاری که به شکل سنتی کارگاه نیز انجام میدهد. منتها شخصیت اصلی یادعلی حتی اگر مانند رمان «آداب دنیا» پلیس هم باشد باز صرفا در جستوجوی حل معما نیست و بهتدریج درمییابد که در محاصره حفرههایی قرار گرفته که مدام او را بهسوی خود میخوانند. سیاهچالههایی که ممکن است زنان باشند یا مردانی مشکوک. چهرههایی که در عین حضور کنار همان امر مفقوده قرار میگیرند و اصلا جزئی از آن هستند. شکلی از نیستی که صورتی از هستی کاذب را رقم زده و قهرمان یادعلی را دچار هراس و تنهایی و اضطراب میکند…
یعقوب یادعلی در هر دو رمانش این شکل کلیدی از برخوردش با تاریخ نیستی را در تاریخ و جغرافیای جهان ایرانیاش اجرا کرده است. در این مسیر او از نگاه نشانهگرای خود نیز بسیار استفاده کرده و برای همین میشود خوانش او از نیستی زورمند اطراف شخصیت اصلیاش را در این سازمان نیز مشاهده کرد، نشانههایی معطوف به میل زوال و مقاومتی که شخصیت یادعلی مقابلشان میکند و سعی دارد آنها را به تسخیر ذهن خود درآورد.
* روزنامهنگار و داستاننویس برنده جایزه هفتاقلیم برای بهترین رمان سال، از آثار: «سرخ سفید»
به نقل از آرمان
2 نظر
امیر جمالی
کتاب آداب دنیا را فکر می کنم نشر چشمه چاپ کرده است وفکر می کنم جناب یزدانی خرم بررس وکار شناس آن نشر هستند وفکر می کنم بهتر بود کسی غیر از ایشان این کار را نقد می کرد تا کسی نتیجه گیری اشتباه نکند و دچار سوء تفاوت نشود.
ناشناس
چه یادداشت خوبی بود.