این مقاله را به اشتراک بگذارید
انسان در شعر شاملو
علیرضا آقائی راد
با پدید آمدن شعر نو به سرکردگی نیما یوشیج، در کنار تحول در اوزان عروضی که در شعر پدید آمد، محتوی و به خصوص نگاه شاعر به انسان نیز نسبت به شعر کلاسیک دچار دگرگونی شد. بیراه نیست اگر ادعا کنیم شعر نو به نسبت شعر اساطیر کهن که نگاهی ماورایی به پدیده ها و به تبع آن انسان داشتند، انسان محورتر است و نگاهی زمینی و این جهانی به انسان دارد. انسان شعر نو انسان راز و نیاز و مناجات، انسان محصور در تقدیر و انسان ملعبه آسمان ها نیست. انسان شعر نو انسان پوست و گوشت و هبوط است. انسان طغیان. و این بن مایه اصلی اشعار پس از نیما به شمار می رود. شعر شاملو نیز بر همین قاعده شعر انسان محور است. شعر موقعیت های انسانی است. انسان شعر شاملو انسان سخن گفتن از رویاها، خاطرات، دردها و زخم هایش است. انسان شعر شاملو به مانند انسان در سایر وجهه های ادبیات معاصر، تفاوت های بنیادین با انسان در آثار کلاسیک دارد. آثاری که با نگرشی دینی عرفانی انسان را می نگریست حالا با آثاری بر آمده از تفکر اومانیستی وام گرفته از تفکرات دوران رونسانس اروپا، جایگزین شده است.
انسان در آثار شاملو مخلوقی ملموس و نزدیک به واقعیت وجودی ذات خود است. شاملو انسان را با نگرشی مالکانه می نگرد. نه آن که خود را مالک انسان شعرش بداند، نه، بلکه انسان را مالک جهانی که در آن می زید می داند. شاملو بندهای ادبیات کلاسیک را از دست و پای آدمیان شعرش باز می کند، تاج بر سرش می نهد، البسه زربفت بر تنش می پوشاند و او را بر تخت ملوکانه اش می نشاند اما با پایی برهنه و پر آبله. پایی که در تکاپوی مدام و از پی سرگشتگی هایش دیگر نه نای رفتن دارد و نه تاب ماندن. انسان شاملو با تمام جبروتش، انسان سرگشته ای است. انسان رفتن ها و نرسیدن هاست. خود می گوید: «اب و ابن توامان» خالق و مخلوق همزمان، شکایت از سرگشتگی ها به کجا تواند برد؟ آن جا که شاملو بندهای آسمان را که شناسه های انسان ادبیات دینی و عرفانی ایران زمین است، از پای انسان شعرهایش گشود، او را عظمتی خدای گونه داد هرچند حیرانی اش را افزود و سرگشتگی اش را دو چندان ساخت. پادشاه ملبس به تاج زر نشان و البسه زربفت، با پاهای برهنه دیده اید؟ انسان آثار شاملو این چنین است. انسان شعر شاملو انسان تعهد، التزام و پایبندی است. سه مشخصه ای که شاید بتوان گفت از مهم ترین ویژگی های ذاتی شعر فارسی است که ارزش های آرمان خواهانه و انسان گریانه را ترویج می کند. در کنار این ها، انسان اشعار شاملو به تمامی عیان و آشکار هم نیست. مجهول است البت نه به تمامی اما اندام واره ای است نیم در روشنای حقیقت و نیم نشسته در سایه درک ناشدنی و مجهول. شاملو، رمز را همچون عناصر دیگر، در خدمتِ به تصویر کشیدنِ انسانِ موردِ نظرش به کار بسته است. رمزهایی که انسان را در عرصه مبارزه، پایداری و شهادت معنا میدهند. که این نگرش برگرفته از نگاه شاملو به فلسفه اروپاست. که پوشیده نیست شاملو همواره در کنار نگرش بومی به انسان، نگاهی جهان شمول نیز برای آن متصور است. گویی تمام انسان ها از دید شاملو از یک سرچشمه در حال سیراب شدن اند. شعر پرخاشگر و خطابی شاملو، تلنگری است بر انسان منجمد در کوران شرایط و تلاشی است برای سوق دادن او به تلاش برای بهبود شرایط. انسان شعرهای شاملو شاید گاهی بیش از آن چه در شعر نیاز است مانیفست پرداز و سیاسی گو می شود، اما آن قدر که برخی می پندارند نه سیاسی است و نه مانیفستی جز ذات انگاری و انسان محوری در خود نهفته دارد. شعر شاملو، شعر انسان های سیاسی نیست، شعر سیاست های انسانی است. گفتن از قباحت مرگ، سرودن از کراهت زندان و نام بردن مدام از آزادی به مسابه اولین حق بشری برای رساندن انسان به کمال، به معنای صدور مانیفست های سیاسی و یا سیاست زدگی نیست. شعر شاملو با تمام نقدهایی که می توان بر آن داشت، شعر زنده باد انسان، زنده باد زندگی و زنده باد عشق است. عشق در مفهوم کامل انسانی و زمینی اش. آن جا که سپاهیان مشق قتال می کنند، در شعر شاملو باید گستره چمنی باشد سرشار از هیاهوی شادمانه زندگی و انسان هایی شاد. شعر شاملو، شعر انسان است. شعر زندگی است. شعری که زندگی است.