این مقاله را به اشتراک بگذارید
هدف از مرور منابع فراهم کردن فرصتی است تا استدلال خودمان را طرح کنیم
یولی ینسن؛ ترجمهی علیرضا شفیعینسب
وقتی یک بار دیگر ادبیات مربوط به حوزۀ مطالعاتیتان را مرور میکنید، به خود میگویید که هدفتان فقط جامعیت و دقت کار است. دنبال آن مقالۀ فرّاری میگردید که -بالاخره!- اطلاعاتی را که برای شروع نوشتن نیاز دارید، در اختیارتان قرار میدهد. مجموعۀ گستردۀ منابع و مآخذ نشان از سختکوشی شما در مقام پژوهشگر دارد، نه؟ شاید هم نشان از آن داشته باشد که تسلیم افسانۀ «یک منبع بیشتر» شدهاید؟
این افسانهای است که حس تمرکز و بازدهیِ بالا را در شما زنده نگه میدارد. هرچه باشد، گستردگیِ جستوجو در منابع حاکی از این است که میخواهید تا عمق مطلب نفوذ کنید و هر بینش ممکنی را بیابید. اما مطالعۀ زمینهای گسترده فقط یک قسمت از ماجراست. هدف ما یادگیری از منابع است، نه غرقشدن در آنها.
مرور ثمربخش پژوهشهای مرتبطْ به تحقیق شما معنا میبخشد و آن را متمرکز و هدفمند میکند. مشکل اینجاست که جمعآوری منابعِ بیشتر و بیشتر به بهانهای برای فرار از فرایند مخوف و چالشبرانگیز نوشتنِ محققانه تبدیل شده است.
پس این را از خودتان بپرسید: از روی کنجاوی است که به دنبال منابع بیشتر میگردید یا ترس؟
• اگر قضیه کنجکاوی است، از شکارتان لذت خواهید برد. مطالب جدید میآموزید و چشماندازهای نو مییابید؛ درک خودتان از آن موضوع را در رشتهتان گسترش میدهید، یاد میگیرید که آن موضوع را چطور تعریف و دستهبندی کردهاند و نقاط عطف اصلی را شناسایی میکنید. بیش از پیش، در گفتوگو با مفاهیم و ادعاهای مرتبطی قرار میگیرید که یک سری الگوها را شکل میدهند، الگوهایی که اکنون برایتان قابل شناسایی است. وقتی این اتفاق بیافتد، اشتیاق (و البته نوعی هراس) پیدا میکنید تا بینشهای خودتان را نیز به آنها بیافزایید.
• اگر قضیه ترس است، منابعِ زیادی جمعآوری کردهاید، اما همۀ این منابع هم درک کلی شما را تغییر نمیدهد. چندین نسخه از پژوهشهای مشابه را جمعآوری میکنید که در اصل مثالهای بیشتری از مفاهیم آشنا هستند، مبتنی بر منابعی که پیشتر یافتهاید و یک سری محققان مشخص با روشهای پیشبینیشده آنها را انجام دادهاند. هیچ حس شگفتزدگی یا ذوقزدگی درونتان ایجاد نمیشود و نمیدانید خودتان چه بینشی را میتوانید اضافه نمایید. بههمین خاطر به دنبال مآخذی میگردید که به خیالتان، جایشان خالی است، چون به شما کمک میکنند بینش خود را تشخیص دهید و شروع به کار کنید.
من مربیِ نویسندگی هستم و با دانشگاهیهایی کار میکنم که در نوشتن به بنبست خوردهاند. چیزی که متوجه شدهام این است که معمولاً ترس یکسری افسانهها را تقویت میکند که جلوی پیشرفت نویسندگان را میگیرد. این افسانهها (و نحوۀ شناسایی و واکنش به آنها) را در کتاب جدیدم به نام هرچه که شده بنویسید: توصیههایی برای دانشگاهیها۱ بررسی کردهام. در اینجا مایلم به افسانۀ «یک منبع بیشتر» بپردازم.
این افسانه از این ترس ناشی میشود که به قدر کافی نمیدانید و آنطور که باید، باهوش یا ماهر نیستید تا طرحتان را آغاز کنید. اما پژوهشگرشدن فرایندی ادامهدار و پیوسته برای مطلعماندن است که در آن باید دریابید برای انجام کار درست، چه چیزهایی را باید بدانید. هدف آموزشهای دورۀ کارشناسی و نیز هدف مربیان، همکاران و داوران مقالات نیز همین است. شما قرار نیست همهچیز را از قبل بدانید. بلکه باید آنقدری یاد بگیرید که بتوانید کار درست را تشخیص و انجام دهید. اینگونه است که فرایند ادامهدار، ناکامل و جستوجوگرانۀ پژوهش را یک گام به پیش میبرید.
پس، چطور میشود ترس را کنار گذاشت و به سمت نوشتنِ دانشگاهیِ مولد حرکت کرد؟
• افسانۀ نوشتاری را که گرفتارتان کرده، تشخیص داده و با آن دوست شوید. مثلاً وقتی گرفتار افسانۀ یک منبع بیشتر هستید، حس امنیت بیشتری میدهد که ادعاهای دیگران را بخوانید و نقد کنید، نه اینکه ادعاهای خودتان را بنویسید و منتشر کنید تا دیگران آن را نقد کنند. اما اگر میخواهید پژوهشگر ثمربخشی باشید، باید راهی بیابید تا از دام جستوجوی بینهایت در منابع بگریزید. خبر بد این است که هیچ منبع جادویی، ثباتبخش و محرکِ نوشتنی وجود ندارد. پژوهشگریْ از تسلط نسبی بر ادبیاتِ درحالگسترش آغاز میشود و به پیش میرود. امکان ندارد که همهچیز را بخوانید. این را قبول کنید.
• همزمان با جستوجو، بنویسید. جمعآوری، سازماندهی و تحلیل تحقیقاتِ پژوهشگرانِ دیگر به شما کمک میکند دریابید که چه حرفی برای گفتن دارید. هدف مرور ادبیات این نیست که فهرستی کامل از تمام مآخذ مرتبط ایجاد کنید، بلکه باید آنچه را که پیشتر انجام شده، کاوش و کشف کنید تا بتوانید حرف خودتان را به آن اضافه نمایید. این بدین معناست که جستوجو و نوشتن جدا نیستند. همزمان با جستوجو مینویسید و همزمان با نوشتن جستوجو میکنید. هرچه این دو مؤلفۀ پژوهشی را بیشتر از یکدیگر جدا کنید، فرایند نوشتن را مرموزتر میکنید. نوشتن آکادمیک هم خودش به قدر کافی مرموز هست.
• یافتههایتان را خلاصه کنید. منابعی را که جمعآوری کردهاید به صورت نوشته برای خودتان توضیح دهید: واژگان کلیدی کدامند؟ پژوهشگران مرتبط چه کسانی هستند؟ ادعاهای اصلی کدامند؟ سؤالات اصلی کدامند؟ این سوالها چگونه در این منابع مورد بررسی قرار میگیرند؟ مرتبطترین یافتهها کدامند؟ کدامیک را باید در اثر خودتان بگنجانید و مورد بحث قرار دهید؟
• یادداشتهایتان را به شکل یک نقشۀ شخصی از منابع درآورید. در مورد این حوزه از رشتهتان از قبل چه میدانید؟ اگر جای چیزی خالیست، آن چیز چیست؟ کدام بخشهای جستوجویتان مستقیماً با پروژۀ کنونی ارتباط دارد؟ چرا و چگونه؟
• دستاوردهای احتمالیتان را برای خودتان شرح دهید. کجای این نقشۀ اصطلاحات، ادعاها، سؤالات اساسی، یافتهها و نتیجهگیریها ممکن است چیزی بیافزایید؟ پژوهش شما چطور ممکن است به ادامۀ گفتوگوها در رشتهتان کمک کند؟
انجام این توصیۀ ترتیبیْ مرز کاذب و ناتوانکنندۀ میان جستوجوی پژوهشی و نوشتن محققانه را از بین میبرد. اگر همزمان با جستوجو بنویسید، خودتان را بهطور صحیحی در گفتوگوی ادامهدار پژوهشی شریک کردهاید. درواقع فرایند مرور منابع را برای هدف اصلیش استفاده میکنید، اینکه به شما درک موردنیاز برای شروع فرایند نوشتن را بدهد، نه اینکه شما را تا ابد مانند سراب، آمادۀ نوشتن کند.
پینوشتها:
* این مطلب را یولی ینسن نوشته است و در تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۱۷ با عنوان «The Myth of One More Source» در وبسایت کرونیکلویتاس منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۹۶ آن را با عنوان «در نوشتن تحقیق، چطور از منابع و مآخذ استفاده کنیم؟» و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
** یولی ینسن (Joli Jensen) استاد مطالعات رسانهای در دانشگاه تالسا است و به تازگی کتاب هرچه که شده بنویسید: توصیههایی برای دانشگاهیها (Write No Matter What: Advice for Academics) را نوشته است.
[۱] Write No Matter What: Advice for Academics