این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
تحشیهای بر شب هول اثر هرمز شهدادی
روح الله کاملی
شب هول[۱]، روایت چندین برهه زمانی مختلف است؛ تاریخچه اصفهان، نبرد افغانها و زندگی چندین خاندان و خانواده. اما آنچه همه این روایتها را به هم متصل کرده، شخصیت ابراهیم است. شب هول؛ روایت تولد، زندگی و مرگ اوست.
غالب رمانهای مدرن و پست مدرن، جز معدودی (بعضی کارهای بکت یا براتیگان) اگر چه در مقابل معناگشایی و وضوح پیرنگ داستانی مقاومت میکنند اما در نهایت با صبوری و تعمق و خوانش چندین باره دست آخر، نوری به کلیت متن میتابد. شب هول با آن ساختار هزارتکهاش بیشباهت به ساختار شازده[۲] احتجاب نیست، شب هول فراوان از تداعی معانی(شاخص اصلی سیال ذهن) بهره میگیرد، با این حال، شب هول سیال ذهن نیست[۳] و با وجود روایت ابراهیم حتی میتوان گفت دارای پیرنگی خطی است. شکل روایت دورانی و تو به تو است. پایگان(سکوی آغازین) روایت هم، رساندن ابراهیم است به بیمارستان و در نهایت هم انجام این امر.
چگونگی ساختار، پیچیدگی روایت و تطابق و همپوشانی شخصیتها و حوادث، شب هول را رمانی ساخته که در برابر معناگشایی و قصهیابی مقاومت میکند و برای کنکاش در این رمان حدودی ۳۰۰ صفحهای ناگزیریم از ذکر پیرنگ روایت اصلی.
داعی در نایین با آصفه ازدواج میکند و پس از سالها آصفه ابراهیم را حامله میشود. شبی که آصفه دردش میگیرد، داعی که بیاطلاع از علم طب نبوده بچه را بدنیا میآورد اما آصفه میمیرد. داعی از این غم و بدلیل بهایی بودن به ورامین هجرت میکند و آنجا آموزش پسری هادی نام را بر عهده میگیرد. داعی در واپسین روزهای عمر، آنچه از عتیقهجات و کتب قیمتی داشته به هادی میسپارد تا به ابراهیم تک پسرش برساند. اما هادی کتابها و عتیقهجات را به پدرش میدهد و پدر هم به بهایی ناچیز آنها را آب میکند. روزی ابراهیم به خانه پدر هادی میآید در طلب آن عتیقهها و وقتی میشنود پدر هادی آنها را فروخته خشمگین دگنگ در دستش را پرتاب میکند و در اثر آن مادر هادی کور میشود. سالها میگذرد و هادی که حالا آدمی شده پرنفوذ و ثروتمند به تکاپوی انتقام از ابراهیم میافتد و با فشار و اشارههای هادی، ابراهیم به زندان میافتد، تا حد مرگ شکنجه میشود و در نهایت سکته میکند و برای همین اسماعیل پسر بزرگ ابراهیم وادار میشود او را طبق دستور پزشک به بیمارستان مدیری در تهران برساند. البته ماجراهای فرعی دیگری نیز در این میان وارد میشود اما تمام آنها مثل شاخ و برگ هستند و ساقه رمان، روایت ابراهیم است.
بسان هر رمانی، شب هول میعادگاه چندین و چند شخصیت است. از شخصیتهای اصلی گرفته تا فرعی و سیاهی لشکرها و شخصیتهای در سایه[۴]. شب هول میعادگاه حدود سی شخصیت است که با اسم تشخص یافتهاند. حتی گاهی شخصیتهای فرعی و سیاهی لشکرها هم تشخص اسم و عنوانی یافتهاند که شاید دلیلش نگاه موزهای یا سیاح مولف باشد. نگاهی که در آن فضا تجسد یافته و درشت میشود.
نانا، آقا یوسف و نازبیگم و … گاه چنان توصیف میشوند که انگار جزعی از فضا و اتمسفر هستند[۵] و شیوه روایت بومی نیست[۶]. نگاه یک شهرنشین به محیط یک روستا موزهای است و نگاه یکی از اهالی روستا به همان روستا نگاه بومی است.
«… تا وقتی به ده نرسیدهایم تبم ادامه دارد. خرها که به راه میافتند میفهمم که در آستانه ورود به جهانی ناشناختهام.» شب هول، ص ۷۱
شهدادی با نگاه سیاحش، محیط روستا و فرهنگ روستایی را به زیبایی هر چه تمامتر نشان میدهد، با قوتی که خواننده انگار در بطن اتمسفر و محیط است و درون نوعی واقعیت برساخته قرار دارد. آنچه هدایت اسماعیلی از گردشش در محیط سلطان نصیر تعریف میکند را ما مشاهده میکنیم.
«پس از آشپزخانه اطاق کرسی است. اطاق بزرگی که در میان آن جای پایههای کرسی بزرگی را در زمین حفر کردهاند تا کرسی ثابت بماند» ص ۶۹
ابراهیم؛ خورشید و مرکز ثقل شب هول، حدود شصت ساله، تحصیل کرده و قانوندان. او در شبهای ایام عاشورا بدنیا میآید و بعدها به مقام و منصبی چند میرسد از جمله شهردار اردکان، رئیس دایره حقوقی شهرداری اصفهان، با سارا ازدواج میکند و در نهایت سکته میکند و در بیمارستان مدیری تهران میمیرد. توصیف شخصیت ابراهیم «… بلند بالا، رشید، لاغر و عینکی…» ص۲۵۷
داعی؛ زاده شده در سالهای جنبش مشروطیت، بیپروایی و مزاج سوداییاش او را ناآرام ساخته و مدام در پی چیزی است که آتش درونش را آرام کند. پس به بهاییت میگرود، سفر میکند و بعد ازدواج و در نهایت معتاد به تریاک و مشروب میمیرد، در تنهایی و بیکسی.
هدایت اسماعیلی، کوچکترین فرزند ابراهیم و سارا. حدود یک سوم رمان از دید و منظر و نظرگاه او بازگو میشود. گاهی شک میکنیم نکند اوست که راوی شب هول است. او استاد دانشگاه، متاهل، ۲ دختر دارد و خاطراتش را مینویسد.
اسماعیل اسماعیلی، پسر ارشد ابراهیم. حدود ۴۰ ساله. هموست که پدر را همراهی میکند برای رسیدن به بیمارستان.
هادی ابراهیمی، مردی حدود شصت ساله، متنفذ و ثروتمند. در سالهای پایانی عمر به دنبال انتقام از خانواده همسرش، همسرش و ابراهیم است. او عجیبترین شخصیت شب هول است، انگار تمام شخصیتهای شب هول در نهایت بدل به او میشوند. درست مثل شخصیتهای بوف کور که در نهایت بدل به پیرمرد خنزرپنزری میشوند. هادی ابراهیمی، شخصیتی روان پریش دارد. لبریز از عقده حقارت که در تمام مدت عمر سعی میکند با اعمالی درشت و قهرمانانه خودش را اثبات کند.
«… خواهند دید مادرقحبه ها. مثل سوزن توی چشمشان میکنمش. درستش میکنم. درستشان میکنم. کسی حریف من نمی شود. دیگر تمام شد. دوره نوکری تمام شد…»همان، ص۲۰۱
از دیدگاه روان درمانی آنچه باعث شده شخصیتش چنین شود، شاید این چند حادثه باشد…
الف) ترغیب پدر او را به دزدیدن اموال مردم در کودکی
ب) تجاوز میرزاسلیمان به او
ج) تجاوز ملا به او و فلک کردن او و بعدها هموست که مامور فلک کردن بچهها میشود و لذتی که از این کار میبرد.
د) حقارتی که ابراهیم به خانوادهاش تحمیل میکند و کورشدن مادرش به دست ابراهیم
ه) حقارتی که خاندان توکلی و بویژه آذر به او تحمیل میکنند.
شاید به همین دلیل است که او چنان عاشقانه ایران(خواهر زنش، زنی که از خاندان توکلی تبعید شده) را دوست میدارد، دوستش میدارد تا مدام به او تجاوز کند و او را به تملک خود در بیاورد و شاید برای همین عقده تملیک است که ابراهیم را به مسلخ میبرد اما وقتی ابراهیم سر بر نمی تابد چنین میکند با او…
«بوی بریان شدنش را از لابه لای کلمههایی که نوشته بود میشنیدم و کیفور میشدم…» همان، ص۲۵۸
با وجود تعدد شخصیتی در شب هول، با آن همه تفاوت بینش و… (یکی استاد دانشگاه است، یکی راننده و …) لحن و زبان شخصیتها چندان تفاوتی نمیکند و اینجاست که وزنه داستان نه بر روان شناسی شخصیتها بلکه بر فضا و مکان و تاریخ استوار است. آوردن تکههای تاریخی از متون دیگر هم شاید در همین راستا باشد. اگر بخواهیم شب هول را از منظر روانکاوی و نقد روانشناسانه بررسی کنیم، تنها یک شخصیت را میتوان در میان خیل این شخصیتها یافت که بشود بدرستی از منظر روانکاوانه بررسیاش کرد و او هادی ابراهیمی است.
با این تفسیر، گمان میکنم باید شب هول را از منظر جامعه شناسی بررسی کرد. بویژه اینکه یکی از معدود رمانهایی است که بیجانبه و با نگاهی حقیقی(و چه دشوار بوده داشتن این نگاه در فضای آن روزها) جامعه ختم به انقلاب ۵۷ را هوشمندانه وصف میکند. شب هول، نه داستان شخصیت بلکه داستان جامعهای است آبستن انقلاب.
غالب شخصیتها همپوشان و منطبق بر هم هستند و به نوعی به یک شخصیت اثیری و کلی بدل میشوند، بچههای هدایت شیرین و شهین نام دارند، بچههای هادی ابراهیمی شیرین و شهین و دختران علی قزوینی شیرین و شهین، حتی زن علی قزوینی مهین نام دارد، هماوای شهین. حتی اسماعیل اسماعیلی هم عاشق یکی از دو دختر همسایهاش میشود که نامشان شیرین و شهین است.
«… وجه زیستی دیگرم وحشتناک است… زنی از درون خوابم زاده میشود که هست و نیست» ص ۲۶۸
«…مرد آراستهای که روبروی من رنگ باخته نشسته است خود من است. میفهمی؟ خود من…» ص۲۶۸
زن هادی ابراهیمی در بیمارستان بستری است و زن هدایت اسماعیلی هم. زن هادی ایران نام دارد و معشوقه هدایت هم. این تشابه و سایه وار بودن شخصیتها(کارویژه معروف بوف کور) در تمامیت رمان هست. هادی نامزدش را رها میکند مثل جابرزاده، مثل هدایت اسماعیلی. این تشابه نامها و حتی تقدیرها به صورتی یادآور تناسخ هندوهاست. انگار شخصیتی در تاریخی زندگی میکرده، بعد مرگ و بعد شخصیت دیگری. تاریخ نویس باستانی که شرح حمله افاغنه به اصفهان را نوشته در امتداد هدایت اسماعیلی است که تاریخ اکنون و شرح حالا را مینویسد و… اگر بپذیریم اینها همه عامدانه بوده به جهان بینی مولف میرسیم. جهان بینی عجیبی که شب هول بر آن پا گرفته. هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی. ابراهیم که توسط هادی شکنجه میشود به تقاص کور کردن مادر هادی است و چندین و چند جا غیرمستقیم ذکر میشود ابراهیم و هادی انگار برادرند و از تشابه زندگیاشان که بگذریم، نامهایشان، هادی و ابراهیم، از لحاظ آوایی شبیه یکدیگرند. انگار هادی خودش را، خویشتن را شکنجه میکند تا از آن عقده برهد، ابراهیم با دگنگ[۷](استعارهای از آلت نرینه) چشم مادر را کور میکند.
رمز یکپارچگی شب هول:
شب هول، با زمان بیرونی طولانی[۸] که چندین قرن را در بر میگیرد و با حضور و تناوب چندین شخصیت و تناوب فضاها در هنگام خوانش و حتی در ذهن خواننده یکپارچه و مستحکم جلوه میکند. شهدادی برای پیوند این عناصر مختلف و متفاوت از تکنیکهای رایجی چون فاصلهگذاری، برش صفحه، درشت کردن حروف، تغییر نوع فونت، تغییر نثر و شمایل نگارش و نام یا شمارهگذاری استفاده نکرده. در موارد معدود که گسست ناگزیر بوده، یکی دو خط سفید فاصله انداخته بین دو متن و تمام. شب هول از لحاظ شمایل نگارش و چاپ شبیه یک تک داستان به نظر میرسد. مثل داستانی یک تکه و ۳۰۰ صفحهای.
در گذر از وصف درونی شخصیتها گاه از تداعی معانی بهره برده و گاه از تشابه کلامی و گاه از گریز و نقب زدن و گاه با بینامتنیت و شبه جملهها و مهمترین و کارآترین ترفند، بهره بردن از یادمانها یا محرکهای نهفته است. همان که فروید در تفسیررویا نام میبرد. مثال بارز این ترفند در هزار و یک شب به وفور استفاده شده. شب نخست دنیازاد از خواهر بزرگتر شهرزاد تقاضا میکند حکایتی بگوید و چنین میخوانیم
«… شهرزاد گفت اگر ملک اجازت دهد بازگویم. ملک را نیز خواب نمی برد و بشنودن حکایات رغبتی تمام داشت. شهرزاد را اجازت حدیث گفتن داد، شهرزاد در شب نخستین گفت: ای ملک جوانبخت شنیدهام بازرگانی سرد و گرم چشیده و جهان دیده…»[9]
اما این تکه متن یا تقاضای دنیا زاد و اجازت گرفتن شهرزاد از ملک و حتی این جمله «ای ملک جوان بخت شنیدهام» دیگر بندرت در شبهای دیگر گفته میشود، فقط این میماند. «چون شب صد و هشتم بر آمد» و حتی «شب هفتصد و هشتم» و تمام. اینجا حضور دنیا زاد و حضور پادشاه و احتمالا جلاد یادمانهای نهفته است. در شب هول، پایگانهایی ساخته میشود. مثلا روایت داعی در آغاز با گفتار و مقدمهای از مشروطیت آغاز میشود اما پس از آن هر بار که روایت به سمت داعی میچرخد، چرخشی مستقیم است، بدون مقدمه چینی و خواننده که یادمانی نهفته دارد با چرخش متن میچرخد…
بینامتنیت:
بینامتنیت جای گذاری متنی ثابت شده و غریبه درون ساختار روایت. بینامتنیت در صورت کلی به دو گونه است، بینامتنیت پیوندی یا هم بندی[۱۰]. بینامتنیت در هر صورت کارکردی چند گانه دارد.
الف) کارکرد عمودی: نمونه آن در چاه بابل رضا قاسمی مشاهده میشود و نقش تکامل مفهومی، تکامل شخصیتی و معنادهی دارد.
ب) کارکرد موازی: نمونه آن در شب هول، که تاریخچه اصفهان آورده شده تا در موازات سفر اسماعیل و ابراهیم قرار بگیرد، همان گونه که اسطوره اسماعیل و ابراهیم با کعبه گره خورده. هم چنین در جای جای شب هول اصفهان به زن و زنانگی تشبیه شده و ستمها و ویرانیهایی که بر آن رفته، زنان هم چنین نقشی دارند، ستم کش و مدام تحقیر و تاراج شده.
«…شهری بزرگ، زنی باستانی که جایی در پهنه دشت در دامنه کوهها و بر کنار زاینده رود… بر زمین ایستاده است» ص ۸
ج)کارکرد مخالف خوان؛ که نمونه بارز آن در تعزیههاست و کارویژه آن معرفی و درشتنمایی مظلومیت شخصیت اصلی است.
د)کارکرد اسطورهای؛ کارویژه آن آوردن شاهد مثال است یا به روز کردن نثر یا تحشیه بر تاریخ. به عنوان نمونه داستانهایی که برپایه شاهنامه فردوسی نوشته شدهاند یا بر پایه کلیله و دمنه.
در چینش کلی، شب هول دارای دو روایت موازی است، روایت نخست گذر شخصیتها در ادوار مختلف است و روایت دوم گذر اصفهان در ادوار تاریخ. با فرض اینکه متونی که به تاریخ یا اسطورهای اشارتی دارند ناگزیر از آوردن شاهد مثالی هستند، پس شب هول که جنبهای تاریخی نیز دارد… شب هول لبریز از این خرده اشارتهای اسطورهای است. حتی اسامی هم بار اسطورهای دارند. ابراهیم و اسماعیل، هاجر. ایران و آذر و…
البته اگر فراداستان را هم نوعی بینامتنیت به حساب آوریم چون گاه کارکردهایی بینامتنیتی مییابد، شهدادی از این ترفند هم بهره برده تا راوی صادق ذهن شخصیتهایش باشد.
«… احتمالا باید عکس العمل پرستار را هم بنویسم. اگر در اینجای داستان اشاره کنم که پرستار شباهت خفیفی به آذر دارد بد نیست…» ص ۵۹
گاه فلسفه و جامعه شناسی و روانشناسی نیز بسان داستانهای کوندرا در میان متن جولان میدهند یا حتی اشارتی به …
«… ابوالفضل از سارتر نقل میکند که گفته است ازدواج تدفین است. منظور این فیلسوف فرانسوی را نمیفهمم….» ص ۱۲۹
روایت، نثر و ساختار
شاید باستانیترین شیوه روایت داستانی[۱۱] روایت هزارتویی باشد. همان هزار و یک شب یا قصههای دکامرون بوکاچیو. ساختار و شمایل شب هول هم هزارتویی است با اندکی تفاوت. ماجراها در دل هم روایت میشوند اما گاه روایت اصلی برش میخورد تا فلسفه، جامعه شناسی ، بینامتنیت یا حتی فراداستان دایره متن را کامل کند.
«…چنین آموختهایم که در نوشتهها سرگذشت آدمهای استثنایی و یا معروف را بخوانیم… هیچ گاه از خود نمیپرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهرا بیهویت، داستان همگان برایمان مطبوع نیست…» ص ۶۲
شاید شهدادی ناگزیر از انتخاب این شیوه روایت بوده. آخر وقتی زمان درونی و وقایع داستان، زمانی بسیار طولانی را در برگیرد و روایت تکه تکه از پهنه این زمان طولانی(شروع بنای اصفهان تا حدود سالهای ۱۳۵۷ ه.ش) نویسنده یا باید جا به جا فصل بزند یا با ترفندی تکه متنها را در امتداد هم قرار دهد تا یکپارچگی متن حفظ شود و خواننده آشفته نشود.
شب هول ساختاری پازل(جورچین) گونه دارد. در پیشروی متن فقط تکههایی میبینی که اینجا و آنجا هست و در نهایت، در پایان رمان، درون ذهن توست که تکههای پازل کنار هم مینشینند و شب هول کامل میشود.
حرکت متن، از آرامش و سکون است رو به بینظمی. انگار جریانات انقلاب[۱۲]. حرکت از روستا و آرامش است با جملههایی آرم، کند و هر چه پیشتر میرویم جملات ضرب آهنگی تند و پر سر و صدا میگیرند و شخصیتها هم عصبیتر و تندمزاجتر. با این پیش فرض است که تقریبا در انتهای رمان شخصیت هادی ابراهیمی را داریم. وزن متن در یک پنجم نهایی رمان، میچربد به الباقی متن. اطلاعات بیشتری به خواننده تزریق میشود و جذاب اینکه در خمس نهایی رمان دیگر از فلسفه، روانشناسی و بینامتنیت خبری نیست. متن اصلی صرف و تمام. متن هم شبیه شخصیت هادی ابراهیمی میشود.
ساختار شب هول از دیگر سو، تشابهی به یک شش ضلعی یا ستاره دارد. شبیه کهکشان. در مرکز این کهکشان، ستارهای است ابراهیم نام و سیاره و سیارکهایی با مدارهای نامتقارن بر گرد این ستاره در گردشند. در نخستین مدار، اسماعیل است، پسر ارشد که او را به بیمارستان میبرد و در بین راه، خاطراتش را نشخوار میکند. در مدار دوم، هدایت شرح حال و خاطراتی را که نوشته میخواند و مدار سوم(ضلع سوم) حکایت داعی و بالیدن او در گذر زمان. مدار چهارم، روایت هادی ابراهیمی است و در مدار پنجم اصفهان که چنان زنی است فریبا و بر مدار ششم، شرح سیارکها یا شخصیتهای فرعی. شرح حال سارا، آصفه، هاجر، آذر و …
از دیگر سو، شب هول با آن ساختار سفر واره که تا حدی شبیه ژانر جادهای[۱۳] است، در مسیر بین اصفهان تا تهران روایت میشود. شب هول ساختاری افقی دارد و ساختاری عمودی. ساختار افقی، شرح سفر است از اصفهان به تهران و ساختار عمودی، خاطرات و درونیات شخصیتها.
شب هول، با تمام اینها، انگار محک و پهنه تجربه بوده برای شهدادی. او از انواع زاویه دیدها استفاده برده، از خاطرهنگاری، از بیوگرافی، یادداشت روزانه و حتی دل نوشته و گریزهای تحشیه وار. همه این تکهها، به خوبی بخشی از کلیت رمان شدهاند و با نبودن آنها یا کنار گذاشتنشان شب هول از هم فرو میپاشد. حسن شهدادی و هنرش، بومی سازی ترفندهای داستانی است؛ شب هول با بهره گیری از فولکور، روانشناسی عامه و فضایی کاملا بومی با توصیفاتی بدیع، و لحنی ایرانی چنان ترفندهای نوین داستانی را در خود حل کرده که خواننده ابداً احساس غربت نمیکند.
توصیفات و تصویر پردازیهای شب هول چنان جاندار و حرفهای است که وقتی هدایت محیط روستا را با ذهن بچه گانهاش وصف میکند، انگار خود در آن فضاییم…
«… اکنون گله از کوه بر میگردد بز پیشاهنگ زنگوله به گردن پیاپیش گله میدود و گوسفندان پرچ پرچ کنان به کوچه باغ میان خانهها میدوند. دسته دسته از گله جدا میشوند و به آغلهای صاحبان خود میورند…» ص۶۹
و در نهایت، چرا شب هول واپسین رمان شهدادی بوده. رمانی که علیرغم حسنهایش و پیشرو بودنش، هرگز و هرگز چنان که باید و شاید دیده نشده. شاید تاریخ اینبار اثر گذاشته بر تالیفی. شب هول، شاید جزو معدود کارهای فاخری باشد که دقیقا در هیاهوی انقلاب منتشر شده و چنان که گائتان پیکون درباره بیگانه البرکامو[۱۴] میگوید، شاید بتوان نشانی از فضا و ذهنیت سالهای انقلاب بدست آورد. شاید به همین علت، شهدادی آگاهانه شخصیتهایش را اینگونه منطبق بر هم و موازی در سرتاسر رمان آورده و خواننده بسان داستانهای مدرن، کانون اصلی روایتی و شخصیتی مرکزی نمییابد و با متنی پر اصطکاک مواجه میشود تا کفه ترازوی نگاه اجتماعی به جامعهای در آستانه انقلاب بچربد بر دیگر نگاهها. برای همین خرده روایتهایی که به مانند فراداستان به موضوع اجتماع و نقد اجتماعی میپردازند در شب هول به کرات دیده میشوند.
«… اصلا برای چه کسی میخواهم بنویسم؟ آن هم توی این بلبشو…» ص۲۰
«… من هم یکی از افراد نسل خودم خواهم شد که نسل بیریشهای است. ما نه با گذشته ارتباط داریم و نه با آینده…» ص ۲۵
«… گفتن این که شب باشد، گزمه باشد و به قول نیما بیمارستان قرق باشد، مسیر رویدادهای جامعه ما را تغییر نمیداد. حالا بر خلاف گذشته باید دانسته باشیم که از هنر از ادبیات نمیتوان توقع کاری را داشت که انجامش بر عهده همگان است…»ص ۶۰
«… وقتی که دید رفقایش، مصدقی و تودهای، یک شبه مثل مار پوست انداختند و شدند یکپا طرفدار وضع موجود. شدند نوکر و چاپلوس هر که سر کار بود…»ص۲۵۱
«…میدانست که لفظ بهایی و اتهام بهائیت ابزار خطرناکی در دست برخی روحانیان است. شنیده بود که دوستی بزرگوار و صدیق نقل میکرد که چگونه روحانی بسیار معروفی از حربه اسناد بهائیت به اشخاص برای تصرف املاک و یا پیشبردن مقاصد دیگرش استفاده میکرد…» ص ۴۵
حتی آغاز و پایان رمان هم، نقدی اجتماعی است.
«… همه موسیقی ما همین است. زمزمهای مویهوار. حتی شادمانی هم رنگ مویه به خود میگیرد.» ص ۶
و همین مضمون با جملاتی شبیه در انتهای رمان
«…ترانهای که حال و هوای کهنگی و اندوه است…» ص ۲۸۲
شاید یکی از دلایلی که شهدادی در میان رمانش بخشهایی را به تاریخ اصفهان اختصاص داده به همین دلیل باشد، نقد اجتماعی. شهدادی وقتی به تاریخ اصفهان نگاه میکند، از تمام تاریخ اصفهان نبرد افغانها و هجوم محمود افغان و ویران شدن اصفهان را گل درشت کرده و در مرکز رمان قرار داده تا بفهمیم چرایی حمله افغانها را به اصفهان و روانشناسی اهالی اصفهان را زمان حمله افغان…
«…از این حالت مردمان متوحش و مضطرب شده در گریه و زاری و ناله و بیقراری افتادند و آنرا دلیل نزول بلا دانستند و علما و ملاها در راهها و بازارها روان گشته و مردمان را به تسویه و انا به امر مینمودند…» ص ۱۹۱
حرکت متن، الاکلنگی و پاندولی است. شخصت و سپس تاریخ، یا شخصیت و سپس خاطره، شخصیت و سپس فلسفه یا نقد اجتماعی یا فراداستان…
زمان خوانش شب هول، درمانده شده بودم. شهدادی، با آفرینش متنی تلخ و شخصیتهایی که هیچ یک رنگ و بویی از شادکامی نمیبرند، خواستگاه و زمانه و مردمان عصر خود را بازآفرینی کرده یا چون چخوف[۱۵] که تنهایی و اندوه در دل مانده انسان مدرن را پیشگویی کرده، در مقام پیشگو، حوادث انقلاب و پس از آن را…
[۱] – شب هول. شهدادی هرمز. چاپ اول. ۱۳۵۷٫ چاپ فاروس ایران
[۲] – با نگاه به تقدم و تاخر انتشار شازده احتجاب و شب هول، اولی در ۱۳۴۸ و دومی در ۱۳۵۷، و با توجه به معروف بودن شازده احتجاب و همچنین عضویت شهدادی در حلقه جنگ اصفهان که گلشیری از گردانندگان آن بوده، نمی شود منکر تاثیر شازده احتجاب بر شب هول بود.
[۳] – یکی از شاخصههای اصلی سیال ذهن، سیالیت روایت در زمان حال است. تمام افعال و همه چیز در زمان حال است و چیزی به اسم گذشته یا آینده وجود ندارد، خاطره و یادبود و بینامتنیت(اگر هم باشد از ذهن روایت میشود بیواسطه) وجود ندارد. رها از تسلسل زمانی(یکی از شاخصهای سیال ذهن از منظر له اون ایدل).
[۴] – شخصیتهای در سایه، شخصیتهایی که نه چنان شخصیتهای اصلی(اصیل) توصیف و واکاوی میشوند و نه چنان شخصیتهای فرعی نماینده تفکر یا حرکت و کنشی هستند و نه چنان سیاهی لشکرها که برای فضاسازی یا پرورش و به فعلیت رساندن شخصیتهای اصلی و فرعی کاربرد دارند. بلکه به مثابه کتابهای سیاسی(عالیجنابان سرخ پوش و عالیجنابان خاکستری) یا شخصیت جوانک فوت شده در داستان مردگان جویس، شخصیتهایی هستند که توصیف نمی شوند، اسمی ندارند یا عملا غایبند اما تاثیری ماندگار و بزنگاهی دارند.
[۵] – در جامعه شناسی روستایی بر خلاف جامعه شهری، ساکنین روستا یکدیگر را با اسم میشناسند و کل روستا یک تکه و یک روایت است اما در شهر، بسان داستانهای آپارتمانی یا شهری، صحنه داستانها اغلب یک آپارتمان یا حداکثر یک کوچه و محله است. شاید برای همین است که روایت شب هول وقتی در روستاست، تمام شخصیتها اسم و رسمی دارند.
[۶] – نگاه موزهای، شیوه نگاه و بررسی از دید یک سیاح یا غیربومی است، که در آن فضا و اتمسفر هم برای بازدیدکننده یا مولف جذاب بوده و مو به مو توصیف میشود و در مقابل نگاه بومی که همه چیز بدیهی شمرده شده و از فضا و اتمسفر فقط بخشهایی که مرتبط به داستان است بهره گرفته میشود.
[۷] – دگنگ در فرهنگ دهخدا، چماق کلفت و چوب بلند قطور معنی شده.
[۸] – زمان در داستانهای مدرن به چند نوع است. زمان درونی و زمان بیرونی. زمان حقیقی و زمان انتزاعی. زمان درونی همان زمان گفته شده درون داستان است. مثلا زمان درونی جای خالی سلوچ، از رفتن سلوچ تا بازگشتش. و زمان بیرونی، حدود یک سال است. زمان حقیقی، زمان واقعی است و زمان انتزاعی آنچه بر شخصیت حادث میشود. در صد سال تنهایی، زمان حقیقی، لحظه ای است که خوزه آرلیانو بوعیندا در مقابل خیل سربازانی که قرار است اعدامش کنند ایستاده است و زمان انتزاعی، زمانی است که آرلیانو بوعیندا به یاد لحظهای میافتد که با پدرش به کشف یخ رفته بود و ذهنش به آن زمان سفر میکند.
[۹] -هزار و یک شب، ترجمه از الف لیله و لیله، جلد نخست، ترجمه محمد رمضانی، طهران، ۱۳۱۵، ص ۱۲
[۱۰] – پیوندی آوردن تکه متنی دیگر از بیرون، مانند شب هول که تکه متنهایی از قران و سفرنامه اصفهان و… است و هم بندی، که تکه متنها نیز برساخته نویسنده اوست. برای نمونه میتوان به تکه متنهای تاریخی در رمان اسفار کاتبان ابوتراب خسروی اشاره کرد که ابداع نویسنده است و گاه مابین این دو. یعنی مولف تکه متنی را با تلخیص و تصرف وارد دنیای متن خویش میکند، برای نمونه میتوان به تکه متنهای تاریخی رمان چاه بابل رضا قاسمی اشاره کرد.
[۱۱] – غرضم حکایت و پند و مثل نیست.
[۱۲] – ن.ک به تاریخ انتشار شب هول، یعنی فروردین ۱۳۵۷
[۱۳] – ژانری سینمایی که به تحول و تغییر یک شخص در سفر میپردازد، از نمونههای موفق سینمایی، فیلم دوئل اسپیلبرگ است.
[۱۴] – اگر چند قرن پس از این در باب انسان عصر ما فقط همین روایت کوتاه(بیگانه) به عنوان گواهی بماند، مردم آن دورهها اطلاعات کافی در این باب خواهند داشت. ص ۱۰ از تفسیری بر بیگانه کامو. نوشته پیر لوئی ری.
[۱۵] – داستان اندوه چخوف، داستان پیرمردی است سورچی که پسرش کشته شده و هر زمان میخواهد با یکی از مسافرینش درد دل کند با بیاعتنایی آنان مواجه میشود و در نهایت وادار میشود با اسبش درد دل کند.
‘