این مقاله را به اشتراک بگذارید
جایگاه زن در مثنوی سلامان ابسال مولانا جامی و شیخ صنعان عطار نیشابوری
نیلوفر نیک سیر
زنان همواره در آثار ادبی سیمای برجسته داشته اند و محتوای اغلب آثار ادبی و تاریخی را به خود اختصاص داده اند. چهره زن در آثار قدما نما های متنوعی را داشته است ازجمله زنان به عنوان معشوق، زنان به عنوان مادر، به عنوان پیرزن و به عنوان کسانی که نماد نفس مطرح شده و سد راه عرفا قرار گرفته اند و محکی قرار گرفته اند بر پاکی ویا ناپاکی نفس صوفیه و عرفا.
در این مقال بررسی کوتاهی داریم بر نقش زن در دو اثر مطرح تاریخ ادبیات؛ شیخ صنعان و سلامان و ابسال و میخواهیم نکات مشترکی که زنان در این دو اثر دارند را برجسته بسازیم.
سلامان و ابسال
داستان سلامان وابسال در اصل به زبان یونانی بوده وگویا نخستین بار کسی به نام حنین بن اسحاق آن را به زبان عربی برگردانده است. در قرن پنجم ه.ق ابن سینا در نمط نهم کتاب "الاشارات والتنبیهات" زیر عنوان فیالمقامات العارفین به این داستان اشاره نموده و آن را یک داستان رمزگونه میداند که هر خواننده با ذوق باید رمز آن را بگشاید.
امام فخر رازی نخستین شارحِ الاشارات ابن سینا؛ چون از این داستان اطلاع کافی ندارد؛ بدان انتقاد نموده وآن را داستانی شناخته شده نمیداند وبه همین دلیل از گشودن رمز آن عاجز میماند.
بعد از امام فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی هنگام شرح الاشارات ابن سینا نظر امام فخر رازی را رد نموده و این داستان را رمز میداند که میتواند معانی نمادینی داشته باشد.
سرانجام در قرن نهم ه.ق و در دوران تیموریان مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی اورنگی از هفت اورنگ خود را با مثنوی سلامان وابسال آراسته میسازد. (رجایی؛ ۱۳۹۵: ۲۲۹)
خلاصه داستان: سلامان، فرزند اومانوس پادشاه روم بود، که بر کشورهای یونان و مصر فرمانروایی داشت. زنی هیجده ساله به نامابسالدایهگی او را به عهده گرفت و او را شیر میداد. سلامان عاشق ابسال میشود و آندو باهم فرار میکنند و به غربت میافتند و سختیهای بسیاری میبینند؛ به دریا میزنند ولی ابسال میمیرد و سلامان زنده میماند. فیلسوف یونانی فیلقوس به مداوای او میپردازد و به دوستی زهره او را علاج میکند،تا عشق ابسال را از یاد ببرد.
شیخ صنعان
شیخ صنعان یا سمعان عنوان داستانی از عطار نیشابوری است. شیخ صنعان طولانی ترین حکایت کتاب منطق الطیر است. عطار این داستان را در قالب نظم و در ۴۰۹ بیت سروده است.
خلاصه داستان
شیخ صنعان پیری صاحب کمال و پیشوای مردم زمانه خویش بود. او قریب پنجاه سال در کعبه اقامت داشت و هر کس به حلقه ارات او در میآمد از ریاضت و عبادت نمی آسود. شیخ نیز هیچ سنتی را فرو نمی گذاشت و نماز وروزه بی حد بجا میآورد.
شیخ حدود پنجاه بار حج کرده و در کشف اسرار معنوی به مقام کرامت رسیده بود. شیخ چند شب پیاپی خواب می بیند که مقیم روم شده و بر یک بت سجده میکند. شیخ با مریدانش به روم سفر میکند و در آنجا دختر ترسایی را می بیند وعاشق او میشود.شیخ بیش از یک ماه برای وصال دختر عجز و لابه میکند. دختر برای شیخ چهار شرط میگذارد:
سجده کردن بر بت، سوختن قرآن، نوشیدن خمر و دست شستن از ایمان. شیخ علاوه بر اجرای این شروط، یکسال نیز به جای دختر برای او خوکبانی میکند. مریدان از بازگشت شیخ نا امید میشوند و به دیار خود باز میگردند.
شیخ سرانجام از قید عشق دختر آزاد میشود واین بار با خوابی که دختر میبیند؛ عاشق شیخ میشود و با او به دیار شیخ میرود و مسلمان میشود. دختر در خواب میبیند که آفتاب به کنارش افتاده و به او میگوید با شیخ روان شو.