این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادی از میشل استروگف اثر ژول ورن
نیلوفر صادقی
سر والتر اسکات بریتانیایی در ۱۸۱۴ با خلق ویورلی موج رمان تاریخی را به راه انداخت و بیشتر نویسندگان قدر قرن نوزدهم ـ از بریتانیایی و فرانسوی و آلمانی گرفته تا روس ـ به این موج پیوستند؛ موجی که تصور میشد میتواند هم جایگاه ویژهای در حوزهی ادبیات بهاصطلاح جدی و اخلاقی و تربیتی داشتهباشد و هم وجهی عامهپسند و فراگیر بیابد. عطش سیریناپذیر خوانندگان قرن نوزدهمی به خواندن تاریخ در قالب داستانهایی که در عین وفاداری به جزئیات رویدادها و مکانها به هیجان و آبورنگ آنها میافزود در محبوبیت فراگیر رمان تاریخی که نامهای برجستهای چون بالزاک و جیمز فنیمور کوپرِ آمریکایی و لف تالستوی ( البته بیتردید جنگوصلح تالستوی نسبت به بسیاری از آثار همدورهاش مرتبهی هنری و حماسی والاتری دارد) به آن توجه ویژهای نشان میدادند نقش مهمی داشت. علاوه بر رمانهای والتر اسکات در ادبیات بریتانیا که خاستگاه اصلی رمان تاریخی است، دختر سروان آلکساندر پوشکین (۱۸۳۶) و میشل استروگف (۱۸۷۶) ژول ورن از نمونههای برجستهی رمان تاریخی خارج از بریتانیا هستند که به تاریخ روسیه میپردازند، اولی به دورهی تاریخی حدود ۷۰ سال پیش از نگارش رمان بر مبنای شورشی واقعی (شورش پوگاچف) برمیگردد و دومی که همچنان از پرفروشترین کارهای ورن است، بر دورهی معاصر رمان و رخدادی تخیلی ـ اما در نهایت واقعگرایی از لحاظ تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی ـ متمرکز میشود.
ورن که در پاریس با ایوان تورگِنیف آشنا بود، نام او را با افتخار در متن رمان آورده و از قول داستانسرای نامآور روس نقل میکند که اطاعت از مافوق در روسیه انسان را به بالاترین مقام میرساند. نقش تورگِنیف اما در میشل ستراگوف پررنگتر از این است، در پیشگفتار مترجم میخوانیم که خالق فرانسوی اثر برای کسب اطمینان از واقعنمایی و صحت جزئیات رمان را به تورگِنیف داده تا پیش از انتشار آن را بخواند. البته ورن که از سفرنامهی راسل کیلاف به روسیه (۱۸۶۰) هم بهره بردهبوده برای محکمکاری از سفیر روسیه در پاریس هم کمک میگیرد تا مطمئن شود شرح و توصیفهایش از نظر روسها طبیعی و دقیق است.
حدود چهار سال پس از موفقیت و محبوبیت رمان میشل استروگف، ورن که نمایشنامه هم مینوشت در ۱۸۸۰ با همکاری آدولف دانری نمایشنامهی میشل استروگف را در پنج پرده تنظیم کرد که خوشاقبال بود و همان سال روی صحنه رفت و ژول اتزل ویراستار و ناشر معروف که با بالزاک و هوگو و زولا سابقهی همکاری طولانی داشت و نخستین و تنها ناشر رمانهای ورن با تصویرهای جذاب و خارقالعاده در دوران حیات نویسنده هم بود آن را در ۱۸۸۱ چاپ کرد.
نام ژول ورن چنان با ادبیات علمی ـ تخیلی و داستانهایی که نگاهی پیشگویانه نسبت به آینده دارند پیوند خورده که شاید بهنظر برسد رمان تاریخی میشل استروگف فرزندی ناهمگون در میان دیگر فرزندان طبع اوست: در جزیرهی اسرارآمیز، بیستهزار فرسنگ زیر دریا، سفر به ماه، پنج هفته پرواز در بالن، شکار شهاب، تونل زیردریایی، جنگلهای تاریک آمازون، دور دنیا در هشتاد روز و بسیاری دیگر از کارهای ورن صحبت از ماشینهای خارقالعاده و تخیلیای است که در انتظار هستمندی تکنولوژیک هستند، مثلاً زیردریایی عظیم کاپیتان نمو و موشک پرواز به ماه. اما جالب این است که ورن در میشل استروگف دغدغههای مدرن علمی را کنار نگذاشته و درست وسط میدان اردوگاه تاتارها پای یک پدیدهی علمی را وسط میکشد: لیدنفراست یا جوش فیلم، وقتی که بخار مایع مانند لایهای محافظ مانع جوشش سریع مایع میشود. لایهی بخار اشک چشم میشل استروگف بین تیغهی سوزان شمشیر تاتاری و قطرههای اشک قرار میگیرد و بر خلاف تصور همه پیک افسانهای بیناییاش را از دست نمیدهد. چه در جزیرهی دورافتادهی متروکی تنها ماندهباشی و چه به دست تاتارها شکنجه شوی، حتی بی آنکه بدانی در عصر تغییر و تحولهای بیبدیل، علم به یاریات میشتابد تا بتوانی بر طبیعت فائق بیایی و در نهایت حتی دنیا را مستعمرهی خود کنی! نقش حیاتی تکنولوژی را هم از یاد نبریم، خط تلگراف (اینترنت ویکتوریایی!) اگر نبود اطلاعات چهطور بهسرعت بین مسکو و ایرکوتسک ردوبدل میشد؟ نقش خط تلگراف در ادارهی امپراتوری و حفط امنیت و تمامیت آن به قدری مهم است که با قطعشدن آن تنها میشل استروگف که قدرت بدنی و توان و سرعت افسانهای و شجاعت و درایت فوقبشری دارد میتواند جانشین سیستم ارتباطی شود تا هشدار تزار را به برادرش برساند و داستان پرالتهاب و هیجان این مرد آهنین و یاقون مناطق شمالی این چنین است که شکل میگیرد.
برای بیشتر ما نام میشل استروگف یادآور سریال تلویزیونی معروف آستانهی انقلاب و بعدها نسخهی انیمیشن (کارتون میشل استروگف کار فرانسویهاست نه ژاپنیها) و سینمایی آن است، یادآور موسیقی متن بهیادماندنی سریال ساختهی ولادیمیر کاسمای رومانیایی و یادآور صحنههای نفسگیر جدال قهرمانان اسلاو داستان، میشل و نادیا فدور، با طبیعت سرکش سیبری و تاتارهای خونریز. با وجود اینکه در تیتراژ به نام ژول ورن بهعنوان نویسندهی رمان میشل استروگف که سریال بر اساس آن ساختهشده اشاره شدهاست اما شاید بینندهی ناآشنا با تمامی آثار این نویسندهی پرکار فرانسوی هنگام تماشای سریال در نظر اول به این نکته توجه نکند. ژول ورن بازهای سالهای دههی شصت و هفتاد اما کتاب شمارهی ۴ سری آثار ژول ورن از انتشارات ارغوان ( ترجمهی ایرج حیدری با تیراژ افسانهای ۱۰۰۰۰ نسخه در هر چاپ) و تصویر روی جلد آن را خوب بهخاطر دارند ـ لذت خواندن داستانهای پرکشش و هیجان ورن و هربار، قبل از گشودن کتاب، تماشای مشتاقانه تصویرهای درخشان مرحوم صادق صندوقی هنوز باید زیر دندان همهشان باشد.
میشل استروگف در سالهای گذشته به قلم مترجمان بسیاری و بهخصوص در حوزهی ادبیات داستانی جهان برای نوجوانان به فارسی برگردانده شده، از جمله غلامحسین قراگوزلو، ناصر ایراندوست و فرناز شجاعی. محمدرضا پارسایار در حوزهی ترجمهی شعر و ادبیات فرانسه نامآشناست و سفر ما از کاخ نو تا اردوگاه تاتارها و بالاخره بامداد شش اکتبر و پایان ماجرا با قلم او و تصویرهای هر فصل روانتر و لذتبخشتر از قبل است، بهخصوص برای خوانندهای که پایان داستان را میداند و میخواهد از فراز و فرود متن و نگاه دقیق و جزئینگر نویسنده به تاریخ و طبیعت و مردم کشوری دیگر لذت ببرد، که در خور دوباره و چندباره خواندن است.
نقل از الف کتاب
****
میشل استروگف
نویسنده: ژول ورن
ترجمهی محمدرضا پارسایار
ناشر: هرمس، چاپ دوم ۱۳۹۴
۴۸۳ صفحه، ۸۰۰۰ تومان