این مقاله را به اشتراک بگذارید
«شاهراه» تناقض: ساده، شگفت، دلپذیر و رعب انگیز
نگاهی به کتاب «شاهراه» اثر سینا دادخواه
هوشیار مجتبوی
****
«در هیچ فلسفهای ننوشتهاند اعتراف فی نفسه طلب بخشایش است، اما مامان از آن تکانهای مرگبار به بعد، سختتر دیگران را بخشید، سنگتر شد و قدرت مواجهه با شر و خطا را از دست داد.»
«شاهراه» با ادبیاتی سر راست، ساده و شسته رفته نوشته شده است. وقتی آغاز داستان را میخوانی به این فکر میکنی که داری داستانی بی پیرایه را دنبال میکنی اما این تصور ِ مخاطب تنها تا یک صفحه بیشتر دوام پیدا نمیکند. «شاهراه» خیلی زود از این جاده منحرف میشود وُ گویی به هذیان راه میبرد. اتمسفر ساده و صمیمانهی آغازین داستان به سرعت جایش را سطوری مملو از وحشت و هیجان میدهد تا مخاطب با خود بگوید وارد دنیای هذیان شده است، یا نه دارد همان داستان را با واقعیتهای پیش پا افتاده پی میگیرد. خیلی خوب است که به همین گزینه دوم میرسید. بله همه چیز در همین دنیای معمولی روایت میشود.
«خوشباورانه است تصور کنی مرگ متمدن و مبادی آداب میآید؛ گرومب گرومب قدمهایش شهر بزرگ- و جنگل جادهی کناره- را از خواب خرس وار بیدار میکند.» این جمله درست بعد از توصیفات سادهی سفری خانوادگی به شمال نوشته میشود تا ما با خود بگوییم میتوانیم روی این داستان حسابی فراتر از داستانهایی با مختصات آثار تک بُعدی باز کنیم. سینا دادخواه خیلی زود سعی در ثبت ِ چنین وضعیتی در رمانش میکند: «مدتهای مدید است نامههای سرگردانی را که از آن دنیا – مرگها، غیابها، نقصانها- میرسد، بی آنکه به تمبرهای باهوششان نگاهی بیندازم، نخوانده پاره میکنم… آیا فکر نکردن به مرگ وظیفهی درست و اخلاقی است؟» به بافت این جملات و انتخاب واژگان توجه کنید. چرا راوی باید از جهان مردگان نامه دریافت کند؟ تمبرهای باهوش، چطور تمبرهایی هستند؟ به گمان من، این موارد میتواند فارغ از مباحث روایی و قصوی، در ترغیبِ مخاطب برای خواندن ادامهی داستان مدد برساند.
اما روایت سرراست آغازینِ «شاهراه» که از آن سخن گفتیم، چنین است: خانوادهی راوی به همراه خانوادهای دیگر که از دوستاناند، دارند میروند شمال. این دو خانواده خیلی وقت است همدیگر را میشناسند و راوی حتی در بدو امر به این مسئله اشاره میکند خانم دکتر سالها پیش برونشیتش را مداوا کرده بود. روایت گل گفتنها، و گل شنفتنهای دوستان قدیمی را بازگو میکند و در صفحهی بعد پرده از نمایشی هولناک میاندازد، نمایشی که در آن دوستان قدیم این خانواده در تلاشند آنها را از تله کابین به زمین پرت کنند. تصمیم «دوستی» -به لحاظ زمانی- به همین سرعت به تصمیم برای قتل عمد بدل میشود.
بعد از این «دیگر دربارهی پاترول، تسمه نقالهها و حراست حرف نمیزنیم و جهان ناسازگار [تاکید از من است] را در روزهی اجباری سکوتمان شریک میکنیم.» و وارد دنیای داستان میشویم. دنیایی که در عین سادگی میتواند رعب انگیز باشد؛ دنیایی که توامان رویدادهایی عادی و شگفت را دربرمیگیرد.
در آخرین رمان سینا دادخواه رد پای آثار پیشینی مولف هم دیده میشود، اما جلوههای دیگری از معنا در این کتاب متبلور شده است. یکی از خصیصههای مشابه، نگاه شهری دادخواه به دنیای داستانهاش است. این مسئله البته که صرفا به این مربوط نیست که مکان بیشتر وقایع در شهر است، بلکه بیش از همه به تسری ویژگیهای آدمهای شهرنشین به پدیدههای اطرافشان ربط دارد. به قول راوی «آدمها عادت کردهاند در شهرهای بزرگ ناخواسته به یکدیگر زل بزنند؛ فرق چندانی برایشان ندارد آژانس هواپیمایی باشد یا گورستان…» (ص ۱۴۵)
کمتر شخصیتی در «شاهراه» پیدا میشود که تحت تاثیر شرایط بیرونی-اجتماعیاش دست به انتخاب نزند. رفتار این کاراکترها گاه از فرط تاثیر پذیری از این شرایط قابل پیش بینی میشود. این مسئله از مهمترین مصادیقِ وجه شباهت در «شاهراه» و آثار سلف نویسنده است. اما آنچه به عنوان بارقههایی نو در کتاب آخر دادخواه میدرخشد، تقارن دنیای مرگ با آنچه «زندگی» مینامیم، است… تقارن دنیایی که به چشم نمیآید و دنیایی که در آن زندگی میکنیم. آنچه به این سوژه عمق میبخشد، حضور توامان این دو دنیا در درون بخشی از شخصیتها و علی الخصوص در وجود راویِ داستان است. درست است که او بیش از همه در گیر و دار دنیای واقعی یا آنچه واقعی میخوانیمش است، اما گاه به زعم مولانا در مواجهه با «نیستِ هست نما» انگشت حیرت به دندان میگزد. به وجود آوردن شرایطی این چنینی در دل داستانی شهری که گاه طعنه به رخوتهای آپارتمانی میزند، کاری است دشوار. بعد از مطالعه بیش از نیمی از داستان تقریبا مطول دادخواه، مخاطب میتواند به ظرفیتهای معنایی پدیدهها و اشیای داستان توجه کند. ما میتوانیم استعارههای «خیابان» و «خانهها» را شفافتر ببینیم و به علت العللِ کلیتِ روایت «شاهراه» -یعنی خرده قصهای که در ابتدای داستان نقل شد- بارها بارها رجعت کنیم. «شاهراه» سرشار از رخدادهایی است که طی روایت نیاز به بازخوانی دارد چرا که در صیرورتی مدام، تازه میشوند.
«شاهراه»، به گمان من تلاشی است برای دیگر گونه دیدنِ دنیایی که فکر میکنیم آکنده از رخدادها، آدمها و رفتارهای عادی و پیشبینی پذیر است. در «شاهراه» تناقضی آشکار از امر ساده و شگفت، و امر دل پذیر و رعب انگیز رخ مینُماید.
به گزارش الف کتاب
****
«شاهراه»
نویسنده: سینا دادخواه
ناشر: چشمه؛ چاپ اول ۱۳۹۶
۳۲۱ صفحه؛ ۲۷ هزار تومان