این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد و نظر
فانوسِ جادوییِ شایگان
محمد قاسمزاده
والتر بنیامین فیلسوف و مترجم بخشی از رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» به زبان آلمانی در نامهای خطاب به تئودور آدورنو دیگر فیلسوف نئومارکسیست آلمانی مینویسد: «دیگر یک کلام بیش از آنچه برای کار ترجمهام ضرورت دارد از پروست نخواهم خواند، از بیم اینکه سخت معتادش شوم و این اعتیاد سرچشمه خلاقیتم را بخشکاند!» عظمت رمان مارسل پروست آنقدر است که از آن به عنوان بزرگترین رمان تمام زمانها یاد میشود. شاید همین عظمت است که هر خوانندهای را در وهله اول با نکرانی مواجه میکند که مبادا درخوانش آن درجا بزند. همین امر است که داریوش شایگان (۱۳۱۳-تهران) فیلسوف و پژوهشگر را واداشته تا به خواننده فارسی قطبنمایی به نام «فانوس جادویی زمان» بدهد تا خوانش «در جستوجوی زمان از دست رفته» را آسانتر کند؛ آنطور که خودش میگوید: «از رمان بیشتر از فلسفه آموختم». آنچه میخوانید نگاهِ محمد قاسمزاده است به این کتاب که بهتازگی از سوی نشر «فرهنگ معاصر» منتشر شده است. محمد قاسمزاده (۱۳۳۴- نهاوند) در گذار بیش از چهار دهه نوشتن را آثار بسیاری در حوزه پژوهش، تصحیح و بازخوانی متون کلاسیک و فولک ایرانی و نوشتن داستان خلق کرده از جمله: مجموعه ده جلدی «افسانههای ایرانی» و رمان «چیدن باد» که برای قاسمزاده جایزه مهرگان ادب را بهعنوان بهترین رمان سال به ارمغان آورد.
این روزها، وقتی خواندن کتاب «فانوس جادویی زمان» را به اتمام رساندم، از جهتی بسیار خوشحال شدم و از دو جهت اندوه و تاسفی به همراه این خواندن مرا آزرد. شادی از این باب که اثری به فارسی منتشر شده، درباره یکی از آثار ارزنده غرب که از تحقیقات غربیان در باب آن کتاب، هیچ کم ندارد و خواننده خرسند میشود که حاصل قلم دانشی مردی ایرانی را پیش رو دارد. پس از کتاب «جنون هشیاری»، این دومین اثری است که از دکتر داریوش شایگان در شناخت شاعران و نویسندگان فرانسوی منتشر میشود. اندوه از این باب به سراغ آدمی میآید که نویسنده کتاب که بیشک در قرن کنونی نظیر او را کم داشتهایم، اکنون بر تخت بیمارستان افتاده و ذهن درخشان او دیگر نمیاندیشد، ولی تأسف از این بابت است که چرا دکتر شایگان عمرش را وقف نقد ادبی نکرد تا ما در فضای ادبی جدیت داشته باشیم. مقایسه این دو اثر، یعنی «جنون هشیاری» و «فانوس جادویی زمان»، با آنچه در مطبوعات ما به نام نقد ادبی منتشر میشود، مقایسه کامپیوتر و چرتکه است و گویی از دو سیاره حرف میزنیم.
«فانوس جادویی زمان»، اثری است در شناخت شاهکار مارسل پروست، «در جستوجوی زمان از دست رفته»، که نویسنده کوشیده است تاملات پیچیده مارسل پروست را در این اثر هفت جلدی که بدون شک یکی از حجیمترین رمانهای دنیاست، نشان دهد. این تاملات پیچیده چنانچه تفسیر نشوند و ماهیت و کارکردشان را در رمان و تحول داستان و شخصیتها نشناسیم، درک و بهره ما از رمان ناقص و ابتر خواهد بود؛ چراکه کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته»، به قول دکتر شایگان اقیانوس عظیمی است که خواننده، بدون قطبنما (تفسیر تاملات) در دل امواج آن گم میشود: «القصه… به این فکر افتادم که روشنساختن مقصود و جوهره رمان بی همتای پروست برای خواننده ایرانی رهگشا خواهد بود. البته پیشتر خانم شهلا حائری، احتمالا به همین منظور کتاب شایستهای به نام «در سایه مارسل پروست» به رشته تحریر درآورده است، ولی عظمت رمان هر تحقیقی در اینباره را مجاز و حتی الزامی میسازد، چنانکه شماره کتابهایی که درباره رمان «جستوجو…» و نویسندهاش در زبانهای مختلف غربی و غیرغربی منتشر شدهاند، و تعداد اندیشمندان صاحبنامی که پروست و اثر درخشان وی را زوایای متفاوت زیر ذرهبین نقد و تحلیل گرفتهاند، راستی حیرتانگیز است.» از سوی دیگر، عظمت رمان مارسل پروست تا جایی است که شایگان خود میگوید: «رمان خیلی مهم است و متاسفانه در ایران این قضیه را جدی نمیگیرند. میبینیم که از قرن ۱۶ به بعد تمام اتفاقات مهم در رمان افتاده است و رمان هم زمانی شروع میشود که خدایان گریخته باشند، یعنی اگر حماسه دوران کودکی انسان است، در تراژدی با مرگ مواجه هستیم، ولی در رمان با بلوغ انسان مواجهیم، بنابراین مسئله رمان مسئله مهمی است.» شایگان در اهمیت «رمان» به رمان «در جستوجو…» میرسد و میافزاید: «شش/هفتم کتاب هفتجلدی پروست درباره اندوه و یاس است. گاهی جرقههایی از زمان بازیافته به صورت تذکارهایی میآید ولی این تذکارها سایه ابدیت است نه خود ابدیت. به پایان رمان که میرسیم، اوضاع مثل آخرزمان است و همهچیز به یکباره تغییر میکند. تذکارها مسلسلوار و پشت سر هم حمله میکنند و اینجاست که پروست میفهمد که همین زمانی که تابهحال همراه او بوده است؛ عجیب اینجاست که خود پروست هم همین الگو را انتخاب کرد و هفت یا هشت سال آخر عمرش را خلوت گزید. پروست میخواست هستیاش را فدای کار خودش کند و همه هستی خود را به پای اثرش ریخت و رمانی نوشت که امروز بزرگترین رمان قرن بیستم و شاید یکی از بزرگترین رمان تمام زمانهاست. هیچ اثری به اندازه رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته»، قالبش از عصاره هستی تغذیه نکرده است و موجب نابودی نشده است. میتوان گفت رمان «جستوجو..» قربانگاه پروست است که در آن خالق خود را قربانی مخلوقش میکند.»
از عواملی که در بررسی تاملات پیچیده بسیار دخیل است، خاطره غیرارادی است. این خاطرههای غیرارادی که خارج از سیطره تعقل پیاپی آشکار میشوند، نه بر روی هم که در کنار یکدیگر قرار میگیرند و حجمی را در فضای ذهنی به وجود میآورند، که بیشباهت به هندسه فضایی نیست و اینجاست که شخصیتی در رمان به وجود میآید که در کنار مکان، مفهوم زمان آشکار میکند، مفهومی که بنمایه اصلی رمان پروست است. زمان در مکان متجسم میشود و از این رو خواننده و پژوهشگر رمان پروست علاوه بر زمان از دسترفته، مکان از دسترفته را نیز میجوید. (ص ۲۹) زمان و مکان به گونهای در کنار هم قرار میگیرند که تجزیهناپذیر تلقی میشوند.
خاطرههای غیرارادی که در پژوهش دکتر شایگان جایگاه ویژهای دارند، در رمان به گونهای تصادفی و خارج از اراده خود را آشکار میکنند و شاید این حرف خود پروست یا در اصل راوی که در جلد اول رمان به میان میآورد، اهمیت و شکل بروز خاطره غیرارادی را نشان میدهد. راوی میگوید: من این باور سلتی را بسیار منطقی میدانم که گویا ارواح درگذشتگان ما در وجود پستتری، جانوری، گیاهی، جمادی زندانیاند، و درواقع آنها را از دست دادهایم تا اینکه روزی از روزها، که برای خیلیها هیچگاه فرا نخواهد رسید، از کنار درختی که زندان آنها است میگذریم یا چیزی که آنها را در خود دارد به دستمان میافتد. آنگاه این ارواح به جنبوجوش میافتند، ما را صدا میزنند، و همین که آنها را میشناسیم طلسمشان شکسته میشود، آزادشان کردهایم و بر مرگ چیره شدهاند، برمیگردند و با ما زندگی میکنند. (طرف خانه سوان، ترجمه مهدی سحابی، ص ۱۱۱)
فرد نمیتواند بکوشد و به کمک عقل و استدلال این خاطرهها را برگرداند. کاری از دست عقل و هوش ساخته نیست و در برابر آن ناتوان است، با حادثهای، به ظاهر کوچک آشکار میشود. احیای واقعهای در گذشته، مقولهای نیست که تابع قانون علیت علمی باشد. روش علمی همواره در جستوجوی حوادث منطقی است که میتوانند تکرار شوند و درنتیجه جمیع اتفاقات استثنایی و کمیاب و نادر در این مقوله نمیگنجند و برای ادراک آنها باید به شیوه تحقیق خاصی متوسل شد. (ص۳۲)
خواب عاملی مهم در رمان پروست است و تقابل آن با بیداری شکل دیگری به آن میدهد. حالت لرزان و ناپایداری که بیانگر وضعیت آدمی است، با فرود بیداری از بین میرود و در جهان بیداری همهچیز برمیگردد به همانجایی که محل استقرار آنها است. درواقع خواب جوهره اندیشه مارسل پروست است که حالت کلاف پیچیدهای را دارد و همهچیز، تمامی زمانها و مکانها در دلش مکنون است. با بیداری این کلاف شروع میکند به بازشدن و آغاز زمان را رقم میزند: «آغاز زمان، همیشه به معنای آفرینش یک دنیا است. پس با گشایش جوهر، که مصداقش حالت نیمهخفتگی است، زمان آغاز میشود و دنیایی شکل میگیرد. برای همین است که پروستِ نیمهخفته را به انسان غارنشین تشبیه میکند، زیرا در این حالت گویی انسان در سرآغاز آفرینش دنیایی قرار داد.» (ص ۹۱)
یکی از فصلهای درخشان کتاب «فانوس جادویی زمان»، فصل پنجم است که در آن نویسنده به تفصیل پژوهش ژیل دلوز را در باب نشانههای رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» میآورد. این نشانهها چنان کارکرد موثری در رمان دارند که بدون درک آنها نمیتوان به شناخت درست رمان دست یافت. درواقع ژیل دلوز این نشانهها را کدهای معتبری برای رمان پروست میداند و میگوید: آموختن در اصل عبارت است از توجه به داده، ابژه یا موجودی که نشانههایی برای تعبیر و تفسیر از خود ساطع میکند. هیچ شاگرد یا سالکی نیست که مصرشناش (هیروگلیفشناس) چیزی نباشد. آدم زمانی نجار میشود که به نشانههای چوب حساس شود، طبیب میشود آنگاه که به نشانههای بیماری حساس باشد. (ص ۳۵۴)
دلوز معتقد است که همهجای این رمان آکنده از نشانههاست و خواننده باید مانند طبیبی که به نشانههای بیماری حساس است، در برابر آنها حساسیت به خرج بدهد. او اذعان میدارد که در رمان به ندرت بتوان واقعهای را یافت که بسیار پیشتر، نشانههای وقوعش اعلام نشده باشد. نشانههایی چنان گذرا و بیاهمیت که به چشممان نمیآیند، ولی بعدها که آن رخداد به واقعیت میپیوندد یا حقیقتی برملا میشود، یادمان میآید که میشد از روی فلان نشانه وقوعش را پیشبینی کرد. کشف عرصههای متفاوت نشانهها و رمزگشایی آنها، همان طریق تلمذی است که رمان در «جستوجوی زمان از دست رفته» بر مدار آن تنظیم شده است، (ص ۳۵۵) نشانههای محفلی در ابتدای فهرست قرار دارد، مانند محافل اشراف، وجه ممیزه و نقطه اشتراک نشانههای محفلی عبارت از این است که در دنیای مجلل اشراف، نشانه جایگزین فعل و فکر میشود. در این محافل نه کسی فکر میکند و نه فعلی انجام میدهد، فقط نشانهساز است. (ص۳۵۶)
نشانههای عشق دومین دسته است، یعنی عاشقشدن عبارت است از منفرد ساختن یک فرد بر اساس نشانههایی که بروز میدهد، مثل تفرد آلبرتین در گروه دوشیزگان شکوفا. سومین دسته نشانهها، دنیای تاثرات یا کیفیات محسوس است، مثل ناقوسخانه، درختها، دستمال سفره آهاردار یا صدای قاشق. این دسته نسبت به دو گروه قبلی اهمیت بیشتری دارند. برخلاف نشانههای محفلی که توخالیاند و هیجانی تصنعی ایجاد میکنند و برخلاف نشانههای عشق که دروغیناند و مسبب رنجی که با کشف معنای نشانه فزونی میگیرد، نشانههای کیفیات محسوس واقعی، پر، موکد و دلپذیرند و بلافاصله وجدی خارقالعاده را انتقال میدهند.
رمان در «جستوجوی زمان از دست رفته» با خاطرههای خوش و ناخوش آغاز میشود و سرانجام به ساحل امن میرسد، جایی که راوی به آن راه مییابد و آن را بهشتگونهای میداند، جهان هنر است.
با انتشار کتاب «فانوس جادویی زمان»، باید به احترام دکتر شایگان ایستاد و به او درود فرستاد و آرزوی سلامت برای وجود او کرد. آنطور که محمود دولتآبادی خالق «کلیدر» در ستایش این کتاب میگوید: « ای کاش «فانوس جادویی زمان» وقتی منتشر شده بود که من کتاب «طرف خانه سوان» را میخواندم، چون این کتاب به پیچیدگیهای رمان پروست کمک میکند که با چشم بازتری آن را بخوانیم ولی خود شایگان بهتر از ما گفته است که ما نابجاهنگام هستیم، یعنی یکی از مقولات فکری دکتر شایگان همیشه این بوده است که ما بجاهنگام نیستیم. مدعی نیستم که بتوانم فهمی بیفزایم بر ارزیابی و تبیین آنچه در کتاب «فانوس جادویی زمان» دکتر شایگان گشوده شده، خاصه آنکه شخصا فقط مجلد نخست این کتاب را خواندهام و آن سالیان مرا تشویق نکرد به خواندن و ادامه آن، اما از برکت کتاب «فانوس جادویی زمان» شاید… [بتوانم دوباره برگردم به سراغ «در جستوجوی زمان از دست رفته»]»
به نقل از روزنامه آرمان