این مقاله را به اشتراک بگذارید
مشروطه ناتمام؛ آرمان هایی که تحقق نیافت
افشین داورپناه
گفتاری درباره استبداد، سانسور و مشروطه؛ واقعیت این است که مشروطه دستاوردهای بزرگ و سودمندی برای جامعه ایران داشت، اما بسیاری از آرمان های آن هرگز تحقق نیافت.
وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله را به جرم نگاشتن رساله «یک کلمه» به زندان افکندند، آن قدر با آن رساله بر سرش کوبیدند که چشم هایش آب آورد و مدتی بعد (در سال ۱۲۷۵ ه.ش) نیز در فقر و تنگدستی درگذشت؛ «یک کلمه» رساله ای بود که با موضوع آزادی خواهی و مشروطه طلبی نگاشته شده بود. مستشارالدوله در این رساله کوشیده بود با اقتباس از قانونی اساسی فرانسه، شیوه نامه ای را برای کمک به ترقی ایران تهیه کند اما در عین حال تلاش کرده بود این نوشته متناسب با آموزه ها و مبانی شرعی اسلام باشد.
در نمونه ای دیگر، محمدعلی محلاتی (حاج سیاح)، نویسنده کتاب معروف «خاطرات حاج سیاح»، در اواخر دوران ناصرالدین شاه به اتمام ارتباط با مخالفان حکومت زندانی شد؛ او را چنان شکنجه کردند که چند بار دست به خودکشی زد که البته ناموفق بود.
جدای از قضاوت درباره محتوای چنین کتاب هایی، چنین برخوردهای خشن و تلخی با اهل قلم، نمودی آشکار- و البته پذیرفته شده- از منش استبدادی بود، چیزی که نهضت مشروطه برای از بین بردن آن قد علم کرد.
پیش از مشروطه، وضعیت استبدادی در ایران صرفا در استقرار یک نظام سلطنتی خودکامه و تمامیت طلب، محدود نمی شد، «استبداد» در همه عناصر و شئون فرهنگ ایران رسوخ کرده بود؛ شرایط فرهنگی و اجتماعی که در طول قرون شکل گرفته بود، از سویی تقویت کننده یک حاکمیت سیاسی استبدادی در ایران بود و از سوی دیگر همواره آن را بازتولید می کرد. بنابراین بهتر است از «فرهنگ استبدادی» سخن بگوییم نه «نظام استبدادی»! در چنین شرایطی، مشروطه، یقینا نمی توانست در کوتاه مدت، در برچیدن بساط چنین استبدادی موفق باشد.
این انتظار زیادی بود. وضعیت سواد و نشر کتاب و مطبوعات نیز تابعی از شرایط (فرهنگ) استبدادی حاکم بر ایران بود. گسترش سوادآموزی و ارتقای آگاهی های سیاسی و فرهنگی، از طریق کتب و مطبوعات، چیزی نبود که باب طبع سنت استبدادی حاکم بر ایران باشد و این گونه بود که از اواسط قاجار، نخستین اصطکاک ها و چالش های جدی در حوزه ممیزی کتب و مطبوعات خود را نشان داد.
دوران قاجار- و به ویژه پس از عصر ناصری- را باید منشا بسیاری از خدمات به ایران و ایرانیان دانست اما نطفه شکل گیری بسیاری از تنگناها و مشکلات مواجهه ایرانیان با دنیای جدید و شرایط مدرن نیز در همین زمان بسته شد. شاهان قاجار به طور مشخص پس از فتحعلی شاه، همه به دنیای مدرن روی خوش نشان دادند، اما رویکرد استبدادی صرفا تا جایی می تواند تغییرات را بپذیرد که در تعارض با پایه های حاکمیت استبدادی قرار نگیرد.
فراهم شدن امکان چاپ کتاب و مطبوعات، نخستین دستاورد تمدن جدید بود که در همه جای جهان، تهدیدی جدی برای فرهنگ خودکامگی و استبداد تلقی می شدی؛ در ایران نیز، صنعت چاپ کتاب و رواج مطبوعات را باید از عوامل مهم در روشنگری، استبداد ستیزی و زمینه های وقوع مشروطه قلمداد کرد.
فراهم شدن مبانی معرفتی مشروطه
پیشگامان مشروطه و منورالفکرهایی که در سودای اندیشه تجدد در ایران بودند هرگونه تحول مثبت و مترقی در ایران را در گرو رخ دادن تحولات معرف شناسانه در ایران می دانستند؛ آقامحمد کرمانی که متاثر از فلسفه آلمان بود و میرزا ملکم خان که تحت تاثیر فلسفه سیاسی انگلیس بود، از منتقدان جدی سنت در ایران بودند و متجددانه اندیشیدن را راه رهایی ایران از استبداد و عقب ماندگی می دانستند.
آخوندزاده و سایر منورالفکرها نیز می کوشیدند تا عقلانیت و معروف جهان مدرن بر فرهنگ و نظام سیاسی ایران حاکم شود. در این میان، «کتاب» و «مطبوعات» مهم ترین و اصلی ترین مجرای آشنایی ایرانیان با اندیشه تجدد و ترویج این اندیشه در ایران بود. البته تا پیش از وقوع مشروطه کم و بیش نوشته هایی از لاک، مونتسکیو، ولتر، روسو و تا حدی کانت در ایران ترجمه شده بود اما این آشنایی صرفا محدود به تعداد انگشت شماری از رجال آن عصر بود که اکثرا از منسوبان به دربار و اشراف بودند؛ جامعه ایرانی، بی سواد بود و لازمه روشنگری، ترویج سواد آموزی؛ بنابراین تاسیس مدارس جدید درد ستور کار منورالفکرها قرار گرفت.
در سال ۱۲۷۷ ه.ش گروهی از منورالفکرها در شهر تبریز گرد هم آمدند و با همکاری مدیریت یوسف خان اعتصام دفتر- که بعدها به اعتصام الملک معروف شد- کتابخانه ای به اسم کتابخانه معرفت را تاسیس کردند. در این کتابخانه کتاب هایی به زبان های ترکی، عثمانی، عربی و برخی زبان های اروپایی ارائه و فروخته می شد.
برخی از اعضای این گروه عبارت بودند از میرزا محمدخان تربیت، سید محمد شبستری (ابوالضیا) و میرزا سید حسین خان (عدالت). این گروه قصد داشتند مدرسه ای را برای آموزش علوم جدید و زبان های اروپایی تاسیس کنند که این تصمیم با مخالفت تعدادی از علمای تبریز مواجه شد و اجرا نشد. آن ها در سال ۱۲۸۱ ه.ش مجله علمی «گنجینه فنون» را منتشر کردند که یک سال بیشتر دوام نیاورد.
پس از آن نیز، عموما تاسیس مدارس در مناطق مختلف کشور، با مخالفت بسیاری از افراد (حاکمان، علما و مردم) مواجه شد اما مدارس جدید یکی پس از دیگری در بسیاری از شهرهای مهم ایران تاسیس شدند؛ نخستین مدرسه به سبک جدید در تهران، دو سال پس از قتل ناصرالدین شاه تاسیس شد اما چاپ کتاب، سال ها پیش از این در ایران آغاز شده بود؛ درواقع چاپ کتاب در ایران آغاز شده بود در حالی که عموم جامعه ایرانی بی سواد بود!
اما باید توجه داشت که در ابتدای امر، چاپ وسیله ای نبود که قرار باشد در خدمت عموم قرار بگیرد. در جامعه به شدت طبقاتی قاجار، کتابت، هنرها، عکاسی، نقاشی و چاپ نیز به طور مشخص به طبقه بالای جامعه- درباریان، اشراف، تجار و اربابان- تعلق داشت.
حکومت های استبدادی و چاپ کتاب در ایران پیشامشروطه
تا مدت ها بعد از ورود نخستین دستگاه چاپ در ایران، جامعه ایرانی از این صنعت استقبال نکرد؛ جامعه ایرانی به این صنعت احساس نیاز نمی کرد زیرا کار دستگاه چاپ، تکثیر نسخه های یک کتاب در تعداد زیاد بود و در جامعه ایرانی که اکثر آن بی سواد بودند، کتابخوانی وجود نداشت که نیازمند عرضه کتاب در تعداد زیاد باشد. نخستین دستگاه چاپ در دوره صفویه به ایران وارد شد اما تا دویست سال بعد از آن از چاپ کتاب در ایران خبری نبود.
نخستین کتابی که در ایران توسط دستگاه چاپ شد به خط فارسی نبود، بلکه کتابی بود با حروف ارمنی؛ این کتاب با نام «هارانتس وادک» در سال ۱۰۱۰ ش (۱۶۳۰ م) در دوران شاه صفی، در اصفهان و توسط «اسقف خاچاطور کساراتی» و «پدر سیمون» چاپ شد؛ سیزده سال بعد، یعنی در سال ۱۰۲۲ ش، نیز کتاب دیگری به نام «ساغموس» در جلفای اصفهان توسط کشیش «هوهانس وارتاپت جوقایتسی» چاپ شد و پس از آن برای دو قرن دیگر هیچ کتابی در ایران چاپ نشد.
شاه و دربار صفوی به چاپ علاقه نشان دادند و برای وارد کردن دستگاه های چاپ به ایران گفت و گوهایی هم با خارجی ها داشتند، اما صنعت چاپ در ایران رونق نگرفت؛ بی سوادی و درعین حال فقدان تقاضا برای کتاب، سقوط صفویه و یک دوره صد ساله هرج و مرج در ایران- حمله افغان ها و روی کار آمدند حکومت های مستعجل افشاریه و زندیه- از دیگر دلایل رونق گرفتن صنعت چاپ در ایران بود.
تا این که بالاخره در زمان عباس میرزا قاجار که شیفته دستاوردهای تمدن غرب و قدرت آن شده بود و با حمایت ها و پیگیری های او نخستین کتاب به زبان فارسی در سال ۱۱۹۷ ش در تبریز چاپ شد؛ این کتاب که «رساله جهادیه» نام داشت، رساله ای بود درباره فتواهای جهان از عالمان شیعه درباره جنگ های ایران و روس.
سه کتاب بعدی که در ایران «تبریز» چاپ شد، عبارت بودند از «مآثر سلطانیه»، نوشته عبدالرزاق بیک دُنبُلی (مفتون) درباره سلطنت فتحعلی شاه قاجار، کتاب «تعلیم نامه»؛ رساله ای است درباره «آبله زدن» و کتاب «گلستان و بوستان».
در سال ۱۲۰۳ ش؛ یعنی ش سال پس از چاپ نخستین کتاب در تبریز، میرزا زین العابدین تبریزی به دستور فتحعلی شاه و با هدف تاسیس چاپخانه دارالحکومه به تهران احضار شد. از این به بعد و حتی در زمان ناصرالدین شاه، این حکومت مرکزی است که صاحب و گرداننده اصلی چاپخانه هاست. این دربار، شاهزاده ها یا وزرا هستند که کتاب هایی را برای تالیف یا ترجمه و چاپ، انتخاب می کنند یا سفارش می دهند- و البته در این دوران از یک سو چیزی به اسم بخش خصوصی برای ورود به این عرصه وجود ندارد و از سوی دیگر، اساسا چنین نیازی نیز در جامعه احساس نمی شود- تا سال ها بعد که در دوره ناصرالدین شاه، نخستین حلقه های متجدد و منورالفکر، نیاز به چاپ و چاپخانه داری را در مسیر اهداف و آرمان هایشان احساس می کنند.
برآشفتن استبداد
از اواسط دوره قاجار و به طور مشخص از زمان ناصرالدین شاه، دو چیز خواب استبداد را به شدت آشفته کرد: الف- اندیشه های جدید که از طریق کتب و مطبوعات، ساختارهای سنتی جامعه ایران را به چالش می کشد؛ اندیشه های متفکران عصر نوزایی اروپا که از طریق ترجمه و در حلقه های منورالفکری در ایران مطرح می شد؛ و ب- ظهور فرقه های نوظهوری از شیخیه، بابیه، ازلیه، بهاییت و… که اندیشه های آن ها برهم زننده آرامش و نظم موجود بود.
اندیشه های جدید غربی و اندیشه های فرقه های نوظهور داخلی هم در مقابل فرهنگ سنتی ایران قد علم کرده و ستون های آن را به لرزه در آورده بود؛ اندیشه هایی که هم در تقابل با فرهنگ عمومی ایرانی ها بود و هم با داعیه ای چون ترویج تجدد آزادی، عدالت و… ستون های نظام سیاسی استبدادی ایران را تهدید می کرد.
ناصرالدین شاه و آغاز سانسور
ناصرالدین شاه، بیش از هر پادشاه دیگر قاجار، شیفته دستاوردهای تمدن جدید غرب بود؛ در دوران او صنعت چاپ رونق گرفت، اما در همین دوران بود که تعارض های جدی اندیشه مدرن با فرهنگ استبدادی آشکار شد. بنابراین حکومت استبدادی کوشید تا با وضع قوانینی، بر اداره امور کتب و نشریات نظارت بیشتری داشته باشد. مشکل اساسی چنین نظارت هایی، بی قاعده بودن آن ها بود؛ شاه، دربار و مجریان فرامین ملوکانه بودند که مفید یا مضر بودن یک کتاب یا نشریه را تشخیص می دادند؛ منافع دربار، منافع جامعه تلقی می شد و هر آنچه در تعارض با آن قرار داشت، ممنوعه.
در این زمان، همچنان چاپ کتاب در ایران تحت اختیار حکومت است؛ امیرکبیر، به طور جدی، در مسیر ترجمه آثار ارزشمند اروپایی گام بر می دارد؛ به دستور او تقریبا ۳۰۰ کتاب از فرانسه خریداری و برای ترجمه به ایران آورده شد (فریدون آدمیت فهرستی از این کتاب ها ارائه کرده است)؛ عمده این کتاب ها در موضوعات نظامی، فنی، علوم محض و کاربردی، کشاورزی، جغرافیا و نظایر آن است، یعنی کتاب هایی که گمان می رفت با کمک آن ها بتوان به مدرنیزاسیون ایران دست زد.
اما تقدیر چنان رقم زد که امیرکبیر خود موضوع اولین سانسور رسمی ایران واقع شد؛ شاید نخستین نمونه عینی سانسور را بتوان در بازتاب خبر قتل امیرکبیر در روزنامه وقایع اتفاقیه (دهم بهمن سال ۱۲۳۰ ش) دید. خبر قتل امیرکبیر در این روزنامه چنین آورده شده است» میرزاتقی خان که سابقا امیر نظام و شخص اول این دولت بود در شب شنبه هیجدهم ماه ربیع الاول در کاشان وفات یافته است»؛ فقط همین!
ناصرالدین شاه تشکیلاتی را برای مدیریت یکپارچه و متمرکز کتب و نشریات زیر نظر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه که نیروی مورد اعتماد و اطمینان او بود، دایر کرد. همچنین مسئولیت اداره ای به اسم اداره روزنامجات دولتی و «دارالترجمه خاصه دولتی» برعهده اعتماد السلطنه گذاشته شد. این ها بعدا زیرمجموعه وزارت انطباعات قرار گرفت. ناصرالدین شاه از ترجمه و چاپ حمایت می کرد اما صرفا کتاب هایی که مورد تایید و علاقه او بود.
تشکیلاتی را که زر نظر اعتمادالسلطنه اداره می شد، باید نخستین نهادی دانست که آغازگر مداخلات و ممیزی های محتوای ناپسند بر کتب و نشریات دانست؛ در همه این مدت، با انتشار یا توزیع بسیاری از کتاب هایی که در مخالفت با تشیع یا اسلام نوشته می شد به شدت برخورد می شد.
پس از آن و با افزایش تعداد کتاب های چاپی که محتوای برخی از آن ها نمی توانست مورد تایید شاه و شرایط جامعه باشد، در اسفند ۱۲۹۴ ش، ناصرالدین شاه، مستشارالدوله را مامور نظارت بر امور چاپ و نشر می کند. در حکمی که ناصرالدین شاه برای مستشارالدوله صادر می کند چنین آمده است: «روزنامجات دولت که در دارالخافه به طبع می رسد، مغایر سلیقه ما و خالی از نتایج و فوایدی بود که در هر مملکت از روزنامه حاصل است…»
ناصرالدین شاه در ادامه این حکم از مستشارالدوله می خواهد که آنچه از این به بعد چاپ می شود، نباید مغایر سلیقه شخص شاه و باید «مقصود خاطر» شاه باشد؛ اما چاپ کتاب های فارسی به ایران محدود نمی شود، در خارج از ایران، در اروپا، مصر و به ویژه هند و عثمانی نیز کتاب ها و نشریاتی چاپ و منتشر می شود که حکومت استبدادی مطالعه آن ها در ایران را به نفع مصالح خود نمی داند.
مستشارالدوله گزارشی از یک کتاب را که در هند منتشر شده است، به شاه عرضه می دارد؛ چاپ این کتاب باعث عصبانیت شاه می شود و پیرو آن به پیشنهاد مستشارالدوله «دایره تفتیش» که وظیفه سانسور را برعهده دارد، تاسیس می شود. بنابراین مقرر می شود که پس از آن هیچ کتابی و جریده و اعلانی و امثال و ذلک، در هیچ چاپخانه ای در جمیع ممالک محروسه ایران چاپ نشود مگر پس از ملاحظه مدیر اداره تفتیش- اعتماد السلطنه- و امضای او؛ مقرر می شود کتاب ها و نشریاتی که از خارج از ایران وارد می شود نیز قبل از ورود به بازار ایران به تایید این اداره برسد و چنانچه مورد تایید این اداره نباشد، انتشار آن غیرمجاز است؛ این زمانی است که دربار به شدت از ورود نشریاتی چون «قانون» و «اختر» که در خارج از ایران تولید می شدند می هراسید و ورود آن ها به ایران را ممنوع اعلام کرد.
در ادامه این روند در سال ۱۲۵۸ ه.ش به دستور شاه، «کنت دو مُنته فُرته» که رییس پلیس تهران بود، موظف شد دستورالعملی را برای نظارت جدی تر بر مطبوعات تهیه کند. این کتابچه که به «رساله قانون پلیسی» یا «کتابچه قانون جزا» معروف ش به تایید شاه رسید و اجرایی شد. یک بند از قوانین این کتابچه به موضوع «کتاب» اختصاص داشت: «کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد «مذهب»، «دولت»، «ملت» باشد از پنج ماه الی پنج سال حبس خواهدشد»! کاربرد اصلاحات مبهم و گنگ «مذهب»، «دولت» و «ملت» در این قانون، عملا راه برداشت و اعمال سلیقه شخصی را برای حکومت باز می گذاشت.
استبداد مظفری و اهل قلم
دوران مظفرالدین شاه، دورانی کوتاه و آرام به شمار می آمد، اما همچنان برخورد با اهل قلم، کتاب و مطبوعات بر پاشنه ای استبدادی می چرخید. در این دوره، نخستین شرکت (موسسه) خصوصی و مدنی انتشار کتاب، به نام «شرکت سهامی طبع کتاب» به تعطیلی کشانده شد؛ تعطیلی این نهاد نوپا، دلایل داخلی داشت اما حکومت از این نهاد دل خوشی نداشت و در به تعطیلی کشاندن آن نقش داشت.
این شرکت زیر مجموعه نخستین نهاد مدنی مدرن در ایران بود به نام«انجمن معارف» که توسط احتشام السلطنه (محمود خان علامیر قاجار، برادر علاءالدوله حاکم مستبد و معروف تهران)، یکی از مهم ترین دگراندیشان و اصلاح طلبان آن روزگار، تاسیس شده بود و هدف اصلی آن روشنگری در جامعه از طریق انتشار کتاب و اجرای نمایش و… و بحث و گفت و گو درباره راه های ترقی و پیشرفت ایران بود.
یکی دیگر از برنامه های «شرکت سهامی طبع کتاب» تهیه و تولید کتاب برای مدارسی بود که به تازگی به شیوه جدید در کشور تاسیس می شدند و روز به روز بر تعداد آن ها افزوده می شد. این در حالی بود که دارالفنون در زمان مظفرالدین شاه تعطیل شده بود و چنین اقداماتی در جهت مخالفت با تعطیلی دارالفنون تلقی می شد؛ به هر حال احتشام السلطنه به بهانه هایی واهی متهم شد و انجمن معارف تعطیل شد. در این دوران همچنین به دستور اتابک اعظم (علی اصغر امین السلطان) ورود انواع جراید فارسی به ایران ممنوع شد.
هفته نامه کرگدن
1 Comment
خوزه لوپز رودريگز
“استبداد مظفری” تا حال نشنیده بودیم. مجبورید چرت بنویسید؟