این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
بهتی از جنس تردید
نگاهی به کتاب «متغیر منصور» اثر یعقوب یادعلی
مریم رحیمی
یعقوب یادعلی متولد سال ۱۳۴۹ در نجف آبادِ اصفهان و دانشآموخته فیلمسازی است که پیش از این کتاب، دو رمان و دو مجموعهداستان منتشر کرده است. «آداب بیقراری» و «آداب دنیا» عناوین رمانها و «حالتها در حیاط» «احتمال پرسه و شوخی» هم مجموعه داستانهایی هستند که او پیش از «متغیر منصور» به چاپ رسانده است. روایتهایی که این نویسنده در کتابهای نامبرده ارائه کرده، برای ایجاد شک و تردید در واقعیت ماجرا نوشته شدهاند. یادعلی نویسندهای تاثیرگذار است، هم در شیوه داستاننویسی و هم در ساختار و هم در نوع روایت؛ از این جهت بدون شک و شبههای میتوان آثار او را به علاقمندان ادبیات داستانی توصیه کرد. داستانهای گردآمده در «متغیر منصور» نیز همینگونهاند. این کتاب که به تازگی به همت نشر نو به منتشر شده، شش داستان کوتاه دارد: «من و دنی و فیدل»، «سمیرهها(۲)»، «متغیر منصور»، «میّت»، «شرح نامشروح آرایشنامه» و «برف» است. شش داستانی که با یکدیگر در ارتباط هستند و در عین حال از نظر تکنیکی با یک روشهای متفاوتی نوشته شدهاند. به همین دلیل میتوان آنها را خلاقتر و نوروشتر دانست.
داستان اول: «من و دنی و فیدل» روایتی آرام دارد با لحنی که گاه جهتدار یا آموزشی جلوه میکند.. در این رهگذر نیز مقایسههایی بین جامعه و زندگی در غرب و فرهنگ و جامعه ایرانی، در آن دیده می شود. شاخصه های فرهنگی همچون غیرت، طلاق، تعارف و … در متن این روایت بکار گرفته شده اند. علاوهبر این اشارههایی نیز به دوران جهان دوقطبی و گوشههایی در تقبیح بلوک شرق، کوبای فیدل کاسترو، جریان دیوار برلین و… در آن وجود دارد البته از اینها که بگذریم، داستان نسبتاً خوشخوان است و پایان تقریباً غافلگیرکنندهای دارد.
«خیلی از خانههایی که توی ماساچوست برای اجاره دیده بودم، جایی برای لامپ نداشتند. به جای آن باید از چراغهای پایهدار استفاده میشد. یعنی این هم یک تفاوت فرهنگی است.»(ص۱۰)
داستان دوم «سمیرهها» داستانی است از زبان دختربچهای به نام سمیره که خودش را جای مادرش، عروسکش گُلی، داییاش و… میگذارد و شرح خبر مجروح شدن داییاش در جبهه و رفتن به بیمارستان و دیدن دستهای قطع شدۀ برادرش را تعریف میکند. به واسطۀ همین راوی کمسن و موضوع داستان که جنگ و صدمات جنگی است، به نظر گاهی داستان فضایی احساسی به خود میگیرد:
«میرود توی آشپزخانه، پیشبند میبندد و مامان میشود، یک مامان اخمالو و نگاه میکند به سمیره که هی میپرسد: “پس داداشی کی میآد؟” مثل مامان باید فکر کند سمیره بچه است و بخواهد سرش راگول بمالد: “تو بیمارستان کار داره»( ص۴۱ )
و اما داستان سوم که عنوان کتاب هم از این داستان گرفته شده است «متغیر منصور»، داستان مردی است ۳۴ ساله به نام منصور و ساکن تهران که میخواهد زندگی خود را تغییر دهد. منصور که ازدواج کرده و پسری دبستانی به نام کیان دارد و مربی رانندگی است، با شیرین منشی آموزشگاهش هم سر و سری دارد. او هر بار برای اینکه به خودش نشان دهد ارادهاش برای این تغییر جدی است، با تیزبری خطی سطحی روی یک جای بدنش میکشد تا اینکه در آخرین بُرش، کار دست خودش میدهد. داستان فضایی نسبتاً طنزآمیز دارد و لحن روایت هم این فضا را تشدید کرده است: «… کی گفته سی و چهارسالگی زمان تغییر نیست؟ تغییر از همین چیزهای کوچک شروع میشود. قرار نیست صبح علیالطلوع انقلاب راه بیاندازد و همه چیز را زیر و رو کند! تازه، توی توالت و دستشویی چیز زیادی هم برای زیر و رو کردن وجود ندارد«. (ص۵۰)
«میت» داستانی است باز با فضای طنز و کمدی، اما این بار در مکانی روستایی که مثل خیلی از شهرها و روستاها برای خودش اختلافی قدیمی را یدک میکشد. در این داستان هم، اختلاف دو طایفه دالی و قافی، دردسرساز است. مخصوصاً که قبرستانهای دو طایفه به هم نزدیک شده و حالا مردهای روی دست طایفه قافی مانده که نمیدانند کجا دفنش کنند. از شخصیتهای جالب این داستان، «فتل» نامی است که آهنفروش است و آدمی است خاص، که به داستان غنای خوبی داده :
«فتل خودش را تو مجلس گم میکند و میرود سراغِ پسر نوجوانش که اخیراً یک لپ تاپ چندین میلیونی روی دستش گذاشت تا درس بخواند. کرُه بُز رشوه میخواست برای درس خواندن. از غیظ چند میلیون، یک پسگردنی بهاش میزند و میگوید: “این ماسماسک که میگویی همه چیز را توش نوشته، ببین نوشته میت را واجب است رو به قبله بخوابانیم یا نه» ؟(ص۸۲)
«شرح نامشروح آرایش نامه» داستانی است به معنی واقعی سختخوان و متفاوت که آن طور که در زیرنویس صفحۀ آخر داستان نوشته تغییر شاکله و فرم داستان، عنوانبندی بخشها و نیز آن چه با حروف کج آمده از من است؛ باقی به نقل از کتاب: دیوان البسه، نظامالدین محمد قاری یزدی (معروف به قاری)تصحیح میرزا حبیب اصفهانی ،به اهتمام محمد مشیری مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی ،چاپ انتشارات شرکت مؤلفان و مترجمان ایران: «چون حضرت حق جل و علا از خزانۀ الطاف و جامهدان اعطاف، بنده را ثوبِ ثواب قرائتِ قرآن پوشانید و مبصرِ اثاثِ علومِ احادیث گردانید، شناسای ارختۀ اخبار و نقود آثار شدم و دوتوی نظم و مرقع نثر، شعار و دثار من گشت …»(ص۹۳)
آخرین داستان مجموعه داستان «برف» است. داستانی نسبتاً کوتاه و تلخ در دو قسمت. در قسمت اول زنی حامله در وانتی کنار جاده زیر کوران برف و کولاک و گاه زوزۀ گرگ نشسته و از زن کناری که پا شکسته و مجروح است میخواهد حرف بزند تا زنده بماند تا شوهرش مردان که رفته دنبال کمک، برگردد. اما زن مجروح نگران شوهرش حمید است و هی میپرسد: «شوهرم کو؟ حمیدِ من کو؟» زن حامله میگوید: «مردان از لا آهن پارهها کشیدت در. شوهرت او پشته. پشتِ وانت نشسته …» در بخش دوم داستان ، زن و مردی راهی جادهای هستند پربرف و کولاک و زن نگران، از شوهرش حمید میخواهد که اگر میشود برگردند….
برای همین میتوان نوشتۀ پشت جلد کتاب را پذیرفت که با مجموعهای روبهرو هستیم با شش داستان؛ شش زبان؛ شش تکنیک:
«شش داستانِ مجموعه «متغیر منصور» حاصل چند سال کوتاهنویسی این داستاننویس با حوصله است. خلاصه اگر بگوییم: شش داستان؛ شش زبان؛ شش تکنیک. یاد علی قصههایش را ساده آغاز میکند، ولی ناگهان مخاطب را در وضعیتی قرار می دهد که در می یابد حقیقت کاملا مخدوش شده است. متغیر منصور فضایی است نو در داستان کوتاه این روزگار ادبیات داستانی و بی شک برای مخاطب خود غافل گیرهایی جدی همراه خواهد داشت. بهتی از جنس تردید در واقعیت ها…»
نقل از الف کتاب
مشخصات کتاب
«متغیر منصور»
(مجموعه داستان)
نویسنده: یعقوب یادعلی
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۷
116 صفحه، 14000 تومان
‘
1 Comment
حمید
این الان معرفی کتاب؟ یا نقد کتاب ؟ چرا اینقدر سرسری و الکی نوشته شده?