این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمانهایی از سارتر و آن بیتی
بازگشت به خانه
«خانه پزشک» عنوان رمانی از آن بیتی است که بهتازگی با ترجمه شیرین ملکفاضلی توسط نشر چشمه منتشر شده است. آن بیتی از داستاننویسان مشهور آمریکایی است که در سال ۱۹۴۷ متولد شده و در میان آثارش هم داستان کوتاه دیده میشود و هم رمان. اولین آثار آن بیتی در اوایل دهه هفتاد به چاپ رسیدند. ابتدا داستانهای کوتاهی از او در نیویورکر و مجلات ادبی منتشر شد و بعد اولین مجموعهداستان او با نام «کجشدگیها» در سال ۱۹۷۶ به چاپ رسید. اولین رمان او نیز که «مناظر یخزده» نام داشت در همین سال منتشر شد. مترجم «خانه پزشک» در بخشی از مقدمهاش درباره آن بیتی و جهان داستانی او نوشته: «آن بیتی استاد مسلم خلق شخصیتهایی است که درگیر انطباق خود با ارزشهای نسل بد از خودشان هستند. قهرمانهای او اغلب آدمهایی منفعل و سرد هستند که نمیتوانند از مشکلاتشان خلاص شوند. بیتی متولد ۱۹۴۷ در امریکاست، شاید برای رشد در این برهه تاریخی و مرحله گذار است که توصیف روابط معمول نسل دهه ۶۰ و ۷۰؛ آثار طلاق، آزادیهای جنسی و بیهدفی نسل جوان دستمایه اغلب داستانهایش میشود. بااینحال بعدها او دایره خلق شخصیتهایش را گستردهتر کرد، ولی لحن صمیمانه و کنایهآمیزش همچنان سر جای خود بود. در آثاری که در دهه ۹۰ میلادی چاپ کرد، توجهش باز به همین نسل بود که سنشان بیشتر شده بود ولی شادتر نبودند. در این دوره از احساساتی عمیقتر نوشت و به بحرانهای میانسالی و بیگانگی از خود و تزلزل در روابط خانوادگی پرداخت. بسیاری سبک عاری از پیچیدگی بیتی را یادآور مینیمالیسم ارنست همینگوی میدانند؛ جملههایی ساده و کوتاه و معمولا در زمان حال، بیگذشته و آینده». بیتی تاکنون حدود یازده مجموعهداستان و نه رمان نوشته و همچنین کتابی هم برای کودکان به چاپ رسانده است و جوایز مختلفی نیز برای آثارش به دست آورده است. «خانه پزشک» رمانی است که در سال ۲۰۰۲ نوشته شد و آنطور که مترجم نیز توضیح داده، روایت آثار منفی پدری منفور و مادری الکلی بر فرزندانشان است. در این رمان با خانوادهای چهارنفری روبروییم. رمان در سه بخش روایت میشود و راوی هر بخش یکی از اعضای این خانواده است. در بخشی از این رمان میخوانیم: «در نسل من، ازدواج و مادرشدن اوج رویاهای دختران بود. اگر بیرویا بودم چه میشد؟ یا، ببخشید دکتر فروید، رویا داشتم- رویاهای واقعی، پیچیده و گاهی ترسناک- رویاهایی واقعی نه رویاهای خیالی احمقانهای که در آن من و شوهرم، دست در دست هم، رو به افق قدم میزنیم و در سکانس بعد از میان رنگهای خیرهکننده میگذریم و از آن طرف رنگها، خندان بیرون میآییم و هر کدام دست کودکی را در دست داریم: پسری برای تو، دختری برای من و ترانه ادامه مییابد. دوربین برانیات را بردار و عکسی برای کارت تبریک کریسمس بگیر و برای تاکید امضایش کن دکتر و بانو، همراه اسم بچهها. ازدواج خوبی کردم – و باید قبول کنم اگر زن یک پزشک هستم، پس اوضاعم کمی بهتر از بقیه است. به آسمان رنگارنگ که فکر میکنم، یاد یکی از اولین کتابهای دوران بچگی نینا میافتم…». خواننده رمان در هر بخش از آن، تصویری از راوی و دیگر آدمهای این خانواده و مسایل و مشکلات آنها به دست میآورد، مسایلی که بسیاریشان ریشه در کودکی و گذشته آنها دارند. پیش از این آثار دیگری از آن بیتی مثل «آخر هفته»، «خواب گرگ» و «حافظه تمامعیار» به فارسی ترجمه شده بودند.
ترجمهای دیگر از شاهکار سارتر
«تهوع» از آثار مشهور ژانپل سارتر است که از سالها پیش در ایران شناخته میشد و چندین ترجمه از آن در اینجا به چاپ رسیده است. بهتازگی نیز حسین سلیمانینژاد ترجمه دیگری از این رمان در نشر چشمه منتشر کرده است. در میان آثار سارتر «تهوع» جایگاهی مهم و محوری دارد و سارتر بسیاری از ایدههای فلسفیاش را در روایت این رمان ارایه کرده است. «تهوع» در سال ۱۹۳۸ و پس از هشت سال نگارش به چاپ رسید و درواقع میتوان آن را اولین رمان فلسفی سارتر دانست؛ رمانی که بهنوعی شرح زندگی خود نویسنده هم هست. در بخشی از مقدمه مترجم درباره این رمان میخوانیم: «سارتر در این کتاب از خلال خاطرات شخصیت اصلی داستان، که آنتوان روکانتن نام دارد، با تاکید بر تاریخ و پژوهش در آن به بیان اندیشه وجودگرایی میپردازد. این جوان حدودا سیساله پس از سالها گشتوگذار در کشورهای دور و نزدیک و خسته از ماجرا و ماجراجویی، به شهر کوچک بوویل پناه میبرد تا به کمک اسناد موجود در بایگانی کتابخانه شهر کتابی در مورد یک مارکی فرانسوی به نام موسیو دورولبون بنویسد که در قرن هجدهم زندگی میکرده است. اما یک روز به طور ناگهانی احساس عجیبی به او دست میدهد و خودش را در دنیایی که زندگی میکند غریبه مییابد. رفتهرفته همهچیز را به شکل تازهای میبیند، با تمام چیزهای پیرامونش احساس بیگانگی میکند و بنابراین با نگارش دفتر خاطراتش با راوی اولشخص، در مورد این حالت غریبی که اسمش را تهوع میگذارد مطالبی مینویسد و درواقع تاروپود رمان را میبافد. بهرغم آشنایی با خودآموز در کتابخانه شهر، انسانها را هم ناخوشایند میبیند و در گفتوگویی با او به انسانگرایی میتازد. او دیگر چشم دیدن بورژواهای بوویل را ندارد و از موسیو دورولبون بیزار میشود، چون تاریخ از چیزی که وجود داشته حرف میزند و هرگز یک موجود نمیتواند وجود یک موجود دیگر را توجیه کند. روکانتن نگارش کتابش را کنار میگذارد، با چهره رمزآلود و پنهان واقعیت روبرو میشود و تعریف میکند چهطور به وجود پی برده است و چهطور مثل همه اشیای دوروبرش وجود دارد. در نهایت پس از دیدار دوباره با دوست سابقش، آنی، و برخورد سرد او خودش را عمیقا تنها میبیند و پی میبرد که دیگر برای هیچکس و هیچچیز وجود ندارد. اما پیش از ترک بوویل به مقصد پاریس، برای بار آخر آهنگ موردعلاقهاش، روزی از این روزها، را گوش میدهد و این انگیزه در او پا میگیرد که برای رهایی از تهوع و درک حقیقت باید اثر هنری خودش را بسازد و رمانی بنویسد؛ ماجرایی که مردم را از وجودشان شرمسار کند».