این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
هری مولیش؛ از «سوقصد» تا «کشف آسمان»
زیستن در مرگ
سمیه مهرگان
هری مولیش پیش از اینکه در سال ۱۹۸۲ اولین شاهکارش یعنی «سوقصد» را بنویسد و نامش از مرزهای هلند فراتر برود و به عنوان یکی از سه نویسنده بزرگ تاریخ ادبیات هلند معرفی شود، در هلند چهرهای شناختهشده بود. مولیش زندگی ادبیاش به شکل عجیبی با زندگی گذشتهاش به عنوان یک یهودی گره خورده، و همین هم موجب شده تا آثارش با مرگ و جنگ و البته اخلاق گره بخورد. پدرش در زمان اشغال هلند با نازیها همکاری کرد و او و مادر و مادربزرگش به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند. هرچند پدرش کمک کرد او و مادرش فرار کنند، اما مادربزرگ در اتاق گاز خفه شد. همین حضور سیاهوار مرگ و جنگ در زندگی مولیش او را واداشت تا آنطور که خودش میگفت «من خود جنگ دوم هستم، نه صرفا راویاش» در جریان محاکمه آدولف آیشمن که مسبب مرگ مادربزرگش بود شرکت کند و سال ۱۹۶۱ بهعنوان گزارشگر سیاسی جریان محاکمه آیشمن مورد تحسین واقع شود. کمتر از بیست سال بعد بود که مولیش براساس آنچه بر او و خانوادهاش گذشته بود، رمان «سوءقصد» را نوشت که نام او را از مرزهای هلند به سراسر جهان کشاند. کتاب پس از فروش بیسابقه در هلند، دو سال بعد به انگلیسی ترجمه شد و مورد ستایش منتقدان و نویسندههای بسیار قرار گرفت، از جمله جان آپدایک نویسنده شهیر آمریکایی که «سوقصد» را رمانی درخشان و کاراگاهی توصیف کرد و نوشت: «مولیش، افسون و جاذبه سریع و پرکشش پلات داستانیاش را با مطالعه در مورد روانشناسی رویاهای سرکوبشده ترکیب میکند» الیزابت هاردویک منتقد ادبی شهیر آمریکایی نیز «سوقصد» را اثری زیبا و قوی توصیف کرد که جای خود را در میان بهترین داستانهای اروپایی معاصر پیدا کرده است. موفقیت رمان موجب شد تا در همان سال فیلم موفقی از آن ساخته شود. این فیلم در ۱۹۸۶ دو جایزه معتبر بهترین فیلم خارجیزبان اسکار و گلدنگلوب را از آن خود کرد.
داستان «سوقصد» از آخرین ماههای جنگ دوم آغاز میشود؛ جایی که چهار ساختمان با نامهای جانپناه، دلگشا، سرای خیال، و آسایش، مثل چهار ستون آسمان هلند را نگه داشتهاند. درست مقابل خانه «دلگشاه» جایی که آنتون استینوایک با پدر و مادر و برادرش زندگی میکند، داستان با پیداشدن جنازه یکی از پلیسهای هلندی که با نازیها همکاری میکند، زندگی این محله ساکت و آرام را جهنمی میکند که تا ابد جهنم میماند.
حالا مولیش نویسندهای است جهانی. اما تنها با یک کتاب. او به یک شاهکاردیگر هم احتیاج داشت. ده سال بعد او شاهکار بزرگش یعنی «کشف آسمان» را نوشت. رمانی حجیم حدود هفتصد صفحه انگلیسی، که بار دیگر نام مولیش را سر زبانها انداخت. و از آن زمان به بعد بود که نام او به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی نوبل مطرح میشد. «کشف آسمان» وقتی در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، از سوی منتقدان هلندی با آثار توماس مان و روبرت موزیل مقایسه شد. همین رمان وقتی به آلمانی ترجمه شد، اشپیگل از آن به عنوان «شاهکار» یاد کرد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ به عنوان بهترین رمان تاریخ ادبیات هلند از سوی مردم هلند انتخاب شد. موفقیت رمان در دیگر کشورها چنان بود که والاستریت ژورنال درباره «کشف آسمان» نوشت: «مولیش داستانش را به زیبایی بیان میکند و هیچ موقع اجازه نمیدهد انتقادات تندوتیز و گزندهاش که معمولا خیلی خندهدار و جذاب هستند سرزندگی روایت رمان را از بین ببرد. هرکسی که «کشف آسمان» را میخواند به بینش روشنی میرسد که او را به چالش میکشاند و در عین حال سرگرم میکند.» شیکاگوتریبون هم درباره «کشف آسمان» نوشت: «مولیش در این رمان کاری میکند که شما روزها و شبهای متوالی به خواندن و تفکر و تعمق ادامه بدهید.»
‘