این مقاله را به اشتراک بگذارید
حکایت غریب یک فیلم اولی
تینا جلالی
اگرچه محمد حمزهای با «آذر» نخستین فیلم بلند سینمایی خود را تجربه کرد اما او حداقل به اندازه چند فیلم تجربه کسب کرد و توانست به اندوختههای خود در سینما اضافه کند. اما اساسا «آذر» قرار بود با نام دیگری و با عنوان «بندر تهران» ساخته شود و پیش از اینکه محمد حمزهای به عنوان کارگردان وارد پروژه شود این فیلم از ابتدا با حاشیههای فراوانی همراه بود که در نهایت این حمزهای بود که سکان هدایت فیلم را در دست گرفت. اتفاقات زمان تولید تا نمایش فیلم در جشنواره فجر حتی زمانی که آذر اکران مردمیدر جشنواره بینالمللی فیلم شهر داشت و در نهایت به نمایش عمومیدر آمد مجموعهای از ماجراهای ناخوشایند را در کنار هم قرار داد تا کارگردان با فشارهای گوناگونی همراه شود و در روزهای گذشته گلایههای بدلکار فیلم و همچنین ابراز ناراحتی و انتقاد حمیدرضا آذرنگ در خصوص تبلیغات فیلم به مجموعه این اتفاقات اضافه کرد. با محمد حمزهای در مورد چگونگی ساخت فیلم اول، ساختار فیلم و حواشی موجود گفتوگویی انجام دادیم که از نظر میگذرانید:
آقای حمزهای سالیان زیادی استکه شما در سینما و تلویزیون کار میکنید و تا جایی که میدانم شما اهل حواشی و حاشیهپردازی نیستید! اما « آذر» فیلم بسیار پرحاشیهای است که این روزها هر چه میگذرد انگار حواشی آن بیشتر هم میشود. به عنوان کارگردان که در راس این فیلم قرار دارید چه نظری در مورد این حواشی دارید؟
ببینید من به عنوان یک فیلمساز حالا پیشتر به عنوان کسی که سالیان بلندی در پشت صحنه سینما فعالیت میکردم و بعدتر فیلمسازی را در حوزههای بلند و کوتاه تجربه کردم میلم به سمتی است که بتوانم اثری را در آرامش تولید و به نتیجه برسانم؛ اما وقتی خواه ناخواه گرفتار برخی از حواشی این مدلی میشویم باید ببینیم ریشه این حواشی کجاست. من به عنوان کارگردان این فیلم طی یک سال گذشته تمام تلاشم را کردم این ماجراهایی که از زمان تولید گریبانگیر «آذر» بود دستکم از طریق من نباشد تا جایی که شده تلاش کردم و مقابل این ماجراها ایستادم؛ اما الان واقعا متحیرم که چه کسی ازاین میزان حاشیه ایجاد شده سود میبرد و آیا متوجه این نیستم که همچنان ممکن است این ماجراها سلامت اکران فیلم را به مخاطره بیندازد و باعث شکلگیری ذهنیت و هالهای از انرژی منفی نزد مخاطب شود. نمیدانم بالاخره کی بناست این داستان مدیریت شود به هر حال خود من حرفهای زیادی را نگه داشتم و تا به اینجا هنوز عنوان نکردم تا بیش از این حواشی بسط داده نشود، ولی برخی رفتارها موجب میشود که به هر حال برخی صحبتها عنوان شود که به نظر من در مجموع این شکل خوبی ندارد.
پرسشی که این چند وقته ایجاد شده اینکه چرا شما در مراسمهای عمومیکه برای فیلم برگزار میشود حضور ندارید، اسمتان هم در تیزرهای فیلم نیست یا اگر هست خیلی کمرنگ است؛ انگار که فیلم کارگردان ندارد.
(میخندد) فکر میکنم علت نبود من را شخص تهیهکننده که این برنامهها را طراحی میکند باید جواب بدهد. در خصوص تیزرها هم این را خودم ندیدم ولی شنیدم؛ در حال پیگیری هستم که ببینم مشکل از کجاست که نام من به عنوان کارگردان به این شکل مخدوش و کمرنگ شده، امیدوارم دوستانی که با حقوق معنوی کارگردان اینگونه برخورد میکنند پاسخ مناسبی برای این کار خود داشته باشند.
بپردازیم به فیلم. بحث را در مورد چگونگی ساخت فیلم اول به طور کلی آغاز کنیم. به نظر میرسد برای کارگردانان این کشور همچون آزمون و کنکوری است که پا به دانشگاه مهمی میگذارند. اساسا ساخت فیلم چه مفهوم و دنیایی را به دنبال دارد که برای کارگردانان تا اندازه بسیار زیاد طاقت فرساست؟
فیلم اول سینمایی ساختن در این مملکت در درجه اول شاید به تعبیر شما نزدیک باشد و به ظاهر شبیه کنکور است که ما به عنوان فیلمساز با هزار شاید، اما و ذهنیتی که داریم میتوانیم در یک مقطع بالاتر تحصیل کنیم و از مرحله کنکور رد هم شده و وارد دانشگاه میشویم ولی در آن دانشگاه همهچیز بسته به پشتکار و توانایی و تلاش فرد ما است که در نهایت نتیجه میدهد؛ ولی در سینمای ایران فضای غریبی جاری است، تازه بعد از هزار بالا و پایین که بر ما تحمیل شده و میشود فیلم را میسازیم و آن وقت که وقت دیدن ثمره این تلاش است انگار همهچیز از دست ما خارج و وارد یک بازی دیگر میشود که اگر به قواعد بازی آشنا نباشیم وتن به این قواعد ندهیم ابر و بادو مه و خورشید و فلک سعی میکنند تورا به نوعی به گوشه برانند. انگار که یک بازیکن فوتبال را مستقیم بیندازی وسط یک زمین مسابقه راگبی. به همین خاطر فیلمسازی در این مملکت به نظرم توامان با بیم و فرسایش روحی همراه است که باید تحمل کنیم و دم نزنیم تا مبادا بعد تعبیر دیگر از این اعتراض ما شود، فیلم برای فیلمساز نوعی خلق و آفرینش در تمام جوانبش است حتی در موارد نازلی که شاید اثر هنری خیلی جای تامل نداشته باشد؛ چون دنیای سازندگان آن اثر با هر نگرشی که همراه باشدخلق کردن است تا به منظور و مقصود خود برسند ولی مهم اینجاست که این خلق در این سینما به مثابه زایش در میدان جنگ است.
در هالیوود یا کشورهای اروپایی هم ساخت فیلم اول مثل کشور ما سخت است؟
ببینید! من به شکل مشخصی فکر میکنم برای هر شروعی مشکلاتی هست که جغرافیا تعیینکننده آن نمیتواند باشد و این شروع همیشه و همه جا سخت است؛ حالا به طور مشخص که در رابطه با سینما و فیلمسازی صحبت میکنیم این قاعده مستثنی نیست و وقتی سرگذشت فیلمسازان بزرگ حال حاضر مثل برادران کوئن، الیور استون، آلمودوار، آنتونی مینگلا و سایرین را میخوانیم دلگرم میشویم انگار که در همه جا برای ورود و بودن و اثبات در فضای سینما در گام اول و فیلم اول باید هفت طبقه دنیای مرارت و سوهان روح را پشت سر بگذاریم.
و نکته مهم دیگر آیا به هر قیمتی به ساخت فیلم اول باید تن داد؟
به نظر من این بستگی به خواستگاه و دیدگاه شخص فیلمساز دارد؛ فکر میکنم نهتنها فیلمسازی بلکه به انجام هر کاری به هر قیمتی و به هر شرایطی نباید تن داد؛ ولی همان طوری که عرض کردم چون شرایط غریبی برای ساخت فیلم اول پیش روی اغلب فیلمسازان متقاضی وجود دارد بیشتر این شرایط را میپذیرند که برای گام اول با فضای پیش رو خود را هماهنگ کنند تا شاید در گام بعدی و فیلمهای بعدی شرایط کمی بهتر شود. ولی اگر خیلی مینیمال بخواهم به سوال شما جواب بدهم به عنوان کسی که مقطعی را پشت سر گذاشت باید یک کلمه عرض کنم خیر! فیلمساز نباید به هر قیمتی تن به ساخت فیلم بدهد حالا اول و دومش خیلی توفیری ندارد فیلمساز باید برای تبلور و تصویر قصهاش در شرایط مناسبی قرار بگیرد چرا اکه اگر این شرایط فراهم نباشد بیشک اثر کامل و درخور توجهی تولید نمیشود.
استنباط من این است که بعضی وقتها وقتی شرایط مهیا شد باید ساخت فیلم اول را قبول کرد (اگرچه نتیجه مطلوب حاصل نشود و نباید خود را سرزنش کرد) چون بالاخره یک کارگردان از این مسیر جانفرسا رد شده و برای ساختههای بعدی تجربههای زیادی اندوخته است؛ در مورد شخص شما هم پیشتر خوانده بودم که چنین سختیهایی را متحمل شدید.
الان اغلب مثل شما فکر میکنند کما اینکه من هم شاید با این نگرش شما در مقطعی همسو بودم ولی بعد از یک برهه زمانی دستاوردی که برای شخص من به عنوان فیلمساز داشت این بود که حداقل من باید با تمام توانم تلاش کنم تا شرایط متعادلی ایجاد کنم و با ساخت یک اثر سینمایی به هر شکل و به هر قیمت موافق نیستم؛ البته این نظر شخص بنده است و شاید خیلیها با من هم نظر نباشند که به تعبیر من آنها هم محق هستند. به نظر من اساس سینما و فیلمسازی جدای لذتی که دارد بسیار سخت و فرساینده است و من هم از این گردونه خارج نیستم و نبودم حتی برای کارهای بعداز «آذر» هم حتما این سختی از جنس دیگری هست که شاید بعدها بتوان راجع به مشکلات آن صحبت کرد نه الان… .
و فیلم آذر؛ آقای حمزهای اهل انتقاد هستید؟
بله، چرا که نه؛ نقد و انتقاد اگر بر پایه یک اصل و شناخت و آگاهی باشد در هر بخشی به نظرم سازنده است دست کم من طی این مدت این را یاد گرفتم اگر انتقاد سازندهای میشود باید گوش کنم و من هم گوش میکنم.
از احسان بیگلری فیلمنامهای منسجمتر از آن چیزی که در «آذر» شاهد بودیم توقع میرفت. نظر شما چیست؟
انسجام در فیلمنامه «آذر» هست ولی اگر باگهایی که به چشم میآید خیلی مرتبط به احسان بیگلری شاید نباشد چون این فیلم در یک پروسه زمانی بسیار بسیار کوتاه نوشته و تولید شد؛ متاسفانه در بعضی قسمتها تعجیل در نگارش و تولیدبه کلیت کار لطمه وارد کرده که نمیتوان مشخصا فیلمنامهنویس را به شکل فردی مقصر دانست چون بنده هم به عنوان کارگردان در این گسست مقصرم؛ به این دلیل که ما به دلیل کمبود زمان خیلی فرصت تعمق و مکث روی فیلمنامه را نداشتیم و فوری کار را کلید زدیم و همین سرعت در شروع کار باعث شد در طی روند تولید کار دستخوش تغییراتی شود که احسان بیگلری خیلی در آن سهیم نبود. چرا که زمان کم بود ما ناگزیر کار را کلید زدیم و بعد از کلید خوردن که برای تسریع بخشیدن به روند بازنویسی فیلمنامه علی اصغری از طرف تهیهکننده به مجموعه اضافه شد ماجراهایی از این دست باعث شد ما احسان بیگلری را از دست بدهیم.
گرهافکنیها، فراز و فرودهای داستان کمی از پیش قابل حدس بود، از این جهت میگویم که قطعا فیلمبرداری همزمان با نگارش، فرصت را از شما دریغ میکرد.
در کلیت روایت بنا نبود خیلی همهچیز مبتنی بر معما و پیچیده و در هم تنیده باشد. قصه «آذر» قصه سادهای است که بنا داشت بخشی از زنان این جامعه را که بنا بر جبر زمانی و جنسیتی محکوم به سکوت و در مقابل برخی ناداوری و قضاوتهای یک جامعه ماشین زده در وضعیت نابرابر قرار میگیرند روایت کند در نتیجه بیشتر همهچیز مبتنی بر بسط و گسترش فضا و موقعیتی است که «آذر» در آن قرار گرفته و ناگریز است در مقابل موقعیتی که قرار گرفته انتخاب کند. باشد یا نباشد، اساس خانواده را حفظ کند یا ترکش کند؛ کمااینکه میبینم سکوت میکند و این سکوت یک موقعیت متضادی را با واقعیتی که در آن گرفتار است برایش ایجاد میکند. مجموعا یک موقعیت و یک انتخاب پیش روی کاراکتر بود و بیس قصه بر مبنای همین بنا شده بود که حالا اگر در فیلمنامه موقعیتی تعریف شده که به زعم شما قابل حدس است و خیلی غافلگیری ایجاد نمیکند بخشی از آن به ما و فیلمنامه برمیگردد ولی دیگر ماجرا همان طور که عرض کردم بنا نبوده خیلی غافلگیری یا گره داستانی عجیب و غریبی ایجاد شود. شاید شما روند داستان را قابل پیشبینی بدانید ولی واکنش کاراکتر بر اساس آن موقعیت باید دنبال شود.
چقدر مشاورههای شما در روند نگارش فیلمنامه نقش داشت؟
درمدت زمان کوتاهی که در پیشتولید بود یکسری جلسههای بحث و گفتوگو به صورت کارگاهی با دوستان برگزار میشد که بعد از این جلسات صحبتهای من و احسان ادامه داشت و بعد از جمعبندی جلسات دو نفری گفتوگو میکردیم تا به موقعیتهایی که مدنظر هر دوی ما هست برسیم.
سکانس ابتدایی فیلم آذر که با پیست موتورسواری آغاز میشود مهیج است، از ابتدا چنین شروعی را برای فصل آغازین فیلم در نظر داشتید؟
بله؛ برای اینکه اواخر داستان شرایط به سمتی پیش روی آذر قرار میگیرد که او ناگزیر میشود سوار موتور شود و این مساله نیاز به یک عقبه و معرفی بود که بیننده ذهنیت به توانایی و تسلط آذر نسبت به موتورسواری داشته باشد. طبیعتا در فصل اول و اساسا شروع قصه که هنوز وارد خط اصلی داستان نشدهایم زمان مناسبی بود که این موقعیت و تسلط و تبحر معرفی شود.
ولی در ادامه چنین صحنههایی کمتر میشود البته که این به فراخور داستان و قصه بر میگردد اما اگر کمی این صحنهها بیشتر میشد آن هم خانم موتورسوار کمی قصه هیجان بیشتری برای مخاطب پیدا نمیکرد؟
اگر بنا بود آذر موتورسوار را مدام سوار موتور ببینیم که هیجان در ببینده ایجاد کند که آن وقت آن فیلم شما میشد نه فیلم من. پرداختن به موتورسواری در طول فیلم شاید کمی زیاد شده ولی همچون فصل اول ضرورت قصه بود و بیش از این چیزی که هست از اساس نیاز این فیلم نبود.
فیلم «آذر» از بازیگران چهره شناخته شده زیادی بهره میبرد. به عنوان مثال تنها در یک سکانس از پژمان جمشیدی استفاده کردید و نکته جالب اینکه از این بازیگران برای تبلیغات فیلم هیچ بهرهای برده نشده…
ببینید با توجه به اینکه قصه «آذر» یک بازیگر محوری زن و دو بازیگر مکمل آن سن بالا بودند از ابتدا تصمیم بر این بود حتی برای نقشهای کوچک کار با توجه به اینکه فیلمنامه کامل نبود از دوستان شناختهشدهتری استفاده کنیم تا حضور این رفقا با توجه به توانایی و تجربهشان هم به قوام و موقعیت کاراکترها و فضای فیلم کمک کند و از همه مهمتر بتوانیم از تمام پتانسیل این افراد به عنوان بازیگران این فیلم برای داشتن یگ گروه بازیگران در خور و ویترین مناسب هنگام اکران و تبلیغات بهره ببریم تا شاید بتوانیم گروه متنوعی از مخاطبین را جذب کنیم، در نتیجه به فروش و برگشت سرمایه هم فکر کرده باشیم؛ ولی زمان اکران عمومی تا به الان که وارد هفته سوم شدیم نمیدانم با چه استراتژیای این اتفاق نیفتاد و برای معرفی فیلم «آذر» از تمام ظرفیت حضور دوستان بازیگر استفاده نشد که برای خود من هم مثل شما سوال بود که آیا کسی که این تصمیم را گرفته برای تبلیغات به تبعات آن فکر کرده یا خیر.
سکانسی در فیلم وجود دارد که دوربین وارد مدرسه میشود و جشن تکلیف برای دختر داستان فیلم گرفته میشود. من متوجه مفهوم این سکانس نشدم.
اتفاقا خاطرم هست همین سکانس را پیش از نمایش جشنواره وقتی با آقای خرقهپوش تدوینگر فیلم و تعدادی از دوستان میدیدیم به این نتیجه رسیدیم که در پیکره کلی فیلم آن چیزی که بنا بوده به مخاطب انتقال داده شود شکل نگرفته و جان سکانس ابتر مانده. لذا تصمیم به حذف آن در دقیقه نود گرفتیم که متاسفانه نسخه دیسیپی فیلم کشیده شده بود و نتوانستیم این سکانس را حذف کنیم؛ بعد از جشنواره و دریافت بازخورد مخاطبین در آن ایام شرایط به گونهای رقم خورد که موقعیت فراهم نشد راجع به آن بخش بیشتر صحبت کنیم.
در مصاحبهای که چند روز گذشته از شما خواندم شما به حواشی مربوط به بدلکار فیلم از جنبه تبلیغی نگاه کردید که باعث دیده شدن فیلم میشود. بازیگر فیلم شما در طول فیلم نهایت ١٠ دقیقه روی موتور مینشیند اما پوستر فیلم حکایت دیگری دارد. پرسش من اینجاست که آیا به هر طریقی مخاطب را باید به سالن کشاند؟ البته منظور تنها فیلم آذر نیست. بعضا دیده میشود فیلمسازان از تحریمهای ارگانها در جهت دعوت مردم برای دیدن فیلمشان بهره میبرند که این به نظر میرسد راه درستی برای جذب مخاطب نیست.
خیر؛ من در آن مصاحبهای که شما به آن اشاره میکنید نگفتم این حواشی باعث دیده شدن فیلم میشود؛ بلکه تعبیر من این بود در این سینما این گونه است که ظاهرا برخی از نمد این حواشی برای خود کلاهی میسازند که فیلمشان بیشتر مورد توجه قرار گیرد. در صورتی که درآن مورد به خصوص ماجرا آن بدلکار خانم به نظرم میرسد اصلا به نفع فیلم نیست و بیشتر نتیجه عکس در ذهن مخاطب ایجاد میکند که یکی هم همین مساله موتورسواری است که این میزان مانور و تبلیغ رو موتور سوار شدن ممکن است از پایه آدرس غلط به مخاطب بدهد و باعث سرخوردگی شود. چون مخاطب عملا وقتی به دیدن فیلم مینشیند با اثری مواجه میشود که اصلا مساله قهرمان فیلم موتورسواری نیست و این شکل فیزیکی موتورسواری به فراخور آن قصه است که در آن صحنه شخصیت آذر ناگزیر به موتور سواری میشود. فکر میکنم این ماجرا را تهیهکننده باید پاسخگو باشد نه من فیلمساز.
به نقل از اعتماد