این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به کتاب «بوخارین و انقلاب بالشویکی»
مغلوبِ فاتح
رژین حسینی
نیکلای ایوانوویچ بوخارین (۱۹۳۸- ۱۸۸۸) متفکر، تئوریسین و انقلابی برجسته کمونیست بود. در ۱۹۰۶ به حزب کارگران سوسیال دموکرات روسیه پیوست و در صف بلشویک های حزب به فعالیت و حمایت از لنین پرداخت. بوخارین پس از آن و در سال ۱۹۱۲ در انتشار روزنامه مشهور «پراودا» (نشریه ارگان کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی) با لنین همکاری کرد و از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹ سردبیری آن را بر عهده داشت. او که تا سال ۱۹۱۷ در تبعید به سر می برد پس از پیروزی انقلاب در ۱۹۱۷ به روسیه بازگشت و این بار در مسکو سردبیر پراودا و روزنامه حزب سوسیال دموکرات و مجله اسپارتاکوس شد.
در ۱۹۱۸ لنین به منظور صلح با آلمان و خروج روسیه از جنگ جهانی اول، توافقنامه برست- لیتوفسک را با آلمان امضا کرد و روسیه به موجب آن سرزمین های وسیع اوکراین، لهستان و قفقاز را از دست داد. این موضوع موجب بروز اختلافاتی میان بوخارین- که آن زمان یک انقلابی رادیکال بود- و لنین شد.
او در این رابطه معتقد بود که مذاکره کردن با آلمان امپریالیستی به معنای محفوظ نگه داشتن جمهوری سوسیالیستی از طریق قمار کردن بر سر جنبش انقلابی جهانی است. اختلاف عقیده های سیاسی بخش جدایی ناپذیری از رابطه لنین و بوخارین شده بود. بوخارین در مارس ۱۹۱۹ عضو کمیته اجرایی کمینترن (حزب کمونیست شوروی) شد و چندین کتاب درباره کمونیسم و اقتصاد و توسعه نوشت.
«امپریالیسم و اقتصاد جهانی»، «برنامه انقلاب جهانی»، «ماتریالیسم تاریخی»، «الفبای کمونیسم»، «اقتصاد و سیاست دوره گذار» و «مسیر سوسیالیسم» از جمله کتاب های او در ای باره است.
در همین سال ها بود که به تدریج دیدگاه های چپ گرایانه اش را تا حدودی تعدیل و از سیاست اقتصادی جدید (نپ) حمایت کرد. سیاستی که به موجب آن به مردم مجوز تاسیس مشاغل کوچک، مالکیت مغازه و فروش اجناس در برابر سود را می داد. او دیگر اندیشه سلطه کمونیسم بر سراسر اروپا را هم در سر نمی پروراند و آن را اساس رد می کرد.
بوخارین و دیگر رهبران بلشویک در آستانه آن چه بعدها بوخارین آن را «فروپاشی توهمات مان» نامید، فرآیند دردناک بازاندیشی فرضیات اساسی شان درخصوص انقلاب را آغاز کردند. بعد از مرگ لنین در ۱۹۲۴، بوخارین همچنان از سیاست های اقتصادی او حمایت می کرد، اما این طرح با مخالفت بسیاری از بلشویک ها به رهبری تروتسکی مواجه شد. بوخارین در صف حامیان لنین و در مقابل انقلابیونی چون لئون تروتسکی، گریگوری زینوویف و لئو کامنف ایستاد و در جنگ قدرت درون حزب از استالین حمایت کرد، اما استالین اندکی بعد از آن که به رهبری رسید، سیاست اقتصادی جدید را کنار گذاشت و اعلام کرد که روسیه باید به یک کشور صنعتی کمونیستی تبدیل شود. این اقدام او با مخالفت شدید بسیاری از یاران دیرینش که به قدرت گرفتن او کمک کرده بودند، رو به رو شد.
نیکلای بوخارین نیز که یکی از آن ها بود، به سرنوشت شوم سایرین دچار شد. او اندکی بعد از حزب کنار گذاشته شد و از ریاست کمینترون و سردبیری «پراودا» نیز محروم گردید. هرچند بوخارین بعدها سخنان خود را پس گرفت و حتی در تدوین قانون اساسی ۱۹۳۶ شوروی مشارکت جست، اما اعترافات او در دادگاه های نمایشی و محاکمات مسکو موجب شد که برای همیشه جایگاه سیاسی خود را از دست بدهد. او سرانجام در ژانویه ۱۹۳۷ بازداشت و در ۱۴ مارس ۱۹۳۸ اعدام شد.
خروشچف، رهبر شوروی پس از استالین، سه سال بعد از مرگ او و در روز گشایش بیستمین کنگره حزب کمونیست، دست به کاری زد که نمایندگان کنگره تصورش را هم نمی کرند. او استالین را به باد حملات بسیار تندی گرفت و ترور استالینی دهه ۱۹۳۰ را محکوم کرد. از آن پس طوفان انتقادات نسبت به استالین بالا گرفت. قربانیان جنایات استالین تکریم شدند و تاریخ نویسان به بررسی مجدد حزب و بازخوانی آثار اعضای آن پرداختند.
کتاب چه می گوید؟
استالینیسم ستیزی و مسیری که خروشچف در راستای استالین زدایی گشود، موجب شد تا مسئله بوخارین که حالا دیگر به نماد استالین ستیزی در تاریخ حزب تبدیل شده بود، پیش کشیده شود.
استیون اف. کوهن در اواسط دهه ۱۹۶۰ به نوشتن شرح زندگی نیکلای ایوانوویچ بوخارین و بازنویسی اندیشه های ضداستالینیستی او می پردازد؛ سیاستمدار و تئوریسینی که اکنون بسیاری نقش او در انقلاب شوروی را همتای رقیب حزبی اش لئون تروتسکی می دانند. ایوانوویچ بوخارین بیشتر عمر خود را صرف نوشتن درباره سوسیالیسم و اقتصاد بازار کرد و نوشته های او در قالب جلدهای مجزا که به فلسفه، جامعه شناسی و اقتصاد مارکسیستی و نقد هنری و ادبی اختصاص داده شده بود، چاپ و منتشر می شدند.
بوخارین عضو موسس «آکادمی کمونیستی» و هیئت رییسه آن بود و نامزد اصلی حزب و تنها رهبر سیاسی ای بود که در ۱۹۲۹- ۱۹۲۸به عضویت در آکادمی علوم شوروی انتخاب شد، که این شهادت افتخارآمیز و واپسینی بود بر شخصیت برجسته او.
زمانی که در سال ۱۹۷۳ کتاب «بوخارین و انقلاب بلشویکی» درباره او منتشر شد، سرنوشت بهتری از خود بوخارین پیدا کرد و با استقبال گسترده ای در سراسر جهان مواجه شد. کتاب در ده فصل تنظیم شده است. بعد از فصل اول که نویسنده شرح زندگی نامه نگارانه مبسوطی از بوخارین ارائه کرده است، در فصل های بعدی تاریخ عمومی و سیاست های حاکم بر شوروی و همچنین عقاید بوخارین و نظریه های کمونیستی او را با جزییات تشریح می کند. نویسنده یک بار هم به طور جداگانه به ارائه تئوری های مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی بوخارین در فصل چهارم می پردازد.
چرا مهم است؟
استیون کوهن در کنار توصیف فراز و نشیب های انقلاب و زندگی و اندیشه بوخارین، از یک آلترناتیو بوخارینیستی دفاع می کند. آلترناتیوی که از نظر نویسنده، بوخارین را امروزه به یک نماد نیاکانی برای یافتن راه حل دوم غیراستالینیستی، هم در تاریخ شوروی و هم اروپای شرقی بدل کرده است. این ایده البته بر پایه برنامه های مدون اقتصادی بوخارین متکی است. کوهن در این راستا تلاش می کند به بوخارین وزنی هم مرتبه تروتسکی اعطا کند.
به زعم او هر چند که تروتسکی استالین را به درستی شناخت و بخت خوبی در جذب فعالان سیاسی توانمند در خارج از کشور داشت و توانمندی های ادبی اش او را برای تبدیل شده بیک قهرمان انقلابی مستعد می ساخت، اما بوخارین در برابر تمام این ویژگی ها وزنه ای مهم داشت که تروتسکی فاقد آن بود: یک برنامه اجتماعی و اقتصادی واقعی. نویسنده در این کتاب مدارکی دال بر اثبات این داعیه اش ارائه می کند. مارسل لیبمن، مورخ سوسیالیسم و کمونیسم معتقد است این کتاب، قالب کلاسیک انتخاب میان دو گزینه استالینیسم و تروتسکیسم را به چالش می کشد و یک پرسش بنیادین را مطرح می کند: آیا در آن جا [شوروی]، انتخابی وجود داشته که تاکنون نادیده گرفته شده یا به آن کم توجهی شده باشد؟
نویسنده به زعم خود کوشش کرده تا سیاست ها و ایده های بوخارین را در زمینه بزرگ تر سیاست های حزب بلشویک و تاریخ شوروی، ارائه و تفسیر کند.
چه ضعف هایی دارد؟
شاید ضعف بارز کتاب این باشد که پیش از به قدرت رسیدن گورباچف نوشته شده است. زمانی که هنوز روس ها امکان دسترسی به آرشیوهای جنایاتی که رژیم گذشته مرتکب شده بود را نداشتند و همان طور که خود کوهن نیز اقرار می کند، سال های پایانی زندگی بوخارین، مبهم و دست نایافتنی باقی مانده است.
هفته نامه صدا