این مقاله را به اشتراک بگذارید
خوب و بد نمایشگاه کتاب از منظری دیگر
سمیه مهرگان
نمایشگاه که شروع میشود مثل هر سال باز این پرسش مطرح میشود که چرا نمایشگاه کتاب مثل دیگر نمایشگاههای تهران، (چرم، پوشاک، غذا، نفت و گاز و…) مکانی برای نماش آخرین دستآوردها نیست، بلکه برای فروش است. سالها است بسیاری میپرسند آیا نمایشگاه کتاب هم بهمانند دیگر نمایشگاههای داخلی و نمایشگاههای بینالمللی کتاب، نباید واقعا بستری برای معرفی کالا و پدیدآوردگان آن باشد؟
این پرسش امسال دو ناشر بزرگ و مطرح را به چالش کشانده است. نشر قطره برای حمایت از کتابفروشیها عملا از حضور در نمایشگاه انصراف داد و در اطلاعیه خود با عنوان «کتابفروشی محله خود را زنده نگه داریم» به مخاطبان و علاقهمندان کتاب توصیه کرد که برای خرید کتاب به کتابفروشی محله خود مراجعه کنند. نشر روشنگران و مطالعات زنان هرچند در نمایشگاه حضور دارد اما نه مثل دیگر ناشران برای فروش، که تنها به نمایش کتابها بسنده کرده است. در سرتاسر غرفه نوشته شده، بعد از انتخاب کتاب، برای خرید کتاب به کتابفروشیهای شهرتان مراجعه کنید.
شهلا لاهیجی با انگیزه نزدیکشدن به سبک برگزاری تمام نمایشگاههای بینالمللی، عدم فروش کتابهای روشنگران را در نمایشگاه کتاب امسال اینطور بیان کرد که ما هم به سبکوسیاق نمایشگاههای بینالمللی فروش نخواهیم داشت و تنها کتابها برای عموم به نمایش گذاشته میشوند: «نمایشگاه صرفا برای دیدن و آگاهی است و نمایشگاه فضایی است برای تبادلات فرهنگی بین اهالی فرهنگ مثل خرید و فروش کپیرایت کتابها»؛ امری که حامد کنی مدیر نشر روزبهان نیز بر آن تاکید میورزد و میگوید: «نمایشگاه کتاب بستری فراهم کرده برای رانت و فساد. یعنی عملا ردوبدلشدن پولهای کلان در این نمایشگاه است که آن را به یک فروشگاه تبدیل کرده است.» او ضمن موافقت با اینکه نمایشگاه کتاب تهران هم به مانند نمایشگاههای دیگر جهان فرصتی فراهم کند برای تبادلات فرهنگی، میگوید: «ما باید خودمان را در تولید آثار به حدی بالا ببریم که امکان خرید و فروش کپیرایت را داشته باشیم.»
شهلا لاهیجی که با نشر روشنگران سالهای سال است در نمایشگاههای بینالمللی از جمله نمایشگاه فرانکفورت حضور دارد، میگوید «بعد از سال ۲۰۰۶ که ناشر برگزیده شدم نمایشگاه کتاب فرانکفورت به مدت ده سال از من به عنوان ناشر افتخاری دعوت کرد. ضمن اینکه من نمایشگاههای خارجی زیادی دیدهام و در هیچ کدام از آنها این درهمیوبرهمی را که ما در نمایشگاه داریم نداریم. در نمایشگاههای خارجی هدف از برپایی نمایشگاه گستردگی فرهنگی است. نمایشگاه ما به هیچ نمایشگاه بینالمللی دیگری شباهت ندارد و صرفا جهت فروش کتاب برپا میشود.»
محمد قاسمزاده، مهشید میرمعزی، لیلی گلستان، بیژن اشتری، پیمان خاکسار، فرزانه طاهری و بسیاری از دیگر مترجمان و نویسندگان در گفتوگوهایی که «آرمان» داشتهاند بارها اذعان کردهاند که این فروشگاه کتاب است و نمایشگاه نیست، و نمایشگاه تهران هم باید بالاخره به سبکوسیاق نمایشگاههای بینالمللی روش سیویکسالهاش را عوض کند. ناشران به قانون کپیرایت بپیوندد. این اتفاق، این امکان را میدهد تا سره از ناسره مشخص شود. این اتفاق موجب میشود تا از ناشران کپیپیستکاری که به ترجمه فارسی از فارسی و تولید متون کهن فارسی به بدترین شکل دست میزنند، از گردونه رقابت خارج شود و بهتدریج ابتذال از بازار نشر کم و کمتر شود.
کافی است از غرفه یک تا عرفه آخر نمایشگاه بروی، و عطش فروشندهها را برای فروش کتاب به مردم ببینی. بسیاری از مردم که هیچ اطلاعی از ترجمهها و آثار تالیفی ندارد، به شکلی فجیع کتابهایی را که از سوی غرفهدارها بهعنوان «شاهکار» و «عالی» و صفتهای کیلویی دیگر معرفی میشوند به آنها «چپانده» میشود.
بهطور مثال، از برخی از ترجمههایی مثل «1984»، «مزرعه حیوانات»، «آناکارنینا»، «جین ایر»، «بلندیهای بادگیر»، «کوری» که بیش از بیست تا سی ترجمه هست، ترجمه که چه عرض کنم، در اصل بدل ترجمههای فارسی کتابها است، به شکل افسارگسیختهای که گویا کالای غیرفرهنگی را میفروشند برخورد میشود. یعنی شما در طول بیش از سی راهرو که در هر راهرو تقریبا سی تا چهل ناشر حضور دارند، شاید در کل بیست تا سی ناشر که کارهای تولیدی داشته باشند نبینی. بسیاری از این ناشراها، یا کپییست متون کهن فارسی را به بدترین شکل ممکن چاپ کردهاند و میفروشند یا ترجمههای مترجمهای مطرح را برداشتهاند به نام خود منتشر کردهاند. یعنی عملا بازار مکارهای که در آن هرچیزی بخواهید یافت میشود.
این اسمش به راستی نمایشگاه کتاب نیست! بلکه فروشگاه مکارهای است که بیشتر آن را ناشران بسازبفروشی تشکیل دادهاند که کالای بنجلشان را به مردمِ ناآشنا به کتاب میاندازند. مردمی که فکر میکنند ساعاتی را در یک مکان فرهنگی قرار گرفتهاند تا به دور از دوزوکلک، کالای خوبی بخرند و سالشان را با کتاب سرکنند. اما واقعیت تلختر از رویای دوردست است.
به نظر میآید تجربه سیویک ساله نمایشگاه کتاب تهران، به مانند دیگر جشنوارههای فرهنگی ناموفق ایران، از جمله جشنواره فیلم و تئاتر و موسیقی و هنرهای تجسمی فجر، نشان میدهد که ما هنوز تا استاندارهای بینالمللی فاصله بسیار داریم. هرچند میخواهیم نشان دهیم که ما همپای کشورهای دیگر پیش میرویم اما در عمل نشان دادهایم که وقتی الفبای برگزاری نمایشگاهها را نمیدانیم و تاکیدمان فقط روی تعداد بازدیدکنندههای میلیونی است و فروش میلیاردی، وضعمان از این بهتر هم نمیشود. درست است که نمیتوانیم بهطور صددرصد از نمایشگاههای خارجی الگوبرداری کنیم، چون زیرساختهای فرهنگی و اقتصادیمان متفاوت است، اما میتوانیم با حداقلهای ممکن و استفاده از تجربیات نمایشگاههای بینالمللی خودمان را بالا بکشیم.
از یکسو تعداد هفدهزار ناشر داخلی که برخیشان هیچ کالای تولیدی ندارند جز کپیپیستکردن کارهای ناشران دیگر، و از سوی دیگر، تعداد کم کتابفروشیها و تعطیلشدن برخی از آنها، آیا این تناقص به ما این هشدار را نمیدهد که بیش از چهار دهه است در این حوزه ناموفق بودهایم؟ وقتی تجربه سی ویکساله نمایشگاههای کتاب تهران و شهرستان، نشان داده که کتابفروشیها به شدت ضربه میبینند، زیان میکنند، و این زیان به ضرر ناشر، مولف، مترجم و همه دستاندرکاران تولید کتاب است، پس این یعنی که باید نمایشگاه کتاب فعلی را از حالت فروشگاهی بیرون بیاوریم و به مانند نمایشگاههای بینالمللی، فضایی فراهم آوریم برای تبادلات فرهنگی بین پدیدآورندگان آثار و مخاطبان، فضایی برای گفتوگو و تبادل نظر و انتقال تجربه و شعرخواهی و داستاخوانی و جلسات پرسش و پاسخ، و در کل فضایی برای گفتوگو؛ چیزی که ما در کشور به شدت به آن نیاز داریم: گفتوگو برای آشتی و دوستی بین مردم و کتاب.
آرمان