این مقاله را به اشتراک بگذارید
خاورمیانه به روایت احلام مستغانمی
صادق دارابی*
رمان «مشکی برازنده توست» رمانی زیبا و جذاب از احلام مستغانمی نویسنده الجزایری و دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمد الشریف مستغانمی است، با ترجمه محمد حمادی از سوی نشر هیرمند منتشر شده است. این رمان داستان خواننده الجزایری به نام هاله است که پدر و برادرش توسط تروریستها کشته شدهاند. او برای اینکه انتقام خود را از تروریستها بگیرد با اجرای کنسرتهایی در کشورهای مختلف به روی صحنه میرود. با این کار اعتراضش را علیه جزمیتگرایی و سلفیهای تندرو نشان میدهد.
البته رمان دیگری از این نویسنده به نام «خاطرات تن» چند سال پیش با ترجمه رضا عامری از سوی نشر افراز راهی بازار شده بود که با استقبال زیادی روبهرو شد. اما آنچه که رمان «مشکی برازنده توست» را نسبت به رمان «خاطرات تن» متمایز میکند بحث روانشناختی و شخصیتهای داستان است. بحث ما در اینجا پرداختن به موضوع یا شخصیتهای رمان «خاطرات تن» نیست بلکه مقایسه بین آفرینش ادبی و خیالپروری رمان «مشکی برازنده توست» نسبت به رمان «خاطرات تن» است.
آنطور که بهنظر میآید در بحث روانشناختی رمان «مشکی برازنده توست» راوی نهتنها قهرمان داستان را از درون توصیف میکند، بلکه به بیان دیگر به درون ذهن او هم رسوخ میکند و ما را از احساسات و حالات او باخبر میسازد و سایر شخصیتها هم بر حسب قهرمان نگریسته میشوند. یعنی نگاه به جامعه و تجربهای بزرگتر… اما برخلاف این موضوع ما در رمان «خاطرات تن» نگاه به خویشتننگری و تجزیه خود به اجزایی خُردتر است. ولی در رمان «مشکی برازنده توست» شخصیتهای مختلف در یک داستان تجسم نیروهای متعارض در ذهن نویسندهاند. تلاش برای ایجاد همدلی و تحریک عاطفه میان خواننده و قهرمان داستان است. یعنی نویسنده قهرمانش را تحت حمایت خود قرار داده و میخواهد بهنوعی او را از خطرات و مهلکهها برهاند. در این رمان شخصیت «هاله» قهرمان زنانه داستان ایجاد نوعی گفتار و روایت خطی و تقابل آن با شخصیتهای خبیث یا رویارویی با دشمنان و رقیبان اوست.
نکتهای دیگری که در این رمان بیشتر نمود پیدا میکند شیوه گفتار و روایت است. نوعی محاکات که فکر میکنی نویسنده سخنگوست. انگار میکوشد به ما بگوید کسی جز او سخن نمیگوید. یعنی نوعی فرم روایی تکصدایی. آنچه بیشتر در این رمان نشان داده شده نقش خودگویی و همینطور روایتهایی تکصدایی، دوصدایی و چندصدایی است که به وفور دیده میشود؛ چراکه وقتی ما در متن کتاب با سخنان هاله روبهرو میشویم نقش زبان از گفتارهای تکصدایی عبور و به نوعی گفتارهای نامستقیم اشاره دارد. البته ما در اینجا در پی اثبات یا نفی زبان روایی داستان یا نشانهشناسیهایی که در زبان معیار به کار رفته نیستیم. و آنچه را در پی اثبات آن هستیم ترجمه زیبای محمد حمادی از رمان و وفاداربودن به متن و همینطور ترجمه درست از اصطلاحات و نحو نوشتاری کتاب است. و با این پشتوانه رمان را ورق میزنیم که در نوع خودش یکی از ژانرهای زیبای زبان عربی است. نوعی داستان زنانهنویسی با تلفیق جزمیتگرایی است.
درواقع احلام مستغانمی در این رمان شخصیتی چندبعدی میسازد؛ شخصیتی رازآمیز و چند مدلولی و حضور شخصیتهایی که لابهلای رمان با نگاه و اندیشه متفاوت در حرکتاند. شخصیتهای مثل هاله، مصطفی و نصیره… که هر کدام نماد کاراکتر خاصی هستند. شخصیتهایی با حالتهای روحی و روانی متفاوت و بازنمایی واقعیتهایی که موجب شکلگیری گرایشها یا اعتقادات بسیار تحریککننده و بالقوه در متن جامعه است.
ولی گاهی ما در روایت کتاب میبینسم که نویسنده اینطور وانمود میکند که او نیست که سخن میگوید. و بدین سان نوعی گفتوگوی دوسویه را پیش میکشد. مثل گفتوگویی که میان قهرمان و مجری تلویزیون پیش میآید: «فکر میکنی داستان زندگیات در رواج آهنگهات و رونق آنها چه نقشی داشته؟ بله همدردی مردم بیتاثیر نبوده. ولی احساسات زیبا به تنهایی باعث موفقیت یک هنرمند را رقم نمیزند.»
این رمان از آن دست رمانهای سختخوان است که نویسنده آن علاوه بر اینکه در زبان مبدا از لهجه محلی استفاده نموده از ساختار پیچیده زبان معلق استفاده کرده؛ یعنی استفاده از چندصداییهای روایی و گاهی فرار از محور حدیث نفس… ترجمه این رمان نیاز به مترجمی دقیق دارد که علاوه بر زبان نحوی و ادبی کتاب لهجه عربی الجزایری را هم خوب بلد باشد. و مترجم کتاب بهخوبی توانسته کتابی با این لحن روایی مشکل را به زبان فارسی برگرداند؛ وقتی از همان آغاز شروع به خواندن میکنی با ضمایر سومشخصی روبهرو میشوی که فهم آن برای خواننده غیرعرب سخت و دشوار است؛ چراکه رمان از زبان سومشخص شروع شده با ضمایری مونث و پیچیده بدون اشاره به نام شخصی خاص. اما همین ترجمه را وقتی در زبان فارسی میخوانی به ظرافتهای ادبی و هنری آن در زبان مقصد پی میبری. چون اگر که مخاطب نمیدانست کتاب ترجمه شده بدون شک فکر میکرد آن را نویسندهای فارسیزبان نوشته است.
از او پرسیدم: حالا چه… آیا از عشقی که جوانیات را به استثمار کشید، پشیمانی؟
با لحن زن حاضر غایب جواب داد: خوشبختی فوقالعاده و دلفریبی بود که نمیشد به آن عمر بیشتری بخشید. تنها توانستم آتشش را روشن نگاه دارم تا بعد از او عمر خاکستر را طولانی کنم.
همیشه با لباس مشکی در کنسرتها و و برنامههای تلوزیونی حاضر میشی؟! تا چه مدت و تا کی میخواهی سوگوار و عزادار بمونی؟
رمان «مشکی برازنده توست» رمانی است زیبا و خواندنی که در نقد وضعیت جامعه فرهنگی عربی در دوران اوج خشونتگرایی نگاشته شده است. رمانی که جذاب که از همان فصل اول که شروع میکنی چنان خواننده را به دنبال خود میکشد که تا آخر رهایت نمیکند؛ رمانی که بیانگر بحرانها و آشفتگیهای وضع موجود خاورمیانه است.
*مترجم و شاعر
به نقل از آرمان