این مقاله را به اشتراک بگذارید
ریشه های ایدهی باکره در عهد عتیق
پیمان خسروتهرانی
ایدهی باکره که در عهد جدید در پیکر مریم مقدس معنا می یابد و یکی از ارکان اصلی الهیات مسیحی را شکل می دهد، ریشه های بس قوی تری در عهد عتیق دارد.عهد جدید اگر باکرگی را تنها در تن مریم می جوید، عهد عتیق باکرگی را در "تمام قوم اسرائیل" (برگزیده یهوه) می خواهد.کلمه عبری ای که در عهد عتیق به معنای باکره به کار رفته است کلمه بِِتول است.بتول در زبان عبری به معنی کسی است که از همه کس و همه چیز بریده باشد، و زنی که مرد به خود ندیده باشد و به یهوه پیوسته باشد، یا به عبارتی زن یهوه شده باشد.البته به نظر می رسد که معنای کلمه در طی زمان تغییراتی کرده است و مفهوم متاخر پیوستن به یهوه بعدها به این کلمه اضافه شده است.در سفر تکوین "ربکا" زن اسحاق اولین کسی است که این صفت را از آن خود می کند.در این داستان هیچ معنایی از "متصل بودن به یهوه" از کلمه بتول استخراج نمی شود.در اینجا صرفا بتول در معنای باکره بودن استفاده شده است.کلمه بتول دقیقا در همان معنای بسط یافته عبری در زبان فارسی استفاده می شده است.ناظم الاطبا در برابر کلمه بتول این معنا را نوشته است : "زن باکره بریده شده از دنیا و بریده از شوهر.دختری که شوی نکند.زنی که از دنیا بریده باشد به جهت خدای تعالی."دهخدا نوشته: "از دنیا گسسته و به خدا پیوسته.دختری باشد که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و پیوند با جهان دیگر استوار کرده باشد."
اما این صفت در متن عهد عتیق برای تمامی قوم بنی اسرائیل بارها به کار رفته است.یهوه که در داستان "سفر خروج" قوم اسرائیل را به عنوان قوم برگزیده خود انتخاب می کند تا با او عهد ببندد، در ادامه کار به جایی می کشد که یهوه قوم اسرائیل را به همسری برمی گزیند.عاموس نبی شاید اولین پیامبریست که فریاد شکایت از این زن باکره سر می دهد : "بشنو این پیام را، ای عائلهی اسرائیل، این دیگر پیام نیست، مرثیه ایست در رثای تو! باکره (بتول) اسرائیل دامن به ناپاکی آلوده است، سقوط کرده است.قطع امید باید از او کرد …" بعد از عاموس، هوشییع نبی تقریبا تمام کتابش را بر این استعاره استوار می کند.در ابتدای کتاب او آمده است: "نخستین پیام یهوه به هوشییع آن بود که : برو زنی بهر خویش بگیر که زناکار باشد و زنا زاده؛ زیرا این سرزمین نیز زنا کار شده و از یهوه (شوهر خود) دل برکنده است.پس او برفت جومر دختر دبلایم را گرفت…"
درباره داستان زندگی هوشییع نظرات متناقضی داده اند.عده ای گفته اند که این داستان تنها یک داستان تمثیلی ست برای آنکه اوضاع قوم بنی اسرائیل در زمان هوشییع را نشان دهد و عده ای دیگر معتقدند که هوشییع به راستی برای هدایت بنی اسرائیل چنین کاری کرده است.در زمان هوشییع بنی اسرائیل به پرستش خدایان دیگر- بعلیم (خدایان کنعانی)- روی آورده بود و استعاره "باکره (بتول) اسرائیل" دیگر هیچ کاربردی نداشت.حالا قوم برای بازگشت به پرستش یهوه به استعارهی تازه ای نیاز داشت.هوشییع با داستان تمثیلی اش به زیبایی این وظیفه را انجام داده است زمانی که به فرزندان زنا زادهی خود روی می کند و می گوید : "پس بروید با مادرتان صحبت کنید؛ زیرا نه او زن من است و نه من شوهر او.به او بگویید آرایه های روسپی گری را از سر و روی خود پاک کند و علائم زنا را از پستان هایش بشوید." هوشییع به زبان دیگر گفته است که فاحشگی (پرستش خدایان دیگر) در بنی اسرائیل آنقدر رایج شده و دیگر نیازی نیست فاحشگان با آرایش مخصوص فاحشگی بیرون بیایند.از دید هوشییع علت انحطاط و ضعف بنی اسرائیل در زمانه او چیزی جز کاهش اعتبار یهوه و افزایش اعتبار بَعَل نبود که در تمثیل زناکاری آن را نمایش داده است.
اما همان طور که هوشییع از زن زناکار خود نمی تواند دست بکشد، یهوه نیز هرگز نمی تواند از قومی که برگزیده است با تمام پشت کردن هایش، بگذرد.اگر هوشییع سه فرزند از زن زناکار خود قبول می کند و هرگز از او جدا نمی شود، یهوه بارها و بارها زن باکرهی خیانت پیشهی خویش – بنی اسرائیل – را قبول می کند و هرگز از او دست نمی کشد.
1 Comment
ناشناس
سلام برای من موضوع جالب و بکری بود.از محقق محترم سپاسگزارم.اما فکر می کنم به خوبی ریشه یابی نشده و مبسوط به آن پرداخته نشده است.به نظر می رسد موضوع باکره گی بسیار قدیم تر بوده و به عنوان یک عنصر با ارزش تاریخ دیرینه تری دارد و به دوران معاصر کشیده شده است.