این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: درباره نمایشنامه «ماندراگولا»
ماکیاولی همچون نمایشنامهنویس
نادر شهریوری (صدقی)
۱ «ماکیاولی بشر را به ما شناساند». 1
شهرت ماکیاولی (۱۴۶۹- ۱۵۲۷) به ایدههای او درباره قدرت و سیاست ارتباط دارد و کمتر کسی او را بهعنوان نمایشنامهنویس میشناسد. اما از ماکیاولی چند اثر ادبی در فرم کمدی باقی مانده است که مهمترینشان کمدی «ماندراگولا»* است. ماکیاولی این کمدی را در ۱۵۱۸ نوشت که بعدها در رم و فلورانس به نمایش درآمد. ماکیاولی در این نمایش میخواست که در حین تقلید از کمدی کلاسیک، تصویری از جامعه خود را به نمایش درآورد. نمایشنامه «ماندراگولا» اگرچه حدودا ۵۰ سال قبل از ظهور اولین دسته بازیگران «کمدی دلآرته» نوشته شده اما رگههایی از آن نوع کمدی را در خود دارد، تا بدان حد که میتوان آن را مقدمهای بر کمدیهای دلآرته در نظر گرفت و یا آن را دلآرتهای دانست که با نمایشهای کلاسیک (سنتی) تلفیق شده است. ماکیاولی در این نمایش با الهام از خلقوخوی نمایشهای مردمی تصویری واقعی از مردم فلورانس نمایان میسازد.
یکی از ویژگیهای کمدی دلآرته آن بود که اگرچه واجد طرحی معین بود اما بازیگران در مقایسه با دیگر نمایشها در آن از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند تا بدان حد که دیالوگهای خود را انتخاب میکردند و آن را «فیالبداهه» اجرا میکردند. در دلآرته «هنر بازیگر عبارت بود از اینکه چگونه با بهرهمندی از آزادی کلام و حرکت نقش خود را خلق کند و چه مصالحی برای خلق این نقش به کار برد».2
بدینسان بازیگر در کمدی دلآرته نقشی مهم و تعیینکننده ایفا میکرد. اساسا و به یک تعبیر «کمدی دلآرته آفریده بازیگران حرفهای بود».3 از دیگر ویژگیهای کمدی دلآرته آن بود که بازیگرانش از گروههای دورهگرد تشکیل شده بودند که هریک به واسطه زندگی در دولت-شهرهای متفاوت دارای گویشی منحصربهفرد و متمایز بودند و در نهایت حاصل این گویشهای متفاوت درهمآمیختگی زبانها و در پی آن جهانبینی التقاطی بود که در جهان ادبیات شکل جدیدی از آن را در بر میگرفت.**
میخاییل باختین از کمدی دلآرته با عنوان کمدی گویشها نام میبرد. در این نامگذاری نکتهای درخشان نهفته شده است. باختین آن را به فرایندی زبانشناختی برای تدارک و تکوین زبان رسمی نسبت میدهد. اما لازمه تکوین زبان رسمی قبل از هرچیز تأسیس دولت ملی است که اتفاقا بخش مهمی از تلاشهای سیاسی ماکیاولی بود.*** تجسم موقعیت گذار از دولت-شهرها به دولت ملی در عرصه نمایش، آنهم بهویژه در ایتالیا، ارائه کمدی گویشها یا کمدی دلآرته بود که درست بنا بر موقعیت تاریخی در نقطه مقابل نمایشهای نئوکلاسیک پرتصنع و اشرافی قبل از خود قرار میگرفت.
درهمآمیزی گویشها، خنده و تمسخر متقابل و بهویژه آزادی عمل بازیگر بهخصوص آن هنگام که پای عشق و عاشقی در میان باشد زمینههای ظهور «دسیسه» و «حیله» را فراهم میآورد. در این شرایط بهویژه فرم هنری که میتوانست چنین ژستی فراهم آورد، کمدی دلآرته بود، بهخصوص آنکه در این فرم هنری «ابتکار عمل» تماما به بازیگر تفویض شده است. بعد از ماکیاولی نمایشنامهنویسان بزرگ دیگر همچون کارلو گولدونی، پروچی و… از این فرم نمایشی که خود را به ابتکار و خلاقیت بازیگر تسلیم کرده بود، استفاده کردند.
۲ کمدی «ماندراگولا»ی ماکیاولی ماجرای مردی جوان و زیبا به نام کالیماگو است که برای بهدستآوردن دل لوکرزیا- زیباترین دختری که در فلورانس زندگی میکند- از پاریس به فلورانس میآید. کالیماگو پس از استقرار در شهر و پرسوجو درمییابد که لوکرزیا و همسرش بعد از شش سال امیدوارند که بچهدار شوند. این مسئله برای کالیماگو اهمیت مییابد و بخت با او یار میشود تا او بتواند راهی به خانه لوکرزیا پیدا کند. در پی آن او تغییر چهره میدهد و فیالبداهه خود را پزشک متخصص و سرشناس پاریسی معرفی میکند که میتواند با استفاده از تخصص خود دارویی برای نازایی لوکرزیا تجویز کند. سرانجام و در پی ابتکار بازیگر و فیالواقع دسیسه کالیماگو، لوکرزیا و همسرش به دام میافتند. دارویی که کالیماگو تجویز میکند شربت مهرگیاه (ماندراگولا) است.
طنز تلخ ماکیاولی که در عین حال دربرگیرنده ایدههای وی نیز هست متوجه همه میشود: چه آنان که فریب دادهاند و چه آنان که فریب خوردهاند. «ینچیا، دکتر در حقوق، خودپسند و مغرور، با تمام لافزدنهای خود به سادگی گول میخورد، لوکرزیا با تمام پاکدامنیاش بالاخره به دام میافتد و در گستردن این دام مادر لوکرزیا و کشیش بد و پولدوست او نقشی اساسی دارند. لیگوریو شخصی است که حرفهاش فریبدادن مردم است و هرگز غباری از شک یا ندامت بر آیینه ضمیرش نمینشیند. عاشق لوکرزیا مردی است فارغ از غمهای زندگی، زندگی مرفهی دارد و هدفش کامیابی و خوشگذرانی است.»4
۳ ماکیاولی اگرچه در ماندراگولا با تأمل در خلقوخوی شخصیتهای نمایشیاش تصویری زنده از مردم فلورانس به نمایش میگذارد اما به نظرش خلقوخوی انسانی صرفا به اجتماعی کوچک از مردم فلورانس اختصاص ندارد، بلکه طبیعت انسانی و به طور کلی جهان همه انسانها را دربر میگیرد. جهانی که همواره به یک حال بوده است؛ «وقتی که درباره جریان امور انسانی میاندیشم میبینم که دنیا همیشه به یک حال بوده است.»5 حالی که ماکیاولی درباره انسانها متصور میشود و به آن میاندیشد به دور از باورهای متافیزیکی و عمیقا رئالیستی است. ماکیاولی این «حال» و یا به عبارتی دقیقتر این خلقوخوی آدمی را مورد تأمل قرار داده و آن را شناسایی میکند. به نظر ماکیاولی «آدمیان بالفطره حسودند و به نکوهش بیشتر میگرایند تا به ستایش.»6 آنان نفع شخصی را بر هر چیز دیگر ترجیح میدهند و همچنین ناسپاس، متلون دورو و پنهانکارند و همواره و در همهجا به دنبال نفع خویشند.
در جامعه و تاریخی که همواره به این «حال» بوده و به این «حال» نیز خواهد بود تنها چیزی که میتواند اهمیتی ملموس و مشخص داشته باشد همانا تأمین منافع فرد در زندگی شخصی و منافع گروهی در زندگی سیاسی خواهد بود زیرا در جهانی چنین رئالیستی مهم «تیری است که به هدف بخورد.»7 اما برای آنکه تیر به هدف بخورد و مقصود حاصل شود صرفا «ویرتو» که از آن میتوان به اراده، جنگاوری، استعداد و… تعبیر کرد کافی نیست بلکه نیرویی دیگر به همان اندازه مهم به نام بخت نیز لازم است.**** «شهریار» ماکیاولی باید ذهنی داشته باشد آماده چرخیدن به هر طرفی که نسیم بخت و تلون امور اقتضا کند.
جهان ماکیاولی هنگامی که وی از بخت میگوید دیگر جهانی ثابت و به یک «حال» نیست، جهانی که بخت بر آن حکمرانی میکند جهانی است همواره دستخوش شگفتی و تغییر و تابع ضرورت غیرقابل پیشبینی و به نظر ماکیاولی اگرچه طبیعت و سرشت آدمی ثابت و بدون تغییر است اما قانون بخت تغییر میکند. زیرا زمانه در تغییر است، انسانها تغییر میکنند و مواجهه آدمیان با یکدیگر نیز تغییر میکند. مسئله ماکیاولی همواره این است که چگونه میتوان همداستان بخت شد؟
پینوشتها:
* ماندراگولا به معنای مهرگیاه است.
** منشأ کمدی دلآرته به ایتالیا برمیگردد، در فرانسه کمدی دلآرته به کمدی ایتالیا موسوم بود. علاوه بر آن شرایط سیاسی-جغرافیایی ایتالیا به واسطه وجود دولت-شهرها و گویشهای مختلف زمینه پیداش کمدی دلآرته را بیشتر فراهم میآورد.
*** بخشی از تلاش ماکیاولی بهعنوان فردی سیاسی تحقق دولت ملی و یا امپراتوری و فائقآمدن بر تعداد زیادی دولت-شهر (بیش از پانزده دولت-شهر) در ایتالیا بوده است.
**** ویرتو و بخت دو ایده اصلی ماکیاولی است.
۱) استاندال
۲) کمدیا دلآرته: تئاتر ایتالیا در قرن ۱۸،۱۷،۱۶/ کنستان میک/ ترجمه معصومه زواریان
۳) کمدیا دلآرته/ ناتالی چوبینه
۴) ماندراگولا/ ماکیاولی/ ترجمه هوشنگ پیرنظر به نقل از مقدمه حسن جوادی
۶،۵) گفتارها/ ماکیاولی/ ترجمه محمدحسن لطفی
۷) بالزاک
شرق