این مقاله را به اشتراک بگذارید
مرثیه بدرود تمدن
امیرحامد دولتآبادیفراهانی*
خواندن آثار سال بلو لذتبخش است؛ او از معدود رماننویسانی است که شیوا، دقیق، روان و محرک حالات درونی آدمی است. رمان در نظر بلو وسیلهای است برای بیان نقطهنظرات و ایدههایش. رمان «سیاره آقای سملر» اما قضیهاش فرق میکند. در لایه آشکار اثر، چیزی جز گذران دو روز از زندگانی آقای سملر در نزدیکی شهر نیویورک اتفاق نمیافتد. او به دانشگاه، بیمارستان، پارک و سرای مردی غنی میرود و در کل در سراسر این رفتوآمدها به تمامیت آینده بشر میاندیشد. کوتاه کلام، «سیاره آقای سملر» جدیترین و درعینحال طنازانهترین رمان سال بلوی فقید است.
این اثر را رمان «انگلیسی» سال بلو نامیدهاند. در این کتاب او خودش را بیش از پیش غرقه در شکسپیر و نوشتههایش کرده است. ارجاعات ادبی به شکسپیر در تمام آثارش دیده میشود اما اینجا بیش از همیشه شده و تا خواننده در آثار شکسپیر غور نکرده باشد «سیاره آقای سملر» را هم درک نخواهد کرد. شکی نیست که نویسندگان در سراسر جهان در آثارشان وامدار شکسپیر شدهاند.
بلو در این رمان به دیگر نویسنده شاهکارنویس انگلیسی یعنی اچ.جی.ولز هم وامدار شده است. بدین منظور، نویسنده، آقای سملر را مردی سالخورده تصویر کرده که روزگاری رفیق گرمابه و گلستان ولز بوده و دوشادوش هم خیابانهای بلومزبری را زیرپا میگذاشتند و او به تکگوییهای ولز گوش فرامیداده. بهعلاوه، نسخی که نویسنده بدان وسیله استدلالهای فلسفی را بیان میکند به کلی مشابه روش ولز در انجام همین مورد است.
در این رمان آدم اصلی رمان آقای سملر، مردی است که به اندازه کافی سنوسال دارد که متافیزیکی باشد. او در فراسوی آمال، هماوردی با زندگانی و هیچ برای بهدستآوردن روزگار میگذراند؛ او در نقطهای گرگومیش از شرایط انسان ایستاده که فلسفه، شعر و نقیضه (Parody) درهم میآمیزند. سملر با کمک برادر/خواهرزادهاش دکت گرانر از کمپ تبعیدیها واقع در سالزبورگ رهایی مییابد و شغلی تماموقت پیدا میکند؛ کارش تلاشی شبانهروزی برای تفسیر زندگی امروزه در نیویورک است.
او مسیر زندگیاش را از میان آیرونیهای دنیا برمیگزیند؛ مسیری همانند مسیر گذران روزانه زندگیاش: زندگیای که روزهایش را با سیر در کوچهوخیابانهایی پر از کثافت و تحت قلمرو سگان بیصاحب میگذراند. سملر انساندوستی است که مدام به خواننده نهیب میزند که ببیند او چه اروپایی سالخورده متمدن و درعینحال هزارنقش و بنده ماشین است. آدم نمیتواند این رمان را بخواند و بار نوستالژیک عمیق او را درک نکند. گویی او به غایت آزاد از زمان است: به قدری کلاسیک است که در کنار خود شخصیتهای دیگر داستانهای آمریکایی از جمله شخصیتهای دیگر آثار سال بلو را تداعی میکند.
در طول رمان میخوانیم که همه بهنوعی سعی دارند او را در نقش قاضی اخلاقی کارهای خود داشته باشند. اما، چه حیف که سملر جزیرهای تکافتاده، حلقه آمدوشد شگرف زندگانی است.
آیرونی زندگی سملر هم درست جایی است که از تمامی دلمشغولیهایی که به اجبار بر او تحمیل شده هیچکدام ارزشی برایش ندارد. خانهدار سملر کسی است که دنیای او را با دنیایی از گفتوشنودهای تعلیمی و آموزنده و پرشمار گل و گیاه میرا پُر میکند. دخترش، شولا، هم آمادهخواری است که همیشه خدا در دستانش کیسههای خرید رخ مینماید. حقیقت اینکه او در جستوجوی فرهنگ آمریکایی لحظات گذران عمر و زندگیاش را در سطل زبالههای برادوی بالا سپری میکند.
سملر حتی بدون درگیرشدن در «انقلابی از چیزهای متصادم» نمیتواند راهی کتابخانه شود. روزی از روزها، در اتوبوسی که راهی خانه است شاهد صحنه جرمی است. از آنجاییکه از بدو تولدش شاهد چیزهای بیشمار بوده، با سیاهپوستی که در اتوبوس جیببری کرده رودررو میشود. در جهان سملر همه مجرماند، حتی دخترش. در نیویورک چه چیزی جز محاصرهشدن با جرم و جنایت میتواند آدم را دربربگیرد؟ دخترش هم در جایی دیگر دستنوشته دانشمندی سرخپوست را با نام «آینده مهتاب» به یغما میبرد. از این دست موارد زیاد برای آقای سملر رخ میدهد.
در این رمان، سال بلو برای نخستینبار به دستاوردی شگرف دست یازیده-یا حداقل اینکه در دیگر آثارش با این کیفیت به آن نرسیده بود. او در این رمان آدمی را خلق کرده که نقطهنظرات خودش را داراست و بهنوعی سخنگوی افکار و عقاید نویسنده است. سملر به خودی خود چیزی فراتر از عصاره دیگر آدمهای مخلوق بلو است. سملر بهمعنای واقعی کلمه انسان است؛ ویژگی که در دیگر آدمهای آثار بلو به این وضوح و کیفیت دیده نمیشود.
خلق آدمی سالخورده حرکتی بهغایت جسورانه از بلو بوده است. در ادبیات پیربودن نهایت ضدقهرمانبودن است. ناگفته نماند که سن زیاد سملر را از تکبر و خویشتنمداری رهانیده است؛ ویژگی تیپی که در بسیاری از آدمهای آثار بلو مشاهده میشود. نیازهایش تنها به نیاز برای درک و فهمیدهشدن تقلیل یافته است. لُب مطلب اینکه، در چشم سملر همهچیز محل گذر است، نهایت است. در رمان همواره مرثیهای غمانگیز اما شنیدنی از سملر به گوش میرسد.
این رمان در کلیت خود ذکر وداع سملر نیست بلکه در اصل، مرثیه بدرود تمدن است؛ تمدنی که با آن پیشتر آشنا و مواجه شدهایم. سملر به خودی خود در نقش ساعتسازی است که تلاش میکند خود را با تیکتاک مهلک و فروکوبنده عصر مدرن میزان کند. منتها چون در عقببردن زمان در سازوکارش شکست میخورد، مشاهده دستوپازدنهایش برای همگان محرک و شاید آموزنده است. رمان «سیاره آقای سملر» بهنوعی روایتی است که هرروزه در همهجای دنیا اتفاق میافتد. بسیارند آنانی که همچون سملر با زمین و زمان میجنگند تا به عقب بازگردند.
* منتقد و مترجم
به نقل از روزنامه آرمان
***
«سیاره آقای سملر»
نویسنده: سال بلو
مترجم: گلبرگ درویشیان
ناشر : ورا