این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«هفتمین صلیب»؛ بهترین رمان تبعیدی آلمان
سمیه مهرگان*
«هفتمین صلیب» که عنوان پرفروشترین اثر آنا زگرس در جهان را دارا است، بهقول رایش رانیسکی (منتقد برجسته آلمانی که به او لقب پاپ ادبیات را دادهاند) فقط یک رمان به زبان آلمانی وجود دارد که «ارزش جهانی» دارد و آن توسط یک زن نوشته شده- و آن رمان همان «هفتمین صلیب» آنا زگرس است. کارل زوکمایر نویسنده و نمایشنامهنویس آلمانی نیز همین نظر را دارد: این تنها اثر حماسی کل ادبیات تبعید آلمان است که موفق شده از دور یک تصویر انسانی معتبر از آلمان تاریک ارائه دهد.
آنا زگرس نگارش این کتاب را در سال ۱۹۳۸ پیش از هفتاد سالگی در دوران تبعید در پاریس شروع کرد، اما این رمان برای نخستینبار در سال ۱۹۴۲ ابتدا به زبان انگلیسی و در آمریکا چاپ شد و سپس در سال ۱۹۴۳ نسخه آلمانی آن در انتشارات مکزیکی ال لیبرو لیبره منتشر شد. خوزه مانسیسودور نویسنده مکزیکی نیز هنگام انتشار کتاب «هفتمین صلیب» به زبان اسپانیایی در سال ۱۹۴۳ مینویسد: بدون شک «هفتمین صلیب» بزرگترین سندی است که باقی خواهد ماند تا بشریت فردا، شرمگین و ناراحت آن را بهعنوان نماد دوران ما به یاد بیاورد. در همان دهه که «هفتمین صلیب» آوازه جهانی پیدا کرده بود، اقتباس موفقی از آن در سال ۱۹۴۴ از سوی فرد زینهمان کارگردان اتریشی-آمریکایی و خالق «مردی برای تمام فصول» و «از اینجا تا ابدیت» و برنده چهار جایزه اسکار کارگردانی، صورت گرفت. «هفتمین صلیب» داستان یک فرار موفق از یک اردوگاه کار اجباری است، اما یک کتاب جنگی سیاسی یا حتی انتقام نیست، بلکه کتاب مهربانی و خیرخواهی است که از سوی شاعر ترس و وحشت نوشته شده؛ این رمان، تضاد بین رژیم نازی و مردم آلمان را توصیف میکند، و نشان میدهد که چگونه سیستم خودکامه به همهچیز نفوذ کرده. این کتاب از بسیاری از رمانهای تبعیدی سالهای نخست، متفاوت است؛ چراکه نویسنده آن برخلاف بسیاری از همکاران راندهشده خود به خارج کشور، عشق به میهن آلمان را رد نکرد و آن را در موقعیتهای روایت خود به کار گرفت. شاید این مساله بیشترین تاثیر را در کتاب داشت؛ آنچنانکه حتی خود زگرس هم به آن باور دارد: «گفته میشود که بخشی از این موفقیت در آمریکا به دلیل این واقعیت بود که بسیاری از مردم برای اولینبار متعجب و مردد شدند. آنها برای نخستینبار دریافتند که هیتلر قبل از آنکه خارجیها را نابود کند، بهترین بخش جمعیت خود را از بین برد.»
شاید هیچکس در آلمان شرقی به اندازه زگرس جایزه نگرفت – از جایزه ملی جمهوری دموکراتیک آلمان و جایزه گئورگ بوشنر گرفته تا جایزه صلح استالین- اما درعینحال نقش سیاسی برجستهای هم داشت. او در خارج، آلمان سوسیالیستی را تبلیغ میکرد. بااینحال او ضدفاشیسم بود، اما همزمان یک وطنپرست با عشق عمیق به فرهنگ آلمان هم بود. آنطور که یکی از فرزندانش میگوید او همیشه مایل بود که نویسنده تمام جامعه آلمانیها شود. سرمشقهایش از لحاظ زبانی، لوتر، هولدرلین و کلایست بودند: «هنگامی که من در سال ۱۹۴۴ یک بورسیه تحصیلی دریافت کردم تا در فرانسه تحصیل کنم مادرم گفت که نمیتواند در خارج بماند؛ چراکه او نویسندهای آلمانی است و نمیخواهد دائما بدون زبان آلمانی زندگی کند.»
زگرس از نظر سیاسی و ادبی در تناقض رئالیسم سوسیالیستی و سوسیالیسم واقعا موجود بهطور غمانگیزی گرفتار شده بود. آیا او شاعر ترس و وحشت بود؟ مارسل رایش رانیسکی که درباره تناقضات و گرفتاریهای زندگی زگرس آگاه بود، در تائید اثر زگرس چنین میگوید: «هفتمین صلیب، این اثر ادبی بزرگ، امروز رمانی علیه دیکتاتوری تمامعیار است.» جان استوارت روزنامهنگار آمریکایی در یادآوری یک گفتوگوی خود با زگرس بهمناسبت انتشار «هفتمین صلیب» به زبان انگلیسی در آمریکا در سال ۱۹۴۲ میگوید من به زگرس گفتم هیچکدام از کتابهای ضدفاشیستیای که خواندهام مانند کتاب «هفتمین صلیب» روی من تاثیر نگذاشت. گئورگ هایسلر در این رمان -یکی از هفت فراریای که از اردوگاه کار اجباری میخواست فرار کند- برای من نمادی از ابعاد قهرمانانه دارد. وقتی که او بالاخره از مرز رد میشود، یک پیروزی پنهان بر قدرت ظاهری مطلق صلیب شکسته (علامت رسمی حزب نازی) بود، پیروزی تعداد انگشتشماری از آدمهای شجاع که اشتیاق به آزادی آنها را کنار هم جمع کرده بود. آنگونه که من فهمیدم زگرس در واکنش به احساسات من در مقابل هایسلر بهعنوان نقش کلیدی برای ارزیابی تمام مبارزان ضدفاشیستی در کتاب «صلیب هفتم» گفت: «آنطور که من هایسلر را میبینم، آنطور که تلاش کردم او را نشان دهم، یک انسان متوسط بود. خصوصیات هایسلر برای والاو (شخصیت دیگر رمان) نیز صدق میکند- اگرچه والاو در نبرد با دشمن، کمی ناپختهتر و کمتجربهتر بود. هر دو مرد برای صدها نفری ایستادگی کردند که در همان موقعیت قرار داشتند. میدانم که آمریکایی تصور میکنند این مردان از قدرت اراده خارقالعادهای برخوردار هستند. اما آنها هیچ تجربهای از آزار و اذیت مستقیم توسط نازیها ندارند. شخصیتهای کتاب من، چه مردان و چه زنان، برآمده از یک محیط خاص هستند. و اگر آنچه در آلمان اتفاق افتاده، تابهحال در آمریکا اتفاق افتاده بود، آنگاه آدم زود متوجه میشد که چگونه هزاران هزار از افراد نیرومند و دارای استقامت پیدا میشد که هرگز تصورش را هم نمیکردند. هایسلرها و والاوها همهجا وجود دارند.»
* روزنامهنگار و داستاننویس
آرمان
‘