این مقاله را به اشتراک بگذارید
برندگان نوبل با خاطراتشان آمدند
با شروع برگریزان پاییز ادبیات فرانسه شاهد اتفاقی نادر است؛ سه کتاب از دو نویسنده محبوب این کشور راهی کتابفروشیها شدند. ژان ماری گوستاو لوکلزیو رمان «آلما» و پاتریک مودیانو رمان «خاطرات در خواب» و نمایشنامه «آغازهای زندگیمان» را به انتشارات گالیمار سپردهاند. مودیانو از سال ٢٠١۴ و زمانی که جایزه نوبل ادبیات را به خانه برد، اثری را دست ناشران نسپرد و خودش اعتراف کرده بود که باید دوباره موتور نویسندگیاش را روشن کند. گویی خلق شخصیت محوری تازهترین نمایشنامهاش- نویسندهای که در بند نوشتههایش درآمده- در راه انداختن موتور نویسندگی او نقش داشته است. از طرفی، لوکلزیو هم از سال ٢٠١۴ دست به قلم نشده بود اما دوری لوکلزیو از دنیای نویسندگی به جایزه نوبل ادبی که در سال ٢٠٠٨ گرفت، مربوط نمیشود. لوکلزیو سه سال صرف نوشتن «آلما» کرد؛ داستانی که بار دیگر او را به اصلش یعنی موریتانی، بازمیگرداند. مودیانو سه سال پیش خبر داده بود نوشتن داستان «خاطرات در خواب» را شروع کرده است. گالیمار تازهترین اثر داستانی مودیانو را اینچنین معرفی میکند: «هر خیابان شهر خاطرهای، ملاقاتی، غمی، لحظهای شاد را تداعی میکند.» نویسنده هنوز «آن حجم نسیانی که همهچیز را دربرگرفته» به خاطر میآورد: «نسیانی که دستاویزی برای رسیدن به تکههای گذشته، مسیرهای منقطع و فانی و اغلب سرنوشتهای انسانی دستنیافتنی است.» از طرفی لوکلزیو که کودکی خود را در موریتانی گذرانده است، با درد بردهداری زندگی کرده و رنج سلطه انسانی بر انسان دیگر و انقراض گونههای جانوری را به چشم دیده است. او از شیزوفرنی رنج کشیده است، از ملیت دوگانه فرانسوی- موریتانیاییاش، از گذراندن کودکی در نیس بدون حضور پدر. در فرانسه بزرگ شد اما فکر و ذکرش در موریتانی بود. «آلما» هم داستانی جدا از این تجربیات نیست. در این رمان لوکلزیو دو سرنوشت را به یکدیگر گره میزند. داستان روایت جرمین فلسن است که برای یافتن اجدادش وارد جزیرهای میشود. این مرد در میانههای جنگل گم میشود، درست مانند شخصیت محوری رمان مودیانو که در هر خیابان گم میشود. این دو غول ادبی فرانسه داستانهای خودشان را روی کاغذ میآورند. گویی که یافتن آرامش درونی برای آنها بسیار دشوار است. همانطور که برای نسلهای پس و پیش از آنها دشوار بوده و هست. شاید آنها به خاطر دینی که اجدادشان بر گردنشان گذاشتهاند، خود را مسوول میدانند. برای درک بهتر رابطه هر کدام از این نویسندهها با نوشتارشان بار دیگر خطابههای آنها را پیش از دریافت جایزه نوبل ادبی مرور میکنیم؛ مودیانو از لحظههایی که یأس و شک به ذهنش هجوم میآورند، صحبت کرد اما لوکلزیو از خلوتش، از کنشی که وقتی نویسنده تنها نظارهگر است، صحبت کرد. هر دو نویسنده از مشکلاتشان، اشتیاقها و دغدغههایشان گفتند. پاریس برای مودیانو و جنگلهای موریتانی برای لوکلزیو. بنابراین جای تعجب نیست که دوباره داستان مودیانو در خیابانهای پایتخت فرانسه روی بدهد و داستان لوکلزیو در میان درختان موریتانی. دو جهان متفاوت در دو نیمکره زمین. اما هردوی آنها به گذشته بازمیگردند؛ به دنبال ردپای کودکی، جوانیشان و تاریخچه خانوادگیشان هستند.
به نقل از اعتماد