این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم«لاتاری» ساخته محمدحسین مهدویان
چرا از لاتاری متنفرم؟
امین فرجپور/ شهروند
در ۵روزی که از جشنواره گذشته؛ فیلمهای زیادی با داشتههای متفاوت و البته واکنشهای گوناگون دیدهایم. فیلمهایی با طیفی از دوستداران و البته شماری مخالف؛ که این تنوع البته در ذات سینماست که نه با رکورد کار دارد و نه با تعداد گلهای زده؛ و همه چیز را سلیقه و دانستههای تماشاگر روشن میکند.
بمب پیمان معادی را که با زیبایی، روند کاشت خشونت در اذهان کودکان و اشاعه خشونت را که امروز جامعهمان ساخته، تصویر کرده است. شعلهور نعمتالله و روایت باز هم شخصی این کارگردان را. اقتدار گام به گام فزاینده ابراهیم حاتمیکیا را در کارگردانی؛ و نیز فیلم استاندارد چهارراه استانبول را. نبوغ خودنمایانه هومن سیدی را و سرمایهسوزی امپراطور جهنم را و… خیلیهای دیگر را نیز من ندیدم و شما دیدید و دیگران دیدند.
در میان تمام این فیلمها، لاتاری اما چیز دیگری بود. فیلمی خوش سر و شکل که البته با هیچ متر و معیاری نمیتوانم فیلم را دوست داشته باشم؛ و میگویم چرا؛ و البته خیلی زود و سریع از ماجرا میگذرم.
لاتاری فیلم روراست و صادقی نیست؛ و این مهمترین مشکل این فیلم است. مهدویان که در ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز به وضوح و روشنی گفته بود که به چه جریان و دیدگاهی وابسته است، در لاتاری فضایی غبارآلود ساخته و از این طریق سعی در گمراهکردن خواننده دارد تا شاید با سر و شکل یک فیلم منتقد و معترض خود را سینماگری منتقد بنمایاند. غافل از اینکه لاتاری خیلی زود و خیلی راحت مشت او را
باز میکند.
لاتاری را خیلیها یک فیلم اجتماعی خواندهاند. فیلمی که آسیبهای اجتماعی را فریاد زده و در روایتی که رونمایش بسیار به الگوی قیصر وابسته است، عصیان فردی را پیشپای قهرمانانش قرار میدهد. این الگوی هوشمندانه خیلی راحت میتوانست تماشاگرش را اسیر کرده و سیمای یک فیلم منتقد و معترض اجتماعی را به لاتاری بخشد، اما هرچه روایت پیش میرود، نقاب از سیمای فیلم برگرفته شده و روشن میشود که این فیلم چرا و اصلا به چه هدفی ساخته شده است!
جای این یادداشت میخواهم داستانی از تاریخ بگویم: زمانی که فیلم قیصر اکران شد، منتقدی به نام هوشنگ کاوسی که آن زمان در نقدی به فیلمساز توپید که چرا وقتی از خواهر قیصر هتک حرمت شده، او نمیرود و از پاسبان محل کمک نمیگیرد؟ پرویز دوایی در پاسخ نوشت که قیصر داستان مردی است که از پاسبان کمک نمیگیرد و آنچه کاوسی میخواهد، داستان فیلمی دیگر است و بد نیست که خود آقای کاوسی برود آن فیلم را بسازد. حالا به نظر میرسد بعد از نیمقرن روح مرحوم کاوسی در وجود جناب مهدویان حلول کرده و او رفته و آن فیلم را ساخته؛ درباره پسری که وقتی نامزدش مورد هتک حرمت قرار گرفته و خودکشی میکند، چون برادری به نام فرمان ندارد، یکی از هزاران حاج کاظم بیکار نشسته را برداشته و میرود و آنجا با کمک یکی دیگر از همان حاج کاظمها که حالا اطلاعاتی شده، دخل یارو متجاوز را آورده و سربلند به کشور بازمیگردند. بله؛ قیصر به روایت محمدحسین مهدویان این شکلی میشود! نشان میدهد که حاج کاظم برای دفاع از ناموس ایرانی به خارج از کشور میرود، اما نشان نمیدهد که چرا دختر مجبور شده است از کشور خودش برود؟ چرا این مهاجرت روزبهروز بیشتر میشود؟ آیا این مدافعان ناموس که مهدویان نشان میدهد، در این زمینه نقشی ندارند؟
به این دلیل است که حتی فیلمی سفارشی مانند ماجرای نیمروز را صادقتر از لاتاری میدانم. آن به وضوح میگفت، دوربینش را در کدام اردوگاه کاشته؛ اما این یکی ظاهر و شکل و قیافه منتقد میگیرد، اما در میدان عمل کمبودها را توجیه میکند. حتی در جایی هم وقتی به ظاهر در اردوگاه مردم قرار گرفته و از قول مامور امنیتی گفتهای به این مضمون میگوید که بله ما اشتباه کردیم و حالا بند را آب دادهایم؛ با رفتار و سر و شکلی که مهدویان از آن کاراکتر ترسیم کرده، پیداست که منظور نمیتواند این باشد که رفتارهای آن طیف در این ۴٠سال اشتباه بوده؛ بلکه آشکارا آن کاراکتر خود را و فیلم هم دارد. آن طیف را ملامت میکند که چرا زودتر و بیشتر از این سختگیری به خرج داده نشد تا امروز این آسیبها را در اجتماع نبینیم؛ و این جنبه دردناک ماجرای نقاب انتقاد است که سازنده فیلم ماجرای نیمروز به چهره زده است.
پینوشت ١: سالها پیش وقتی دستیار سابق مسعود کیمیایی، کینهتوزانه شایعهای درباره ارتباط او با نهادی امنیتی را رسانهای کرد؛ این فیلمساز کهنهکار به جایی رسید که بیراه نیست بگویم شاید هم فکر خودکشی به سرش زده بود. او تمام هستی و بود هنرمندانهاش را با آن شایعه بر باد میدید؛ و برای همین هم هست که با اینکه نزدیک به ٢٠سال از آن روزها میگذرد، اما کیمیایی هرجا گیر آورده، از خود دفاع کرده و آن شایعه را رد کرده است.
شما این رفتار روشنفکری دهه چهلی را قیاس کنید با جوانان تازه فیلمسازشدهای که با افتخار همان نهاد بهعنوان سرمایهگذار بهره برده، برایشان فیلم ساخته و در ادامه هم چهره منتقد به خود میگیرند.
پینوشت ٢: نمیدانم چرا لاتاری را دیدم، مدام داشتم به آن روزی فکر میکردم که جعفر پناهی از دادن جایزه به محمدحسین مهدویان خودداری کرد.
****
چرا لاتاری شورانگیزترین فیلم جشنواره برای تماشاگران شده؟
ناهید پیشور
بعد از تجربه خلاقانه ایستاده در غبار و فیلم خوش استیلی چون ماجرای نیمروز، لاتاری از گرایش سازنده مستعدش برای حرکت به سمت گسترش مخاطبان خبر می دهد. بر خلاف دو فیلم قبلی مهدویان، این بار فرمول های آشنا و امتحان پس داده، جای ایده های نو را گرفته اند.لاتاری ترکیبی است از قیصر ، آژانس شیشه ای و فریاد زیر آب؛ ترکیبی هوشمندانه از سینمای عامه پسند قبل از انقلاب با سینمای ایدئولوژیک پس از انقلاب. فیلم حس وحال وهوایش را از سینمای قهرمان پرور می گیرد و فیلمساز ابایی ندارد که صحنه ای شبیه به هم ریختن کافه را با جواد عزتی بگیرد. شور تماشاگر در حین تماشای این سکانس پاداش جسارت فیلمساز است .
مهدویان حتما می دانسته لاتاری ستایشگران پرشور ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز را ناامید می کند. حالا با این فیلم تجاری نام او هم در فهرست استعدادهای هدر شده سینمای ایران ثبت می شود. مهدویان اما ستایش منتقدان را با سوت و کف تماشاگران تاخت زده. این فیلمی است از فیلمسازی که نشان می دهد اگر بخواهد می تواندرگ خواب تماشاگر را در دست بگیرد. این توانایی از همان صحنه موتور سواری عاشقانه ابتدای فیلم هویداست. مهدویان می تواند چهره مهم و تاثیر گذاری در سینمای بدنه باشد. سینمایی که به شدت دچار کمبود کارگردان خوش فکر و تواناست.
لاتاری به پشتوانه شوری که میان تماشاگر خسته از آدم های خاکستری ، برمی انگیزد از پر فروش های سال آینده سینمای ایران خواهد شد. گیشه پر رونق مهترین هدف فیلمی تجاری است. اما اگر کمی از خوشایند تماشاگر و شور و حال سینماهای نمایش دهنده لاتاری ، فراتر رویم ناچاریم اذعان کنیم که چنین معجونی جز فتح گیشه دستاوردی برای سازنده اش به همراه نخواهد داشت . که در تاریخ سینما این ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز اند که می مانند ، نه لاتاری.
****
لاتاری عقب نشینی از آرمانهاست
حسین سلطانمحمدی/ سینما سینما
«لاتاری» ناخواسته، برای رساندن مضمون حرفش که بار معنایی مثبتی برای ایرانیان دارد، یعنی «غیرت»، بر بنیان غلطی استوار گشته است. تیمی ارزشی که در سابقه فعالیت شان، تصویری از اعتقادات مذهبی و دینی آنان را به یاد داریم، اثری به مرحله نمایش رسانده اند تا اصطلاحا بزعم بعضی افراد، کمی به سیاست رایج در ساختار حاکمیتی ایران، خرده بگیرند و رفتاری «انقلابی» تر را طلب نمایند. آنان در داستانشان به موضوع قاچاق دختران به شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس پرداخته اند و قهرمانی انفرادی را برای انتقام به رخ کشانده اند تا بگویند که «ای کاش رفتارهای ما شبیه گذشته و ۴۰ سال پیش بود. ما در خیلی مسائل عقب گرد کردیم».
اما این تیم سازنده، برای رسیدن به این مضمون، به رابطه خلاف شرع دختر و پسر، صحه گذارده اند تا در ادامه روایت، به منظورشان برسند و برای رساندن این معنا، سرداران جنگ بازنشسته یا کنار کشیده از اوضاع روزمره را هم به میدان می آورند و در دست او تیغ گذارده و همانند «قیصر» یا بقول دوست مان مهرزاد دانش، «جیمزباند و جک ریچر»، وارد عمل کرده و کار را به نهایت رسانده و سپس با فریاد و اعلام موضع و تصویر فیکس نهایی، نوعی راهکار یا تصویر محتمل از آینده ای نزدیک را به ما نشان می دهند. نمونه این تصویر محتمل را ما امروز در رسانه ها داشتیم که فردی اصطلاحا کفن پوش و با قمه، وارد ریاست جمهوری شد و توسط نیروهای حفاظت زخمی و متوقف شد. حتما او نیز برای نوعی رفتار مشابه این فیلم و برای بازگرداندن «مسیر عقب رفته» به صحنه آمده بود. اگر این نوع نگاه، به «آتش به اختیار»ی کلام رهبری قرار است برسد که رهبری بر نکوهش رفتار خطای مشابهی چون حمله به سفارت انگلیس در تهران، اشاره داشته و ما نیز برمبنای این موضعگیری، می گوییم که برای متصور نمودن رفتار احتمالی افراد معمولی و همچنین پرهیز از اقداماتی که ممکن است به سیاست یا امنیت ملی آسیب بزند، نیازمند «بصیرت» هستیم. ما تجربه بصری مشابه درباره تضاد رفتار انقلابی و سیاست امنیتی امروزی را دست کم در فیلم هایی چون «آژانس شیشه ای» دیده ایم. اما در «لاتاری» اگر بصیرتی باشد، ابتدا باید به عقب برگشته و رابطه خلاف شرع پسر و دختر داستان را اصلاح کنیم و سپس راهکار انقلابی توصیه نماییم. نمی توان بر بنیاد غیرشرعی که مدعی شدید «رابطه عاشقانه» بوده است، حکم دهید که «به هر حال این فیلم است و وقتی قانون کارآمد نیست، رفتار فراقانونی پیش می آید و در هرجامعه ای ممکن است رخ دهد. این یک هشدار است که ممکن است منجر به یک جور حادثه شود و در کشور هم شاهد این اتفاقات هستیم.»
بله، اثر شما یک فیلم است و قطعا به سیاست رسمی جامعه خدشه یا مسئولیتی وارد نمی کند. همان طور که از زمان امام(ره)، نقل است که «دکتر ولایتی به عنوان وزیر خارجه به ایشان شکایت کرد که ما هرچه در سیاست خارجی انجام می دهیم، روزنامه جمهوری اسلامی با سرمقاله هایش به هم می ریزد و از ایشان خواسته بود که به این روزنامه تذکر بدهند و امام به ایشان گفته بود، شما کار خودتان را انجام بدهید و آنها هم باید کار خودشان را انجام بدهند.» شما فیلمتان را بسازید و کاری به واکنش رسمی نداشته باشید؛ اما بر بنیان درست. این فیلمی که ما دیدیم، نشان می دهد که «هدف، وسیله را توجیه کرده است» و اصطلاحا در عقبگرد چهل ساله، شما هم بنوعی از آرمان های ارزشی تان عقبگرد کرده اید و این عقبگرد شما حتی در سردار «موسی» هم که با علم به خطای رفتاری پسر و دختر، به کنش هایش ادامه می دهد، دیده می شود. این بدان معنا نیست که بر موضوع قاچاق دختران، چشم بست. خیر، باید بر نحوه رساندن تماشاگر امروزی به درستی این عمل غیرتی، از مبنا توجه داشت و نه از میانه. شما ابتدا باید در خود بنگرید.
*****
اجازه دهید به عقب برگردیم…
محسن بیگآقا/ ماهنامه فیلم
برای نوشتن درباره لاتاری باید کمی به عقب برگشت؛ به آخرین روزهای زمستان (۱۳۹۱) که مستندی درباره شهید باقری از فرماندهان جنگ بود. قبلاً نمونههایی از فیلمهای مستندنما با حضور شخصیتهای بازسازیشده را در خارج از کشور دیده بودم، اما نمونهای از آن در سینمای ایران سراغ نداشتم؛ بهویژه که اینجا فیلمساز از صدای واقعی روی تصاویر استفاده کرده بود. مستندهای مهدویان را که تماشا کردم، نوع تحقیق و جدیتش در امر پژوهش برایم جالب شد.
وقتی فیلم اولش را ساخت، نگرانش شدم که نکند از فضای ارزشمند و خلاق کارش جدا شده باشد. اما ایستاده در غبار ادامه مسیر آخرین روزهای زمستان بود. فیلم بعدیاش ماجرای نیمروز اوج ظرافت و خلاقیت را به نمایش گذاشت. دیگر خیالم راحت شد که فیلمساز جوان – با تماشای اولین فیلمش اصلاً فکر نمیکردم چنین جوان باشد! – مسیرش را در سینمای حرفهای پیدا کرده است و درست حرکت میکند. البته حاشیهها اذیتش میکردند و خودش هم به آنها پروبال میداد؛ از جمله اینکه فکر میکرد فیلمهای بعدیاش هم باید مثل فیلم اول جایزهها را درو کنند. اما بعد از اتمام جشنوارهی سال قبل آرامتر شده بود؛ البته نمیدانیم این آرامش تا کجا و چه زمانی ادامه خواهد داشت. به نظر میرسد سینمای ایران به هوای تازه و چنین فیلمهای مستندنمایی با نگاه خلاق و ذهن کنجکاو نسبت به آنچه در گذشته رخ داده، نیاز دارد؛ قبلاً تجربه فیلمسازی یک مستندساز مانند رخشان بنیاعتماد در سینمای ایران نشان داده که مستندسازان میتوانند از نگاه خاصشان از پشت دوربینی که همواره مشغول ثبت واقعیت بوده، در سینمای داستانی استفاده بهینه ببرند.
با کنجکاوی مسیر کاری مهدویان را تعقیب میکردم تا لاتاری و حاشیههایش آغاز شد. فیلم سرانجام کلید خورد. تهیهکننده فیلمهای اخیر مهدویان و بازیگر محبوبش در لاتاری نیز حضور داشتند، پس جای نگرانی نبود؛ تا اینکه سرانجام فیلم این هفته در جشنواره روی پرده رفت. همچنان معتقدم برای نوشتن درباره لاتاری باید کمی به عقب برگشت…